تبیان، دستیار زندگی
توی حیاط خانه دنبال توپ می دوم سالم وپر انرژی بالا پایین می پرم حس می کنم سایه ای
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اگر که آقا بیاد....

گل

توی حیاط خانه

دنبال توپ می دوم

سالم وپر انرژی

بالا پایین می پرم

حس می کنم سایه ای

یه مرد پیر و مفلوک

ایستاده است پشت در

با حرکات مشکوک

یعنی کیه که اون جا

تکیه به این در داده

سایه اش را می بینم که

بی حرکت ایستاده

سایه

سایه یک لحظه خم شد

با دست های مردونه

یک کاغذی روسر داد

از زیر در تو خونه

بعدش شبیه تیری

که از چله رها شه

چنان دوید که گفتم

نزدیک کله پا شه

با دست وپای لرزان

دنبال او دویدم

با این که خوب دویدم

به گردش نرسیدم

فقط اینو دونستم

نه پیر بود و نه مفلوک

اتفاقا جوان بود

با سر و وضع مشکوک

شلوار

شلوار او سیاه بود

پیراهنش هم آبی

صدای پاش تو کوچه

پیچیده بود حسابی

دست از دوپا دراز تر

برگشتم سوی خونه

یادم آمد یه کاغذ

انداخته توی خونه

پدر گرفت کاغذ رو

با عجله زد دستم

منم رفتم کنار

دست پدر نشستم

پدر نامه رو می خواند

با حالتی شاد شاد

تا خواندنش تمام شد

یک صلوات فرستاد

اشک

بعدش دو تا قطر اشک

سر خورد به روی گونه ش

شبیه بچه ها شد

اون صورتش مردونه ش

گفتم پدر چی خوندی

که احساساتی شدی

مگر چی توش نوشته

که قر و قاطی شدی

یک کاغذ معمولی

حال تورا عوض کرد

بگو چی توش نوشته

که اشک ات را در آورد؟

پدر آمد جلو تر

یواشکی گفت تو گوشم

یک کمی طاقت بیار

ای پسر باهوش ام

این نامه معمولی نیست

اعلامیه است از آقا

نمی دونی چقدر هست

آقا خوب و با صفا

امام خمینی

اگر که آقا بیاد

ایران گلستان می شه

کشور مخربه مون

دوباره ایران می شه

آقا زده تا حالا

به شاه هزارتا ضربه

بدش می آد از بدی

دشمن شرق و غربه

اگر که آقا بیاد

همه چی ارزون می شه

کم می شه غصه هامون

شادی فراوون می شه

حکومت اسلامی

دیگه نداره فساد

جوون های مملکت

دور می شن از اعتیاد

با حالت تعجب

پرسیدم آقا کیه

پدر جونم خب بگو

اسم این آقا چیه

پدر به آرامی گفت

این سید حسینی

یه مرجع که اسمش

هست آقای خمینی

پرسیدم: آقا کجاست

پس چرا زود نمی آد

ما دوست داریم که بیاد

شاید خودش نمی خواد

امام خمینی

پدر با لبخندی گفت

که آقا از فرانسه

با اطلاعیه هاش

با ما ها در تماسه

شاه اجازه نمی ده

آقا بیاد به ایران

دوست نداره که یک شیر

پا بذاره به میدان

آقا با یک اشاره

می تونه کاری کنه

که هوای دلها رو

شاد و بهاری کنه

رهبری که نداره

از شاه مملکت باک

می تونه خیلی راحت

در گیر بشه با ساواک

آقا می گه نمی خواین

یه شاه آمریکایی

بندازه بین مردم

با دینشون جدایی

آقا می گه که این شاه

دلسوز مملکت نیست

سفره ی شاهانه اش

با هیشکی مشترک نیست

فقیر

یه عده نون ندارن

اون آقا سیر سیره

از مردم بیچاره

هم مالیات می گیره

آقا می گه نمی خوایم

سلطنت طاغوتی

ماهم می گیم زنده باد

حکومت یاقوتی

پاشو بخواب که فردا

باهم بریم خیابون

باید که زورمون رو

بدیم به این شاه نشون

آقا جاتون خالی

اون روز تو راهپیمایی

داد می زدیم که گم شو

ای شاه آمریکایی

همه با هم می گفتیم

نه شاه می خوایم نه شاپور

یه وقت دیدم که هستم

از همه آشنا هام دور

یکهو دیدم گم شدم

تو خیابون ژاله

نه مادرو پدرهست

نه عمه و خاله هست

با صدای گلوله

ما متفرق شدیم

دویدیم و شاهد

رشد شقایق شدیم

بابام رو پیدا کردم

البته نه ایستاده

همه چی رو فهمیدم

با یک نگاه ساده

حوالی ساعت

چهارو نیم بود یا پنج

فرزند شاهد شدم

شاهد اولین رنج

گل

بابای من اولین

شهید انقلاب شد

تمام آرزو هاش

یکدفعه مستجاب شد

وقتی که داشت شربت

شهادت رو می نوشید

عکس آقا رو گذاشت

رو قلبش و پر کشید

برای اولین بار

وقتی آقا رو دیدم

حرف های خیلی خوبی

از زبونش شنیدم

به آقای خمینی

گفتم شما امامی

من که بابا ندارم

الان شما بابامی

امام منو بغل کرد

گفتش آره باباتم

زمان سختی و رنج

همدل و هم صداتم

امام خمینی

چه می دونستم باید

دوباره در پدر شم

امام که می ره – باید

دوباره بی پدر شم

از اون روزی که بابام

توژاله لاله شده

خیابونای ذهنم

پر چوله چاله شده

از صبح تا شب تو ذهنم

یا اباصالح

آقاآقا می کنم

یا ابا صالح می گم

او را صدا می کنم

اگر که آقا بیاد

دنیا گلستون می شه

غصه هامون کم می شه

شادی فراوون می شه......

اگر که....

رودابه حمزه ای

تنظیم: خرازی

**********************************

مطالب مرتبط

پرواز

به سوی من بیا!

خورشید شاه (19)

من بهار هستم (2)

مثل تاج خورشید

مثل خُمره!

عطر امن یجیب

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.