رفته بودم خانه او
تا به او چیزی بگویم
چون همیشه گل بگوید
من هم آنها را ببویم
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : چهارشنبه 1388/04/03
تو خود هفت آسمانی
رفته بودم خانه او
تا به او چیزی بگویم
چون همیشه گل بگوید
من هم آنها را ببویم
حرفهایی که همیشه
بوی نان تازه میداد
حرفهایش مرده را هم
باز جان تازه میداد
دیدم او تنها نشسته
در حیاط با صفایش
تا رسیدم گوش جانم
پر شد از موج صدایش
او در آنجا حرف میزد
با دو تا قمری زیبا
دوستی و مهربانی
از نگاهش بود پیدا
با خودم گفتم که: ای مرد
تو بزرگی، تو تمامی
تو خود هفت آسمانی
به درستی که امامی.
میلاد امام محمد باقر (ع) مبارک باد.
محمد کاظم مزینانی
تنظیم: بخش کودک و نوجوان
******************************
مطالب مرتبط
![مشاوره](https://img.tebyan.net/ts/persian/QuestionArticle.png)