تبیان، دستیار زندگی
مجموعه داستان کوتاه در حوزه دفاع مقدس و نامه به فرمانده ناو هواپیما بر وینسنس که بر هواپیمای مسافربری خطوط هوایی جمهوری اسلامی ایران آتش گشود
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پرعقاب

عقاب

کتاب داستان های شهر جنگی، مجموعه داستان هایی با موضوع دفاع مقدس به قلم حبیب احمد زاده است که انتشارات سوره مهر آن را به چاپ رسانده و با شیوه ای بسیار زیبا و جذاب نوشته شده است. این کتاب در بر گیرنده هفت داستان کوتاه و نامه نویسنده به کاپتان ویل راجرز و نهصد نفر از افسران نیروی دریایی امریکا درباره کشتار بی رحمانه مسافران پرواز شماره 655 ایران ایر است که پاسخ برخی از افسران امریکایی هم در آن آمده است. گفتنی است که این کتاب تا به حال به چاپ یازدهم رسیده و تا به حال موضوع چند فیلم سینمایی از جمله اتوبوس شب بوده است.

مطالب داخل «» از داستان پر عقاب انتخاب شده است.

احتمالا تا به حال شعر معروف پر عقاب را شنیده اید که این طور آغاز می شود:

روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست                وندر طلب طعمه پرو بال بیاراست

.

.

.

تا آن جا که وقتی تیر صیاد را در بال خویش دید :

چون نیک نظر کرد پر خویش بر آن دید             گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست

****

« پیاده شدنت را می بینم. حرکت دوربینم را متوقف می کنم و سپس، مرکز به علاوه درون چشمی را، بر روی تو می گذارم . . . »

این ها سخنان یک دیده بان ایرانی مشرف به جاده خرمشهر است. خرمشهری که در دست عراقی هاست. بله صحبت از جنگ است . اما نه جنگ، که دفاع . و دفاع در برابر حمله همیشه مقدس است.

او در ذهن خود با قربانی و در مورد خیلی چیزها صحبت می کند. مثلا درباره وضعیت سرباز عراقی که در دوربین می بیند این طور می گوید:

«در این محفظه تاریک، تمامی دشت، نخلستان، جاده های عبوری شما را در آن سو می بینم ... و بالاخص ... که در هر گامت، با دستگیره دوربین دیده بانی ام تو را در زیر کادر به علاوه درون دوربین قرار می دهم تا فراموشت نکنم.

بله من به انتظار شکارت در اینجا نشسته ام و گلوله خمپاره ای نیز هم اکنون درون قبضه، انتظار فرمان مرا می کشد؛ فرمانی که در لحظه ی موعود از طریق این بی سیم، امواج نامرئی آن در فضا پخش خواهد شد. حتی بی سیم های شما آن را خواهد گرفت و سپس این امواج از کناره های جسمت خواهد گذشت و خوشبختانه تو از دریافت و درکشان محرومی و بعد بی سیم قبضه خودی  ... و سپس شلیک ... و هفده ثانیه طول خواهد کشید تا گلوله خمپاره فضا را بشکافد ، اوج بگیرد وبعد هم چون مرغ ماهی خواری، خود را برای شکار ماهی در آب جمع می کند، بر همین جاده فرود آید ... و سپس ... و سپس هزاران قطعه چدنی ریز و درشت تو را در بر خواهند گرفت ... ولی ... اکنون تا آن نقطه جاده، که شاید نقطه اتمام زندگی تو نیز باشد، 23دقیقه فاصله وجود دارد... و بالا و پائین این زمان بستگی تام و تمام به سرعت گام هایت،... کندتر حرکت کنی، به این 23دقیقه باقی مانده از زندگی ات ثانیه هایی اضافه ... و اگر تندتر، به همان نسبت کمتر... »

آنها تیم سه نفره ای هستند که برای نا امن کردن جاده کار می کنند و در روز تنها سه گلوله خمپاره شلیک می کنند. می دانی چرا؟ می خواهی بدانی ؟...

پس برای خرید کتاب داستان های شهر جنگی کلیک کنید.

تهیه و تنظیم: حاجی محمد علی

برای خرید کتب رمان و داستان کلیک کنید.

برای خرید کتب دفاع مقدس کلیک کنید.

برای خرید کتب اسلامی کلیک کنید.

برای خرید از فروشگاه تبیان کلیک کنید.