آتش امید
تنها مرد بازماندهی یک کشتی شکسته به جزیرهی کوچک خالی از سکنهای افتاد. او با دلی لرزان دعا کرد که خدا نجاتش دهد؛ اما هر چه روزها افق را به دنبال یاریرسانی از نظر میگذراند، کسی نمیآمد.
سرانجام خسته و از پا افتاده موفق شد از تخته پارهها کلبهای بسازد تا خود را از عوامل زیانبار محافظت کند و داراییهای اندکش را در آن نگه دارد.
وقتی اوضاع خراب میشود، ناامید شدن آسان است. ولی نباید خودمان را ببازیم، چون حتی در میان درد و رنج، دست خدا در کار زندگیمان است.
اما روزی که برای جستجوی غذا بیرون رفته بود. به هنگام برگشتن دید که کلبهاش در حال سوختن است و دودی از آن به آسمان میرود. متاسفانه بدترین اتفاق ممکن افتاده بود و همه چیز در حال سوختن بود. از شدت خشم و اندوه در جا خشکش زد. فریاد زد: «خدایا چطور راضی شدی با من چنین کاری بکنی؟»
صبح روز بعد با صدای بوق یک کشتی که به ساحل نزدیک میشد از خواب پرید. کشتی آمده بود تا نجاتش دهد. مرد خسته، از نجات دهندگانش پرسید: «شما از کجا فهمیدید من در اینجا هستم؟»
آنها جواب دادند: «ما متوجه علامتی که با دود میدادی شدیم!»
وقتی اوضاع خراب میشود، ناامید شدن آسان است. ولی نباید خودمان را ببازیم، چون حتی در میان درد و رنج، دست خدا در کار زندگیمان است. پس به یاد داشته باش دفعهی دیگر اگر کلبهات سوخت و خاکستر شد، ممکن است دود برخاسته از آن، علامتی باشد که عظمت و بزرگی خدا را به کمک میخواند.
ریتا استریکلند
شاهد نوجوانان
تنظیم: خرازی
*****************
مطالب مرتبط