آئین عشق ورزی

« عشق » ، اكسیرى است كه دلها را قیمتى مىسازد.
هر عضوى ، عیب خاص خود را دارد.
چشم معیوب ، نابیناست و گوش معیوب ناشنوا.
عیب دست و پا، كجبودن و فلجبودن است،
اما عیب «دل»، تهى بودن از «محبت» است.
محبت، دل را مقدس و با ارزش مىسازد ، اما كدام محبت و عشقنسبت به چه چیز و چه كس؟
این كلام، شعر و توصیف نیست، حقیقت زندگى و حقیقتدیندارىاست.
اسلام، «مكتب حب» و آیین «عشق ورزى» است، اما نسبتبه آنكهبیرزد.
اگر «معرفت»، پایه « محبت » باشد، محبوب برتر، محرم راز و انیس دلمىشود.
«دل سرا پرده محبت اوست...»
كسى عاشق خدا مىشود كه خدا را بشناسد ، خوبی ها، احسان ها، نوازش ها،بزرگواری ها و نعمت هایش را بشناسد.
و گرنه، از جان بى معرفت، چه انتظارى براى « عشق خدا » داشتن و « محبوب ترین » را برگزیدن؟!
قلب سلیم از كدورت هاى خودخواهى و غرور ، مىتواند بسترى براىاستقرار « محبت عارفانه » باشد.
دلى كه پر از تمنیات شیطانى و عشق به كامجوییهاى حیوانى باشد ، دیگر ظرفیتى براى عشق پاك و آسمانى نخواهد داشت.
اگر كسى راستبگوید كه عاشق خدا و اولیاء الله است، این عشقصادق او را مىسازد و مىپرورد و پیراسته و آراسته مىكند و به همسویى وهم خطى و همگامى و همدلى با محبوب مىكشاند.
اما... كجاست آن عشق صادق، و آن صداقت در عشق؟!
این سخن امام سجادعلیه السلام در «مناجات محبین» است كه:
«خدایا كیست كه طعم شیرین محبتت را چشید و جز تو محبوب دیگرىبرگزید...» (1)
گرچه عشق، كمى بدنام و متهم شده است، ولى اگر «معشوق»، شایستهو ارزنده باشد و عشق، «صادق» و راستین، مىتواند سازنده انسان وزلالكننده روح و بالا برنده جان باشد.
عشق، به همرنگى و همراهى مىكشاند. و ایثار و گذشت و فداكارىمىآورد.
عشق، رها كردن « خود » و خواستهها و پسندهاى خود ، در پاى « ارادهمحبوب » و « پسند معشوق » مىآموزد.
ولى... تا آن محبوب و دلبر، چه و كه باشد.
سخن از « محبتخدا » بسیار گفته مىشود ، ولى این گوهر نفیس كجا ونزد چه كسى است؟
اولیاء الهى، پیوسته از خدا، این عشق را خواسته و آرزو كردهاند.
راستى!... چه لذتى دارد كه انسان هم عاشق خدا باشد، هم معشوق او.هم حبیب باشد، هم محبوب، محبت دوجانبه و از دو سو (یحبهم ویحبونه). (2)
اگر ذرهاى از آتش این عشق در خرمن جان افتد ، مىسوزاند و خاكسترمىكند و از عاشق، سلب جهت كرده، عقربه دل و جانش را رو به سوىمعشوق مىگرداند.
امام عارفان و عاشقان، حضرت سجادعلیه السلام در «مناجات محبین»مىفرماید:
«خدایا! از تو محبت دوستدارانت را مىخواهم و عشق هر كارى كه مرا بهقرب تو برساند. مىخواهم كه عشق خودت را نزد من محبوبتر از جزخودت قرار دهى، عشقم را به تو، رهنماى به سوى رضوانت قرار دهى واشتیاقم را به تو ، عامل ترك گناه سازى. خدایا!... منت نه، به من بنگر، با چشم دوستى و نگاه عاشقانه مرا بنگر، از من روى بر مگردان...». (3)
آیا عشقى كه انسان را به «رضاى الهى» بكشاند و شوقى كه از«عصیان» باز دارد ، سازنده نیست؟!
خدایا، جرقهاى از این آتش در جانمان بیفكن، تا بسوزیم و بسازیم و بهمقام «رضا» برسیم و «قرار» بگیریم.
«رضا»، ثمره محبت است. «محبت» هم میوه درختیقین است.
از برجستهترین خصال اخلاقى و سلوك روحى، «رضا» است.
آنكه در پس جلوههاى ظاهرى دنیا و صحنههاى مشهود و علل واسباب پیدا، به تدبیر و ارادهاى پنهان هم عقیده دارد و «مشیت الهى» رادر وراى تقدیرات مىبیند ، نسبتبه آنچه پیش مىآید ، با خوشبینىبرخورد مىكند.
صاحب «رضا» از آرامش روحى و طمانینه برخوردار است.
كسى هم كه به زمین و زمان و خدا و خلق خدا بدبین است و به دیده«عدم رضا» مىنگرد، پیوسته در رنج و حزن و اندوه است.
آنكه «یقین» و «محبت» دارد، «رضا» هم دارد، حتى از رنج و بلا،«لذت» هم مىبرد.
این دیگ ز خامى است كه در جوش و خروش است چون پخته شد و لذت دم دید، خموش است
ریشه بسیارى از افسردگی ها و غصهها، كمبود یا نبود ایمان و یقین وعشق به حیات و حیات آفرین است. این كاستى، سبب مىشود آدمى خود را از كائنات، « طلبكار » بداند و چون چرخش روزگار به كام دل و بر وفقمرادش نباشد ، زبان به گلایه و شكوه بگشاید.
اولیاء خدا راحت جسم و جان را در گوهر «رضا» مىجستند.
به فرموده مولایمان علىعلیه السلام: «ارض، تسترح» (4)
راضى باش، تا راحت و آسوده شوى.
ثمره قلبى و آثار مشهود و محسوس رضا، راحتى جسم و جان است واین كلام حضرت صادقعلیه السلام است.
چه دارویى ثمربخشتر از « رضا »، براى غم زدایى سراغ دارید؟
به فرموده امام علىعلیه السلام:
«الرضا ینفى الحزن». (5)
رضامندى، اندوه را مىزداید.
بندگى خدا كردن و به ولایت او گردن نهادن و محبت او را در عمق جانداشتن و به وعدهها و گفتههاى حضرت حق، باور و یقین داشتن، بوستانوجودمان را از گلهاى « رضا » خرم مىسازد.
و اگر « او » از انسان راضى باشد و چیزى را براى وى بپسندد ، چه لذتىبالاتر از رضامندى به رضاى حق؟!
پی نوشت ها :
1- الهى! من ذا الذى ذاق حلاوة محبتك فرام منك بدلا... (مفاتیحالجنان،ص124).
2- مائده، آیه 54.
3- مفاتیح الجنان، ص 124، مناجات خمس عشره، مناجات نهم.
4- غررالحكم، ج2، ص171 (چاپ دانشگاه).
5- همان، ج1، ص112.
منبع : برگرفته از كتاب " گامی در مسیر " – جواد محدثی
تنظیم برای تبیان :داوودی
مقالات مرتبط :