تبیان، دستیار زندگی
ستاره ها شب ها چشم هایشان را در آسمان باز می کنند و به من می خندند. آن قدر زیادند که هر چه آنها را می شمرم تمام نمی شوند. کوچک و بزرگند، پرنور و کم نور. وقتی آنها را نگاه می کنم یاد قصه ی مامان بزرگ می افتم.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

وقتی پنجره باز است اتاقم بوی گل می گیرد.

پنجره

ستاره ها شب ها چشم هایشان را در آسمان باز می کنند و به من می خندند. آن قدر زیادند که هر چه آنها را می شمرم تمام نمی شوند. کوچک و بزرگند، پرنور و کم نور. وقتی آنها را نگاه می کنم یاد قصه ی مامان بزرگ می افتم. در قصه ی مامان بزرگ وقتی بچه ها کار خوبی انجام بدهند یک ستاره قشنگ و پرنور در آسمان برای شان به دنیا می آید.

وقتی این قصه را می شنوم یاد خانم معلم می افتم که وقتی مشقهای مان را خوش خط و تمیز بنویسیم در دفترمان یک ستاره طلایی می چسباند. مامان بزرگ همیشه می گوید هر آدم دوتا فرشته دارد. فرشته ای که کارهای بد آدم را می نویسد و فرشته ای که کارهای خوب آدم را می نویسد.

من همیشه با خودم فکر می کنم اگر کار خوبی انجام بدهم آن فرشته که کارهای خوبم را می نویسد حتما یک ستاره طلایی هم برایم در دفترش می چسباند. اصلا شاید دفتر او آسمان باشد و آن ستاره های کوچک و بزرگ، پرنور و کم نور، کارهای خوبی باشد که ما بچه ها انجام می دهیم. خوش به حال بچه هایی که یک عالم ستاره دارند.

گل

پنجره ی اتاقم به طرف باغچه ی توی حیاط باز می شود. باغچه پر از گل محمدی و گل رز. وقتی پنجره باز است اتاقم بوی گل می گیرد. گاهی وقتها که کنار پنجره می ایستم و به گل ها نگاه می کنم که چقدر قشنگند، یاد خدا می افتم. خدایی که این گل های قشنگ را آفریده است. آن وقت دوست دارم خوب تر باشم تا خدا هم بیشتر دوستم داشته باشد. دوست دارم در کارنامه ی کارهای خوبم یک عالمه گل محمدی و گل رز بکارم.

محدثه رضایی – مجله پوپک

تنظیم: خرازی

**************************

مطالب مرتبط

تونل زندگی

هدف اصلی زندگی

همسایگی

لبخند بزن، زندگی را حس کن

فصل امتحانات

آداب سخن گفتن برای فضایی ها(2)

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.