تبیان، دستیار زندگی
قصّه چنین است که سه خواهر بودند که مادرشان کوچک ترین خواهر را بیشتر دوست می داشت. روزی سه خواهر به جنگل می روند. دو خواهر بزرگتر خواهر سومی را در جنگل رها می کنند. شیری دختر را می درد و خون دخترک بر زمین می چکد و به....
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

« نارنج و ترنج »

قسمت اول ( اعجاز قطره )

قسمت دوم :

درخت

با این حال، همیشه نیز خون دختر مظلوم بر آب نمی ریزد، گاه نیز بر زمین می چکد و به گیاه مبدّل می گردد. در قصّه ی مشهور «نارنج و ترنج» (بن مایه ی: 408) شاهزاده ای به جست و جوی درختِ نارنج و ترنج می رود تا آن را می یابد. پس از طیّ ماجراها، میوه ی درخت را می چیند و دخترِنارنج و ترنج از آن بیرون می آید. شاهزاده به دختر دل می بازد و او را همراه خود تا به نزدیکی کاخ خویش می برد. پیش از آنکه دختر را نزد خانواده ی خود ببرد، او را بر شاخ های درختی می گذارد، و می رود که برای دختر جامه فراهم کند. هنگامی که شاهزاده می رود، کنیزی زشت رو دخترِ نارنج و ترنج را می رباید و سر دختر را می بُرد و خود جایگزین او می شود. خون های دختر بر کنار جوی می ریزد و ناگاه یک درخت نارنج در آن جا سبز می شود. این درخت مانند انسان زنده است و قوه ی ادارک دارد زیرا در واقع همان دختر نارنج و ترنج است. شاهزاده ناچار کنیز را به جای دختر به عقد خود در می آورد و درخت نارنج را هم با خود به خانه اش می بَرد و آن را در خانه ی خود می کارد و درخت به زودی بسیار بلند می شود. به هنگام وزش باد درخت می نالد و کنیز را با ناله های خود می آزارد. کنیز دستور می دهد تا درخت را ببُرند و از چوب آن تخت بسازند؛ باز از چوب درخت ناله بر می خیزد. در سرتاسر این داستان هیچ گاه دختر نارنج و ترنج نمی میرد بلکه در پوشش درخت زندگی خود را ادامه می دهد تا سرانجام به شکل اصلی خود ظاهر می گردد و شاهزاده با او ازدواج می کند.

این درخت مانند انسان زنده است و قوه ی ادارک دارد زیرا در واقع همان دختر نارنج و ترنج است.

همچنین است در قصّه ی «سه خواهر و نی لبک» که دخترِ کُشته شده، هیچ گاه به واقع نمی میرد. قصّه چنین است که سه خواهر بودند که مادرشان کوچک ترین خواهر را بیشتر دوست می داشت. روزی سه خواهر به جنگل می روند. دو خواهر بزرگتر خواهر سومی را در جنگل رها می کنند. شیری دختر را می درد و خون دخترک بر زمین می چکد و به نی تبدیل می شود. روزی برادر دختران از آن جنگل می گذرد و نی ای را می بیند که با وزش باد از آن ناله بر می خیزد. پسر نی را می بُرد و بر لب می گذارد تا آن را بنوازد، دختر که به نی مبدل گشته است، داستان خود را نقل می کند و خواهران خود را رسوا می سازد. در پایان قصّه، آن دو خواهر تاوان پس می دهند و دخترک نیز دوباره ظاهر و سپس غیب می شود.(بن مایه ی: 780)

در این دو قصّه شایان توجه این است که، مظلومی که کشته می شود، هیچ گاه در واقع نمی میرد و نابود نمی شود، بلکه به طرزی دیگر و به صورت گیاه، حیات خود را ادامه می دهد.

اما این نکته هم گفتنی است که در قصّه های عامیانه همیشه گیاه از خون قهرمانان بی گناه و مظلوم نمی روید.

درخت

به ندرت قهرمانان ظالم  و منفور هم به گیاه تبدیل می شوند. برای نمونه در قصّه ی « مَم و زین» از خون قهرمانِ بدجنسِ قصّه خار می روید؛ و یا درقصّه ی «بی بی چَتَن تن» نیز دیوی در ته دریا گم می شود و به صورت چناری سبز بالا می آید. دریا خشک می شود و تنها چنار می ماند.

چنان که بر طبق اسکندرنامه ی کبیر نیز هر دیوی که کشته شود و خون آن بر زمین فرو ریزد، از هر قطره ی خون او دیوی دیگر پدیدار می شود. بنابراین، دیو را که ضربت می زنند، مشتی خاک بر دهانش باید بیافکنند تا آن دیو به جهنم واصل شود.

ادامه دارد...


مهران افشاری

تنظیم : بخش ادبیات تبیان