تبیان، دستیار زندگی
در سال 1322، کتابی به نام اسرار هزارساله منتشر شد که نویسنده آن با الهام از مبانی مسلک وهابیّت و اندیشه‏های انتقادی کسروی، انتقادات متعددی از برخی ....
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

کشف‏الاسرار اندیشه امام
امام خمینی

قسمت اول

در سال 1322، کتابی به نام اسرار هزارساله منتشر شد که نویسنده آن با الهام از مبانی مسلک وهابیّت و اندیشه‏های انتقادی کسروی، انتقادات متعددی از برخی معتقدات شیعیان- که آنها را خرافه می‏پنداشت- و نیز از تشکیلات روحانیت کرده بود. انتشار این کتاب سرو صدای زیادی در حوزه‏های علمیه، به‏ویژیه حوزه قم، به راه انداخت. زیرا نویسنده، فرزند یکی از علمای بزرگ قم بود که سابقه طلبگی نیز داشت. از نظر بسیاری از روحانیون، این امر به مفهوم رسوخ اندیشه‏های کسروی به درون حوزه‏های علمیه بود که احتمال می‏رفت بدبینی و انحراف فکری بزرگی در میان طلاب جوان به وجود آورد.

امام در آن ایام جلسات درس اخلاق داشت. روزی در مسیر راه خود به مدرسه فیضیه، متوجه تجمع و غوغای برخی از طلبه‏ها بر سر کتاب اسرار هزار ساله گردید. از این رو پس از تهیه و مطالعه کتاب، درس خود را تعطیل و در مدت یک ماه و نیم الی دو ماه کشف‏الاسرار را در رد کتاب یاد شده نوشت و برای پرهیز از شهرت طلبی، کتاب بدون نام مولف منتشر شد اما پس از مدتی برخی از خواص و سپس تعداد بیشتری از روحانیون، نویسنده را شناختند. به هر روی، کشف‏الاسرار، مهمترین و مستدل‏ترین پاسخ بود که به شبهات اسرار هزار ساله داده شد. این کتاب که در مدت زمانی کوتاه نوشته شده، خود معرف وسعت و عمق اطلاعات فلسفی، کلامی و فقهی امام است.

در آن زمان شهرت کتاب، بیشتر به دلیل همان پاسخ های مستدل و رفع شبهات اسرار هزار ساله بود و مطالب سیاسی آن کمتر مورد عنایت و توجه واقع شد که در اینجا مورد نظر و بررسی قرار خواهد گرفت.

ه هر روی، کشف‏الاسرار، مهمترین و مستدل‏ترین پاسخ بود که به شبهات اسرار هزار ساله داده شد. این کتاب که در مدت زمانی کوتاه نوشته شده، خود معرف وسعت و عمق اطلاعات فلسفی، کلامی و فقهی امام است.

در این کتاب امام از یک سو با آوردن ادله کلامی، فقهی، تاریخی و سیاسی به انتقاد و ردّ حکومت استبدادی رضاخان و ساختار حکومتی به جا مانده از او می‏پردازد و از سوی دیگر طرح نوینی از حکومت اسلامی بر مبنای «ولایت فقیه»، به عنوان تنها حکومت مطلوب، ارائه می‏دهد.

1- انتقاد از رژیم رضا خان- در صفحات پیش به تناسب سخن، مواردی از انتقادات امام آورده شد، در اینجا به خلاصه دلایل انتقادی ایشان اشاره می‏شود:

همه علما و مجتهدین شیعه گرچه بر این عقیده‏‏اند که «جز سلطنت خدایی همه سلطنت‏ها بر خلاف مصلحت مردم و جور است» (ص 186)، اما «هیچ‏وقت  [هم] با نظام مملکت و با استقلال ممالک اسلامی مخالف نکردند. فرضاً که این قوانین را بر خلاف دستورات خدایی بدانند و حکومت را جابرانه تشخیص دهند باز مخالفت با آن نکرده و نمی‏کنند، زیرا که این نظام پوسیده را باز بهتر می‏دانند از نبودنش» (ص 185). «اگر گاهی ههم با شخص سلطانی مخالفت کردند، مخالفت با همان شخص بوده از باب آنکه او را مخالف صلاح کشور تشخیص دادند» (ص 186). بنابراین حکومت رضا خان از آن رو که مورد مخالفت برخی از مجتهدان بود مشروعیت نداشت و غیرقانونی هم بود، زیرا «مجلس موسسان که [او را به سلطنت رساند] با زور سرنیزه تشکیل شد» (185). رضاخان لایق سلطنت نبود. «رضاخان نظامی بود [و] به درد سلطنت نمی‏خورد. اول شرط [شاه] بودن آن است که تخلّف از قانون را بر خود روا ندارد و خود را مطیع قانون بداند و عهده‏دار حفظ جان و مال و ناموس و شرف توده باشد نه آنکه سلطنت را وسیله شهوترانی‏ها و غارتگرهای کند و جان و مال و ناموس کشور را به باد دهد» (ص 233).

به نظر امام، هیچ تفاوتی بین دوره رضا خان و پس از او وجود نداشت، زیرا به رغم ایشان جز کتاب رفتن رضا خان از راس قدرت و محاکمه و برکناری تعداد انگشت شماری از مهره‏های کم اهمیت رژیم، هیچ‏گونه تغییر اساسی در ساختار و مناسبات سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی گذشته به وجود نیامد. از این رو خوانندگان کتاب را متوجه این ساختار دست نخورده و به جا مانده از دوره دیکتاتوری می‏کند و خواهان اقدامات اساسی در تغییر آن است: اقدام اول، تصفیه وسیع همه عوامل رژیم در دستگاه اداری کشور است. «این زمامداران خائن یا بی‏خرد، این اجزای بزرگ و کوچک شهوت‏پرست قاچاق باید عوض شود تا کشور عوض شود و گرنه خواهید از این روزگار‏های بدتری دید [و] اینکه اکنون دارید پیش آن بهشت است» (ص 225). نفرت مردم از این کسان بدان جهت است که در همه اقدامات سرکوبگرانه و ضد ملی رضاخان دست داشتند. «توده مظلوم ایران الان هم چشم ندارند عمال دیکتاتوری آن روز را که با زن‏ها و اطفال مظلوم آنها آن طور سلوک کرده و آن بی‏آبرویی و ستمکاری‏ها را کردند ببینند و هر کس آنها را محترم بداند از شرف و انصاف بویی ندارد» (ص 239). ولی این به آن معنی نیست که همه مدیران و کارمندان دستگاه‏های دولتی در خدمت رژیم قرار داشته و لذا خیانتکارند، بلکه «در همان تشکیلات خانمانسوز و دیکتاتوری هم اگر کسی وارد شود برای جلوگیری از فسادها و برای اصلاح کشور و توده، خوب است بلکه گاهی هم واجب می‏شود» (ص 227). بدون این تصفیه‏های لازم، مردم هرگز به دستگاه دولت اعتماد نخواهند داشت و به قوانین و مقررات آن اعتنایی نخواهند کرد. «انتظار نداشته باشید توده به دولت و کارمندان دولت خوشیین باشد و حاصل زحمت و دسترنج خود را به رایگان به مشتی دزد قاچاقچی از روی میل و طیب نفس بدهد و به خزانه دروغی دولت هم هیچ زیانی وارد نشود» (ص 250).

نظر امام، هیچ تفاوتی بین دوره رضا خان و پس از او وجود نداشت، زیرا به رغم ایشان جز کتاب رفتن رضا خان از راس قدرت و محاکمه و برکناری تعداد انگشت شماری از مهره‏های کم اهمیت رژیم، هیچ‏گونه تغییر اساسی در ساختار و مناسبات سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی گذشته به وجود نیامد

اقدام دوم، تغییر قوانین ظالمانه گذشته است، زیرا این قوانین تنها برای حفظ منافع شاه و دیگر نزدیکان غارتگرش بوده است؛ بنابراین «دستوری که دولت دیکتاتوری رضاخان قاچاق داده به یک پول سیاه ارزش ندارد و باید حتی قانون‏هایی که در زمان او از مجلس گذشته، اوراقش را سوزاند و محو کرد و وکلای زور آن روزها حق وکالت امروز را ندارند و اگر مجلس امروز، مجلس باشد باید اعتبار نامه‏های آنها را رد کند» (ص 214). زیرا «غالباً این وکلا و وزرای قلابی، جز پر کردن کیسه و پر کردن بانک‏های خارجه و پس از برکناری به سر وقت آنها رفتن، کاری برای کشور نمی‏کنند...» (ص 233). لذا به هیچ دلیل و بهانه نباید به این قوانین وقعی نهاد. «در زمان حکومت رضا خان این بهانه را داشتند که هر چه او گفت نمی‏توان در مقابل او حرفی زد- حالا با خوش رقصی‏ها کار نداریم- لکن عذر امروز چیست؟» (ص 243).

اقدام سوّم، اصلاح و پاکسازی ابزارها و مجاری فرهنگی است که در طول حکومت رضا خان و پس از وی عامل ترویج فساد اخلاق و نشر بی‏عفتی در جامعه گردیده است.

امام خمینی

یکی از چیزهای که نیازمند به اصلاح است همین روزنامه و مجلات و هفتگی [نامه]‏هاست که امروز به این صورت اسف‏آور است و در حقیقت بعضی از آنها را باید کانون پخش فساد اخلاق و فحشاء گفت. برای نشر بی‏عفتی‏ها و افسار گسیختگی‏ها هیچ چیز امروز بیشتر از اوراق ننگین، کمک کاری نمی‏کنند...

به‏طور کلی روزنامه‏هایی که در زمان دیکتاتوری می‏اندازند و از عمال بزرگ دیکتاتوری محسوب می‏شدند، امروز باید ملت آنها را پیش از ورق پاره‏ای نشناسد. این اوراق ننگین که در آن روز، نشر افکار و الفاظ بی‏خردانه رضاخان را می‏کرد ضررشان از صدها احمدی و مختاری برای توده و کشور بیشتر است. مختاری‏ها اگر در تنگنای محبس، یک بیچاره را حفه می‏کردند یا آمپول گرم می‏زدند اینها احساسات شرف‏آمیز یک توده را خفه می‏کنند و تزریق بی‏عفتی به یک کشور پهناور می‏نمایند. نوک قلم اینان صدها مقابل مسموم‏تر و بدتر است از نوک سوزن آمپول احمدی‏ها (283).

سپس بر این روند تا سالم تاسف خورده و برای مقابله با آن مردم رهنمود می‏دهد:

آنکه انسان را از یک توده مایوس می‏کند و به ما می‏فهماند که احساسات توده در این بیست سال به کلی خفه شده است آن است که روزنامه‏هایی را که همه در منزل دارند و دیدند که بزرگترین عمال دیکتاتوری بودند باز آنها را آبونه هستند و خریداری می‏کنند. اگر احساسات میهن دوستی و شرف خواهی آنها نمرده بود خوب بود اوراق آن روزنامه‏ها و هفتگی [نامه]‏ها در میدان شهرستان‏ها آتش زده شود تا نویسندگان [آنها] برای همیشه تکلیف خود را بفهمند. افسوس که همه چیز ما را بردند و از همه بدتر، بردن حس دینداری بود که همه شرف‏ها و فضایل در سایه آن محفوظ بود (ص 283 و 284).

نظر امام، هیچ تفاوتی بین دوره رضا خان و پس از او وجود نداشت، زیرا به رغم ایشان جز کتاب رفتن رضا خان از راس قدرت و محاکمه و برکناری تعداد انگشت شماری از مهره‏های کم اهمیت رژیم، هیچ‏گونه تغییر اساسی در ساختار و مناسبات سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی گذشته به وجود نیامد

اقدام چهارم، اصلاح وضعیت ارتش است. امام پس از شرح مختصری از آن همه تبلیغاتی که برای ارتش به راه افتاده بود، به فرار مفتضحانه فرماندهان در مقابل قوای انگلستان و روسیه اشاره کرده و می‏نویسد:

سربازی که می‏بیند از سرلشکرها گرفته تا [رده‏های] بالا و پایین همه، نظام وظیفه را آلت استفاده‏های شخصی خود قرار داده‏اند و از هفت ریال و دهشاهی حقوق آنها هم چشم نمی‏پوشند و در وقت سختی‏ها هم اول کسی که لباس نظام را تبدیل می‏کند و با لباس شخصی قرار می‏کند  سرلشکرها و مانند آنها هستند- چنانچه همه دیدید- می‏خواهید زیر تانک برود؟ (ص 302). [بنابراین] سرباز هم با این وضع اسف‏آور که در سربازگیری این کشور معمول است و همه می‏بینند که جز برای اصل استفاده، برای مصلحت دیگری تاسیس نشده، چاره جز از زیر [فرمان] در رفتن ندارد (ص 286).

با توضیحاتی که داده شد، اما کدورت و بی‏اعتمادی محقّانه ملت به دولت را عامل اصلی پریشانی اوضاع کشور دانسته و برای بازگرداندن حس اعتماد و محبت به ملت، پیشنهاد می‏کند که «دولت وضع مملکت را اصلاح کند و حق کشی‏ها و چپاول‏ها و غارتگری‏ها را از میان بردارد و خیانتکاران و استفاده‏چیان را از تشکیلات دولتی بیرون کند...» (ص 250) و در یک جمله: «باید این کشور همه چیزش عوض شود تا روی اصلاح به خودش ببیند و گرنه فاتحه آن را باید خواند» (ص 286 و 287).

تهیه و تنظیم برای تبیان: عطاالله باباپور