آدم های خوب ، مثل آب زلال و پاک اند
من خیلی نگاه کردن به آب را دوست دارم. آب دریا، آب رودخانه، آب جوی، آب حوض خانه ی مادربزرگ، فرقی ندارد. مادربزرگ همیشه می گوید آدم های خوب مثل آب پاک و زلال اند. من فکر می کنم خود مادربزرگ هم مثل آب است، پاک و زلال. مادربزرگ می گوید آدم هایی که پاک و زلال اند کارهای خوب زیادی انجام می دهند. من همیشه در خیالم دل مهربان مادربزرگ را می بینم که پاک و زلال است. آن قدر پاک و زلال که تویش یک عالمه ماهی های ریز و درشت است. یک عالمه مهربانی مثل یک عالمه ماهی همیشه در دل مادربزرگ شنا می کند.
من و گلرخ با یکدیگر مسابقه سلام می دهیم.مسابقه سلام به این شکل است که هر وقت به همدیگر رسیدیم، هر کس زودتر سلام کرد او برنده می شود. بعضی وقت ها من برنده می شوم و بعضی وقت ها گلرخ.بیشتر بچه های کلاس هم از مسابقه ی ما خوش شان آمده و آنها هم با یکدیگر مسابقه سلام می دهند. خبر مسابقه سلام حتی به گوش خانم معلم مان رسیده است. خانم معلم می گوید: «همه ی کسانی که در این مسابقه شرکت می کنند برنده واقعی هستند.
گاهی وقت ها یاد کارهای بدی که کرده ام می افتم و خیلی ناراحت می شوم. امروز هم یاد چندتا از کارهای بدم افتادم و ناراحت شدم. مادربزرگ پرسید برای چه ناراحتم و من دلیل ناراحت بودنم را گفتم. مادربزرگ گفت: «باید توبه کنی. توبه هم این شکل است که از خدا بخواهی تو را ببخشد و به او قول بدهی که دیگر آن کار بد را انجام ندهی. اگر به خدا نشان بدهی که واقعا از کار بدت پشیمان شده ای، او هم تو را می بخشد.»
وقتی این را از مادر بزرگ شنیدم، خیلی خوشحال شدم و یک عالمه قول به خدای مهربان دادم. دیگر دوست ندارم آن کارهای بدی که باعث ناراحتی خودم و خدا می شود انجام بدهم.
مجله پوپک
تنظیم خرازی