تبیان، دستیار زندگی
عزیزم! شاعر بودن، خواستن در توانستن و توانستن در خواستن است. این هر دو خاصیت را باید زندگی او به او داده باشد. به عبارت دیگر می گویم بتواند بخواهد و بخواهد كه بتواند. اولی با خود اوست و دومی كه خواستن توانایی خود اوست و باید به خود تلقین كند هزار ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سرچشمه های ذوق بشری

درباره شعر و شاعری

ذوق

عزیزم! شاعر بودن، خواستن در توانستن و توانستن در خواستن است. این هر دو خاصیت را باید زندگی او به او داده باشد. به عبارت دیگر می گویم بتواند بخواهد و بخواهد كه بتواند. اولی با خود اوست و دومی كه خواستن توانایی خود اوست و باید به خود تلقین كند هزار مرتبه بیانگیزد هوش خود را و ذوق خود را، هنگامی كه در آثار دیگران نظر دارد.

اگر این نباشد در پوست خود فرو رفته خودی بسیار خطرناك در او وجود پیدا می كند كه در راه كمال و هنر خود كور می ماند. هیچكس را چنانكه هست نمی شناسند. مقصود من این نیست كه خوبی را بشناسد بلكه خوب و بد، هر سلیقه و ذوق مخالف خود را باید بتواند تمیز دهد و لطف كار هر كس را در سبكی كه دارد بفهمد. حرفهایی كه می زنند (بیخود گفته اند، آنها قدیمی شده، اینها كهنه شده است در این اشعار چیزی یافت نمی شود) هر كدام به جا و بیجا است. بجا است زیرا كه با طبیعت او وفق نمی دهد و نابجا برای این كه باید معتقد باشد كه طبایع دیگر نیز هست و او از آنها به وجود آمده.

هیچ بد و خوبی نیست كه در ساختمان او دست نداشته است. شما فرض كنید اگر دیوان فرخی و عنصری را می خوانید كه سراسر لفظ است و از حیث صنعت نسبت به نظامی خیلی ابتدایی است، هر كدام از اینها زیبایی خود را دارا هستند و نمی شود انكار كرد. در صورتی كه شما به این درك برسید چه بسا كه بهره می یابید. و تغییر نظر چه بسا كه می دهید از ممرّی كه خیال نمی كردید و كوچكتر مددی برای شما چه بسا كه ممكن است بزرگتر راهی را بگشاید و در قدرت خالقـﮥ شما تأثیر داشته باشد.

من دیوان جمال الدین را زیاد می خوانم و خاقانی را دوست دارم، و هیچ وقت نمی سنجم كه به اندازﮤ دیوان حافظ مملوّ از معانی هست یا نه. همین طور اگر همـﮥ شاهنامه را بخوانم استادی نظامی را در نظر نمی آورم. و اگر تغزلات ساده (مملوّ از عاشقی های عادی) سعدی را می خوانم فكر نمی كنم عشق حافظ چقدر شاعرانه است و او زمینـﮥ چگونه نظامی است كه فهمیده می شود ولی به زبان نمی آید. زیرا وقت هست كه شما در صنعت نگاه می كنید و بهای هر چیز علی حده است. هر چیز را باید در حد خود بتوانید بشناسید. من به قدری می توانم خود را فرود بیاورم كه از یك ترانـﮥ روستایی همانقدر كیف ببرم كه یك نفر روستایی با ذوق و احساسات سادﮤ خود كیف می برد.

مقصود من این نیست كه خوبی را بشناسد بلكه خوب و بد، هر سلیقه و ذوق مخالف خود را باید بتواند تمیز دهد و لطف كار هر كس را در سبكی كه دارد بفهمد.

از اینجا است كه خواهید دید سرچشمه های ذوق بشری چقدر وسیع و متفاوت است و چه مملو از اسرار خود و چقدر بزرگ ترها مدیون كوچك ترها هستند و این شخصیت های اینقدر تعریفی و سربلند با چه شخصیت های آنقدر گمنام و ناچیز سر و كار دارند.


نیمایوشیج 

تنظیم : بخش ادبیات تبیان