«مزار درخت»
قسمت اول ، قسمت دوم ، قسمت سوم( الهه ی عشق و باروری )
قسمت چهارم (پایانی):
ظاهراً، اینکه در قصّه های عامیانه قطره های خون قهرمان کشته شده به گل یا گیاهان دیگر تبدیل می شود، به گونه ای از این اندیشه ی بسیار کهن جوامعِ کشاورز و مادر سالار سرچشمه گرفته است که خون و مرگ ایزد نباتی یا انسانی که به نیابت و نمایندگی او قربانی می شد، تأثیر و قدرت آن را داشت که گیاهان را برویاند، به گیاه مبدّل شود و زندگی نباتی را پرورش دهد. شاید از آن رو که طلا و جواهر نیز جزو مال و نعمت و سرمایه ی انسان محسوب می شود، و خون ایزد نباتی در واقع برای فراوانی نعمت و افزایش برکت ریخته می شد، در برخی از قصّه ها گفته شده که خون قهرمان قصّه به جواهر مبدل گردیده است. حضور آب در این قصّه ها نیز پیوند آن ها را با اساطیر باروری تأیید می کند.
شایسته ی توجه است که در قصّه های «نارنج و ترنج» و «سه خواهر و نی لبک» نیز قهرمان مظلومی که به دست یک زن شهید می شود،پس از مرگ دوباره زنده می شود. پس از آنکه به صورت گیاه در می آید، در پایان داستان بار دیگر به صورت اول خود باز می گردد، همان گونه که ایزد نباتی پس از شهادت به صورت اول خود باز می گردد. عامل قتل دختر نارنج و ترنج و خواهر سوم در قصّه «سه خواهر و نی لبک» مانند عامل شهادت ایزد نباتی، یک زن است.
نکته ی قابل توجه اینکه، قهرمان شهید شونده در این قصّه ها دختر است؛ اما ایزد نباتی در اسطوره دُموزی و سیاوش و برخی اساطیر دیگر مرد است. این چندان دور از انتظار نیست، چنان که خدای باروری در اساطیر هند و اروپایی معمولا زن است و ایزد نباتی، ایزد باروری نیز هست. در داستان راماین نیز سیتا زن رام است که شوهرش او را به سرزمینی دیگر تبعید می کند. به هر حال، این را هم باید در نظر داشت که مضامین قصّه ها ملزم نیستند که از قوانینی خاصّ پیروی کنند و جزء به جزء با آنچه در اساطیر آمده است، قابل مقایسه و تطبیق باشند. همچنان که در قصّه هایی که ذکر شد نه تنها قطره ی خون بلکه قطرات آب و حتی کف دهان نیز به گیاه و جواهر تبدیل می شود.
قصّه با اسطوره متفاوت است اما نشانی از اساطیر را، با اندکی تغییر و تحول، در قصّه ها می توان یافت. آنچه هم که از اعجاز قطره ها در قصّه ها آمده است، پاره ای از این نشانه ها است. همچنان که نشانه هایی از اعتقاد به اسطوره ی ایزد نباتی در معتقدات برخی از عوام ایران هنوز نیز برجاست. در جای جای ایران درختانی مقدّس است که مردم معتقدند امام زاده یا مرد روحانی در پای آن دفن شده است. و تو گویی که آن درختان از مرده ی آن امام زاده یا مرد روحانی روییده است. طرفه اینکه، عوام معتقدند که از برخی از این درختان سالی یک بار در روزی معیّن، به ویژه در روز عاشورا، خون به بیرون می چکد. این درختان و خونی که از آن ها می چکد، یادآور سیاوش و گیاهی است که از خون او روییده است. گفتنی است که تا چهل سال پیش از این، در قبادیان درختی بوده است که معتقد بوده اند مزار شهید است و به آن «مزار درخت» می گفته اند. هنگام نوروز به زیارت آن می رفته و به آرزوی باران نذری می داده اند. این نیز خود به ارتباط این گونه گیاهان با ایزد باروری دلالت دارد.
مهران افشاری
تنظیم : بخش ادبیات تبیان