تبیان، دستیار زندگی
روزی یک مرد روستایی، مقدار زیادی از محصولات کشاورزی را بار خر و قاطرش کرده بود و به شهر می‏برد تا بفروشد. خر و قاطر، هر دو خورجین‏هایشان پر از بار بود. خر، تا وقتی که در دشت و جاده صاف و هموار بودند...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

بار خر روی دوش قاطر
خر و قاطر

روزی یک مرد روستایی، مقدار زیادی از محصولات کشاورزی را بار خر و قاطرش کرده بود و به شهر می‏برد تا بفروشد. خر و قاطر، هر دو خورجین‏هایشان پر از بار بود. خر، تا وقتی که در دشت و جاده صاف و هموار بودند، خیلی راحت و آسان راه می‏رفت، اما همین کار از دشت خارج شدند و به منطقه کوهستان رسید، یکباره احساس کرد که بارش سنگین شده، و قدم‏هایش کند و آرام شد. خر، که به سختی قدم برمی‏داشت و عرق می‏ریخت، رو به قاطر کرد و گفت:

- دوست من! اگر بتوانی مقداری از بار مرا کم کنی، من راحت‏تر می‏توانم راه بروم. این بار برایم خیلی سنگین است!

اما قاطر به این خواهش الاغ هیچ اعتنایی نکرد و همچنان به راه خود ادامه داد. الاغ، کمی دیگر به راه رفتن ادامه داد، تا اینکه زیر آن بار سنگین، از پا در آمد و نقش زمین شد و جان داد!

مرد کشاورز، وقتی با این صحنه روبرو شد، کمی ایستاد و با درماندگی به خر مرده نگاه کرد. سپس چون چاره دیگری نداشت، تمام بار الاغ را برداشت و پشت قاطر گذاشت، پوست خر مرده را هم کند و بالای بارها گذاشت و قاطر را به سوی شهر هی کرد. قاطر بیچاره، که زیر سنگینی آن همه بار، نفسش بند آمده بود، اخم‏هایش را درهم کشید و با خودش گفت:

- خودم کردم که لعنت بر خودم باد! کاش به حرف خر گوش می‏کردم و کمی از بارش را برمی‏داشتم. آن وقت خر بیچاره زنده می‏ماند و من مجبور نمی‏شدم این همه بار سنگین را خودم به تنهایی بکشم!

محمدعلی دهقانی

تنظیم: خرازی

**************************

مطالب مرتبط

کلاغ و کوزه

دریس، مسئولیت حمل می‏کند

رسول اکرم و دو حلقه جمعیت

بازی پدربزرگ و نوه

قند و نمک

در ركاب خلیفه

بستن زانوی شتر  

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.