تبیان، دستیار زندگی
می خواهیم که هنوز غوره نشده مویز بشویم. به مجردی که سواد خواندن و نوشتن مقدماتی پیدا کردیم می خواهیم فاضل و ادیب ونویسنده و محقق محسوب شویم، ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

غوره نشده مویز می شیم؟

قسمت اول:

سخن

«سخن باید چو شکر پوست کنده». این دستوریست که یکی از نویسندگان ایران پانصد سال پیش داده است. در آن زمان عدد نویسندگان ایران به این زیادی نبود. آنهائی که قلم به دست می گیرفتند سالهای سال تحصیل کرده بودند، هم می دانستند چه می خواهند بگویند و هم اینکه می دانستند آن را به چه نحوی باید گفت تا دیگران بفهمند:

«شخصی از ترس خود را در خانه ای افکند، رخها زرد چون زعفران، لب ها کبود چون نیل، دستها لرزان چون برک بید، خداوند خانه پرسید خبر است چه واقع افتاده است؟ گفت در بیرون خر می گیرند بسخره، گفت مبارک، تو خر نیستی، چه می ترسی؟ گفت به جد گرفته اند و تمیز برخاسته، ترسم که مرا خر گیرند»

این حکایت به این عبارت از مولوی است، ساده و سلیس، نه یک کلمه زیاد، ته یک کلمه کم، نه بفکر این بوده که به فارسی خالص بنویسد و نه قصد این داشته که برای اظهار فضل کلمات غلنبه و زمخت در نوشته ی خود بگنجاند – صاف و پوست کنده مطلب خود را گفته است. یک نویسنده ی دیگر می آمد و می خواست به انشای مصنوع و مزین و مرصع بنویسد و به اصطلاح عبارت پردازی کند. این نویسنده دومی همان حکایت را به این عبارت تحریر کرده است:

گفت در بیرون خر می گیرند بسخره، گفت مبارک، تو خر نیستی، چه می ترسی؟ گفت بجد گرفته اند و تمیز برخاسته، ترسم که مرا خر گیرند...

«گفتم حکایت آن روباه مناسب حال تست که دیدندش گریزان و بی خوشتن افتان و خیزان، کسی گفتش چه آفست که موجب مخافتست؟ گفتا شنیده ام که شتر را به سخره می گیرند، گفت ای سفیه، شتر را با تو چه مناسبت است  ترا بدو چه مشابهت؟ گفت خاموش که اگر حسودان به غرض گویند شتر است و گرفتار آیم که را غم تخلیص من دارد تا تفتیش حال من کند، و تاتریاق از عراق آورده شود مار گزیده مرده بود»

ساده

این هم انشای سعدی بود و هر کس که این را نفهمد باید گفت فارسی زبان نیست و فارسی نمی داند. حالا این دو انشاء را با یکدیگر بسنجید: یک نویسنده از اهل بلخ بود و دیگری از اهل شیراز – یکی به اندازه ی ده پانزده سالی مسن تر از دیگری بود – یکی ساده و بی حشو و زواید نوشته، و دیگری صنعت سجع و موازنه به کار برده. با وجود این هر دو به فارسی صحیح فصیح است و تفاوتی که بین این دو انشاء هست ناشی از سلیقه ی شخصی و شیوه ی تحریریست که این دو نویسنده پیشه ی خود کرده بودند. می توان گفت که انشای مولوی در درجه اعلای بلاغت ست که با حداقل کلمات مطلب را بیان کرده، ولی نمی توان گفت که سعدی برخلاف شرایط فصاحت و بلاغت عمل کرده به جهت اینکه قصد او انشای ادبی مصنوع و مزین بوده، و هنرهائی که بکار برد در ادبیات هر ملتی در نظم و نثر جایز است.

وقتی که سعدی می خواست در کلام راه اختصار بپیماید هیچ کس در موجز گوئی بپای او نمیرسد. ببینید که چطور یک حکایت تمام را در دو مصراع گنجاند:

«یکی بچه گرگ میپرورید، چو پرورده شد خواجه را بردرید» - تمام شد و رفت.

من مدعی نیستم که همه ی منشآت قدما باین زیبائی و روانی و شیوائی و رسائی است. کسانی هم بوده اند که بیشتر در بند صنعت و لفاظی بوده اند تا در بند ممنی، و همانطور که اشعار معلق گفته شده است کتب نثر بسیار مغلق هم نوشته شده است، ولی اگر کتاب تفهیم بیرونی وتاریخ بیهقی و نصیحة الملوک غزالی و سیاستنامه ی نظام الملک و دانشنامه ی علائی و کیمیای سعادت و زین الاخبار گردیزی و تاریخ بخارا و حدود العالم و قابوس نامه و تاریخ سیستان و سایر کتبی را که از قرن چهارم و پنجم هجری برای ما به میراث مانده است بخوانید و با آنها خوب آشنا بشوید خواهید دید که همه ی آن ها باین دستور عمل کرده اند که «سخن باید چون شکرپوست کنده».

نوپا

اگر بعضی عبارتها در این کتابها یافت میشود که امروز در بدو نظر بر ما روشن نیست به جهت اینست که اولا از نهصد سال بیش تاکنون زبان ما دچار تغییراتی شده است و اصطلاحاتی مخصوص به آن زمان از یاد ما رفته است، و ثانیاً بآن اندازه که لازم ست در فرا گرفتن زبان خود کار نمی کنیم و زحمت نمی کشیم که با سبک و اسلوب این نویسندگان بزرگ باستان آشنا شویم. می خواهیم که هنوز غوره نشده مویز بشویم. به مجردی که سواد خواندن و نوشتن مقدماتی پیدا کردیم می خواهیم فاضل و ادیب ونویسنده و محقق محسوب شویم، و حتی قبل از آنکه قوه ی ادارک معانی حافظ و سعدی را کسب کرده باشیم، و حتی قبل از آن هم که بتوانیم اشعار سعدی و حافظ را «راستا حسینی» صاف و بی غلط بخوانیم؛ میخواهیم بر آن خداوندان سخن ایراد بگیریم.

ادامه دارد...


مجتبی مینوی

تنظیم برای تبیان : زهره سمیعی