تبیان، دستیار زندگی
آسیب شناسی مطالبات بر زمین مانده، توسط هر یک از مخاطبان خاص و عام رهبری نظام اسلامی می تواند دو طرف «مطالبه گر» و «مطالبه شونده» را نسبت به «مطالبه» ی مورد نظر در وضعیت شایسته تری از پاسخ خواهی و پاسخ گوئی قرار دهد و از هرزروی سرمایه ی انسانی، زمانی، مالی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

در آمدی بر جریان شناسی مدیریت تحول در حوزه

در آمدی بر جریان شناسی مدیریت تحول در حوزه

آسیب شناسی مطالبات بر زمین مانده، توسط هر یک از مخاطبان خاص و عام رهبری نظام اسلامی می تواند دو طرف «مطالبه گر» و «مطالبه شونده» را نسبت به «مطالبه» ی مورد نظر در وضعیت شایسته تری از پاسخ خواهی و پاسخ گوئی قرار دهد و از هرزروی سرمایه ی انسانی، زمانی، مالی و ... جلوگیری کند.

تاکنون مقام معظم رهبری (مدظله العالی) دهها مطالبه و در پاره ای موارد، دستور صریح به دستگاه ها، نهادها و مراجع ذی ربط  در نظام اسلامی، حوزه و دانشگاه داشته اند و بارها رآساً ، آخرین وضعیت هر یک از آنها را از مرجع مربوط، دنبال کرده اند. این که چه سازوکارهائی برای ابلاغ، هدایت، نظارت، ارزشگذاری و باز خوردگیری یک تصمیم یا مطالبه، و در صورت نیاز، بازگشت به چرخه ی سیاستگذاری، برنامه ریزی واجراء برای تکمیل این فرآیند پیچیده و مسیر طولانی - از طرح تا تحقق - ضروری است مجال دیگری را طلب میکند. لذا به صورت گذرا به فرآیند «فرهنگ سازی، اندیشه سازی و ساختار سازی» که به نظر می رسد در بقیه ی موضوعات حکومتی در سطح یک سازمان بزرگ اجتماعی (مانند مجموعه ی حاکمیت)  یا یک سازمان مصطلح (مانند یک تشکل حوزوی) نیز جاری و ساری است می پردازیم و براین نکته تأکید می کنیم که آسیب شناسی مطالبات بر زمین مانده، توسط هر یک از مخاطبان خاص و عام رهبری نظام اسلامی می تواند دو طرف «مطالبه گر» و «مطالبه شونده» را نسبت به «مطالبه» ی مورد نظر در وضعیت شایسته تری از پاسخ خواهی و پاسخ گوئی قرار دهد و از هرزروی سرمایه ی انسانی، زمانی، مالی و ... جلوگیری کند.

فرهنگ سازی : با هدف «اصلی تحریک انگیزه و اراده ی جامعه ی هدف» برای دستیابی به اهداف معیّن .

اندیشه سازی: با هدف «مفهوم سازی» یا «برنامه ریزی» برای دستیابی به نظام مفاهیم و برنامه های راهبردی و عملیاتی.

ساختار سازی: با هدف «اجرائی کردن برنامه ها» و تعیّن الگوی طراحی شده ، برای دستیابی به آرمان ها و چشم انداز ترسیم شده و مآلاً رفتار سازمانی و اجتماعی.

اصولاً یک خواسته ی ما فوق از مادون در سلسله مراتب یک سازمان تنها در قالب، در یک فرآیند در هم تنیده اما قابل تجزیه به «فعالیت های هماهنگ» می تواند در عرصه ی اجتماعی، قابل تحقیق باشد.  بیان چند نمونه ی عینی در کمتر از یک دهه که با فراز و نشیب های بسیاری نیز در آغاز و ادامه ی راه همراه بوده است در تبیین فرآیند مزبور، ضروری به نظر می رسد. تمامی این نمونه ها، مطالبه ی مقام معظم رهبری از چند دستگاه و نهاد بوده است:

1- جنبش نرم افزاری - حوزه ، دانشگاه ، شورای عالی انقلاب فرهنگی....

2- آزاداندیشی دینی - حوزه و دانشگاه و دستگاه های علمی - فرهنگی

3- نواندیشی دینی - حوزه و دستگاه های علمی - فرهنگی

4- مدیریت تحول -  حوزه و دانشگاه

هر چند موارد دیگری چون «نوآوری و شکوفائی» که در قالب شعار سال انتخاب شد یا بحث مهم «مهندسی فرهنگی» و

«پیوست فرهنگی» باز به صورت تنگاتنگ با هویت و وظیفه ی حوزه های علمیه، در تناسب آشکار است اما توجه به همان چهار نمونه برای بیان مقصود، کافی است.

چنانچه گفتیم برای پیگیری و تحقق هر یک از مطالبات، حداقل به سه فعالیت هماهنگ نیاز است:

اول - فرهنگ سازی : با هدف «اصلی تحریک انگیزه و اراده ی جامعه ی هدف» برای دستیابی به اهداف معیّن .

دوم - اندیشه سازی: با هدف «مفهوم سازی» یا «برنامه ریزی»  برای دستیابی به نظام مفاهیم و برنامه های راهبردی و عملیاتی.

سوم - ساختار سازی:  با هدف «اجرائی کردن برنامه ها» و تعیّن الگوی طراحی شده ، برای دستیابی به آرمان ها و چشم انداز ترسیم شده و مآلاً رفتار سازمانی و اجتماعی.

حال در مقام تطبیق کافی است مروری بر هر یک از این فعالیت ها در هر یک از نمونه های پیش گفته صورت گیرد تا هم

در آمدی بر جریان شناسی مدیریت تحول در حوزه

تصویر بهتری از این فرآیند ارائه شود و هم زمینه ی لازم برای جریان شناسی و آسیب شناسی حوزه ی موجود که مخاطب مشترک تمامی این خواسته ها بوده است فراهم گردد.

جنبش نرم افزاری که بنا بوده و هست تغییری اساسی در نظام مبانی، مفاهیم، ساختارها، محصولات، نیروی انسانی و ... در جامعه ی تخصصی (حوزه و دانشگاه) و سپس جامعه ی عمومی بلکه عرصه ی تمدنی ایجاد کند برای تحقق ، در درجه ی اول مستلزم «فرهنگ سازی» و گسیل اراده ی حوزویان، دانشگاهیان و نخبگان سیاسی و علمی می باشد تا هم «درد» را بپذیرند و هم عزم خود را برای «درمان»شناسی و علاج این بیماری کهن صدها ساله در پیکره ی جامعه ی جزم نمایند.

اما پذیرش درد و ساماندهی نظام انگیزش مخاطبان، اگر با «مفهوم سازی» همراه نباشد؛ افق های نو در ساحت های دانش بشری گشوده نشود؛ مقیاس های علمی، متناسب با نیازهای جامعه، ارتقاء نیابد؛ مبانی و متدولوژی دانش ها، باز تعریف نگردد؛ مفاهیم کارآمد، مبتنی بر مبانی نظری و در راستای نیازهای اجتماعی، تولید یا بازتولید نشود و در یک کلام، دانش های ترجمه ای ، عاریه ای ، کهنه و منسوخ ، همچنان سکه ی رایج بازار اندیشه و عمل باشد آنگاه نه از انگیزه های بنیان کن ، نشانی می ماند و نه از اندیشه های بنیان ساز، ردپایی.

اما در کنار این دو فعالیت ، اگر «ساختار سازی» لازم در جهت دستیابی به نظام  برنامه ها، استانداردها و  قوانین کارآمد در کنار پرورش نیروی انسانی متعهد صورت نگیرد و بنا باشد انگیزه و اندیشه ی نو، در همان قالب سازمانی گذشته و حال، ساماندهی شود  قطعاً این، رؤیائی بی تعبیر خواهد بود که جز پیامدهائی مثبت اما کوچک ، نمی تواند این جنبش علمی را از گردنه های سخت، عبور داده و آن چنان که باید، در رفتار اجتماعی و نظامات سیاسی، فرهنگی و اقتصادی ، تأثیرگذار باشد.

بیان این نکته ضروری است که اگر از سه فعالیت فرهنگ سازی، مفهوم سازی و ساختار سازی، تحت عنوان فرآیند نام

در آمدی بر جریان شناسی مدیریت تحول در حوزه

بردیم الزاماً به معنای ترتب طولی و زمانی آنها نیست بلکه با شروع همزمان هر سه فعالیت - اما با ضرباهنگ و نرخ شتاب متفاوت و برنامه ریزی شده - می توان به مرور، جوهره و گستره ی منظومه و ساختار دانش جامعه ی اسلامی را تغییر داد.

حال آنچه در مورد جنبش نرم افزاری، تطبیق داده شد در مورد نمونه های دیگر - به ویژه مدیریت تحول در حوزه - که موضوع اصلی بحث است قابل بازگوئی است. اما علت آن که تطبیق، تنها برجنبش علمی، اعمال شد از آن روست که تمامی موارد دیگر، بعدی از ابعاد نهضت علمی یا لازمه ای از لوازم این خیزش بزرگ و تأثیر گذار است؛ در واقع «مدیریت  تحول»، «نوآوری» ، «نواندیشی»، «آزاداندیشی» و  ...  همگی در ابعاد مفهومی یا اجرائی ، اصولاً بخشی از جنبش نرم افزاری و فرآیند پیچیده و زمان بر آن محسوب می شوند. چرا چنین نباشد در حالی که تحول و مدیریت آن در حوزه و دانشگاه ، اصولاً برای رسیدن به نظام  انگیزشی والا ، نظام اندیشه ای کارآمد و بالاخره ساختار روزآمد علمی است که همگی در جنبش مزبور، قابل تعریف است؟ یا  اگر از آزاداندیشی و نواندیشی سخن به میان می آید مگر بناست در غیر عرصه ی علمی و تخصصی،  و فراتر از جنبش نرم افزاری، دستاوردی مستقیم برای نظام اسلامی، به دنبال داشته باشد؟

به بیان بهتر آنچه از نامه ی تاریخی مقام رهبری در خصوص نهضت علمی با ادبیات های متفاوت در دیگر موارد، بر آن تأکید شده است از نسبت منطقی مانند «عام و خاص مطلق» و «من وجه» یا دلالت های «التزامی» و «تضمین»، در  قیاس با سایر مطالبات (مانند مدیریت تحول و ...) برخوردار است. تعابیر هر روز نو می شوند و گرچه بار معنائی و حقوقی خاصی را افاده می کنند اما چه اشکالی دارد که همگی در یک رشته ی تسبیح ، آرایش واقعی پیدا کنند؟ درک جغرافیای مفهومی هر یک از مطالبات و نسبت سنجی موضوعی آنها در منظومه ی تفکر مطالبه گر، هنری است که مطالبه شوندگان - اعم از برجستگان، نخبگان، مدیران و برنامه ریزان - را به تأملی ژرف و دوری از ساده اندیشی فرامی خواند.

تمامی آنچه گذشت مقدمه ای بر جریان شناسی و آسیب شناسی «مدیریت تحول حوزه» طی بیش از یک دهه  از طرح آن می باشد که می توان مدیران و متولیان امر را در تداوم این راه خجسته، کمک کند.

ادامه دارد .......


منبع:نشریه تحول