تبیان، دستیار زندگی
«زمانی که برلی فیتزینگها بر متزن گرشتاینها پیروز شوند، نامی‌مشهور و پرآوازه، همچون سواری که از اسب‌اش بر زمین می‌افتد، سقوط خواهد کرد.» ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

متزن گرشتاین

تناسخ

ترس از سرنوشت همیشه در طول تاریخ در میان مردم وجود داشته است،بنابراین برای بیان این ماجرا تاریخی را تعیین نمی‌کنم. فقط در این حد بگویم که از دوره ای صحبت می‌کنم که در مرکز مجارستان، اعتقادی مخفیانه اما شایع، نسبت به نظریه ی تناسخ ارواح وجود داشت. در میان این خرافه پرستی آن‌ها، مسائلی بیهوده موج می‌زد. آن‌ها به طرز آشکاری با رهبران شرقی خویش مخالف بودند؛

به عنوان مثال طبق گفته‌های یک پاریسی با درایت، بر این اعتقاد بودند که روح، تنها یک بار درجسمی ‌جای می‌گیرد، پس یک اسب، یک سگ و حتی یک انسان، تنها شباهت‌های غلط انداز این موجودات هستند. دو خاندان برلی فیتزینگ و متزن گرشتاین قرن‌ها با هم دشمنی و اختلاف داشتند. هرگز دیده نشده بود که دو خانواده چنین نامدار، بر اثر خصومت تا این حد میانه‌شان به هم خورده باشد. ریش? این کینه و نفرت نیز از این پیش گویی قدیمی، نشأت می‌گرفت:

  1. «زمانی که برلی فیتزینگها بر متزن گرشتاینها پیروز شوند، نامی‌مشهور و پرآوازه، همچون سواری که از اسب‌اش بر زمین می‌افتد، سقوط خواهد کرد.»
فقط در این حد بگویم که از دوره ای صحبت می‌کنم که در مرکز مجارستان، اعتقادی مخفیانه اما شایع، نسبت به نظریه ی تناسخ ارواح وجود داشت. در میان این خرافه پرستی آن‌ها، مسائلی بیهوده موج می‌زد.

البته این دلیل موجهی برای این اختلاف نبود، اما گاه مسائل پیش‌پا‌افتاده و کم‌اهمیت منجر به اختلاف‌ها و حادثه‌هایی بس عظیم می‌شود. علاوه بر آن، این دو خانواده که در همسایگی هم بودند، مدت‌های زیادی در جنجال‌های حکومتی نفوذی رقیبانه داشتند.

پادشاه

ساکنین کاخ برلی فیتزینگ می‌توانستند از بالای ایوان‌های خود، مستقیم داخل کاخ متزن گرشتاین را نظاره کنند و همین تشکیلات و تجملات پرشکوه، بر آتش احساسات تحریک شده و به خشم آمده ی برلی فیتزینگها، که قدمت و شهرت و مال منال کمتری نسبت به آن‌ها داشتند، بیشتر دامن می‌زد.

ویلهلم،کنت برلی فیتزینگ، با وجود سابقه ی خانوادگی ممتاز خود، پیرمردی علیل و گزافه‌گو بود که هیچ نکته ی قابل توجهی در خود نداشت، جز کینه و نفرت جنون‌آمیزش نسبت به خانواده ی رقیب و علاقه ی بیش از حدش به شکار و اسب که هیچ عاملی حتی سن زیاد و ناتوانی جسمانی اش نمی‌توانست مانع آن شود.

از آن طرف فردریک، بارون متزن گرشتاین، هنوز به سن قانونی نرسیده بود. او پدرش را که عهده‌دار وزارت و بسیار جوان بود را از دست داده بود و مادرش، خانم ماری، نیز بلافاصله بعد از مرگ پدرش، از دنیا رفت. در آن زمان فردریک تنها هجده سال داشت.

بارون جوان، به خاطر موقعیتی که از پدرش به دست آورده بود، توانست پس از مرگ او قلمرو پهناورش را تصاحب کند و این در زمان خود، بسیار عجیب بود که یک اصیل‌زاده ی  مجار صاحب یک چنین مایملک عظیمی‌باشد. قصرهایش بی‌شمار بود و با شکوه‌ترین و وسیع‌ترین آن‌ها، همین کاخ متزن گرشتاین بود. ظهور چنین جوان قدرتمندی برای دیگر رقبا خطرناک می‌نمود. او حتی از هرود، پادشاه یهود، که از جانب رومیان حمایت می‌شد و در قتل عام بی گناهان شهرتی تام داشت، بالاتر زده بود.

در اوایل به قدرت رسیدن وی بود که در یک نیمه شب، ناگهان اصطبل‌های کاخ برلی فیتزینگ آتش گرفت. همه ی همسایگان بر این عقیده بودند که این اتفاق نیز باید یکی دیگر از اعمال وحشیانه ی بارون جوان باشد، اما در همین حال بارون در قسمت بالای کاخ خود در آپارتمانی متروک، ایستاده و متظاهرانه در فکر فرو رفته بود. روبه‌روی او تابلو فرشی نفیس به طرز غم‌انگیزی خودنمایی می‌کرد. گوشه‌ای از این تابلو، کشیش‌هایی را با لباس‌های گران‌قیمت نشان می‌داد که در کلیسا جلسه‌ای تشکیل داده بودند و مخافت خود را نسبت به ظلم و جنایت فرمان‌روایان غیر مذهبی ابراز می‌کردند و گوشه‌ای دیگر چهره‌های شاهزادگان وحشی و خشن متزن گرشتاین نشان داده می‌شد.

در اوایل به قدرت رسیدن وی بود که در یک نیمه شب، ناگهان اصطبل‌های کاخ برلی فیتزینگ آتش گرفت. همه ی همسایگان بر این عقیده بودند که این اتفاق نیز باید یکی دیگر از اعمال وحشیانه ی بارون جوان باشد؛
اسب

در همین لحظه بود که بارون جوان چشم‌اش به تصویراسبی غول پیکر، با رنگی غیرطبیعی افتاد که نشانی از اسب‌های خانواده ی رقیب داشت، در تصویر صاحب‌اش توسط افراد گرشتاین کشته شده بود. ناگهان در چشم‌های بارون نگاهی اهریمنی موج زد که تشویشی طاقت‌فرسا در درون‌اش به وجود آورد. هرچه بیشتر به تصویر نگاه می‌کرد، بیشتر جذب آن می‌شد و هر لحظه سخت‌تر می‌توانست نگاهش را از آن برگیرد.

ادامه دارد...


ادگار آلن پو/ سید حبیب گهری راد

تنظیم : بخش ادبیات تبیان