مولا سوختم
عصمت اللهم من و از عشق مولا سوختم صورتم مىسوخت، كردم ناله بابا سوختم
مردم دنیاپرست در انحرافى ریشهدار در سقیفه رأى دادند و من آنجا سوختم
دشمنان نقشه كشیدند وز جهل دشمنان بهره بردند و من مظلومه تنها سوختم
اى جوانان، من جوان بودم ولى با عمر كم تا بماند شمع دین روشن سراپا سوختم
سینهام از داغى مسمار غافل مانده بود كز غریبى على در بین اعدا سوختم
گر على تنها شود پهلو شكستن جایز است بهر حفظ جان حیدر بى مهابا سوختم
در میان شعله آتش حجابم حفظ شد پشت در رفتم غریبانه خدایا سوختم
آتشى دیدم كه تا روز فرج بر پا بود تا بیاید مهیدم بهر مداوا سوختم
تنظیم گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی