کارهای خوب امروز
- خانم معلم ما همیشه میگوید: «سعی کنید به چیزهای خوب و قشنگ فکر کنید؛ مثل دریا، مادر، باران و...»
امروز من به دریا فکر کردم، به ماهیهای ریز و درشتش، به صدفهای قشنگی که برای ساحل هدیه میآورد. به مامان فکر کردم؛ به قصههای دوستداشتنیاش که هر شب قبل از خواب برایم تعریف میکند به باران فکر کردم که چک چک، پنجرهها را میبوسد. از همه مهمتر، به کسی فکر کردم که همهی این چیزهای دوست داشتنی و قشنگ را برای ما آفریده است. خدا را میگویم: «او که عاشق کارهای خوب ماست.»
- امروز وقتی مجلهی پوپک را ورق میزدم به نقاشیهای قشنگ آن نگاه کردم. به نقاشهای این نقاشیهای قشنگ فکر کردم. چه قدر آنها ما بچهها را دوست دارند که اینقدر قشنگ برای ما نقاشی میکشند. چقدر از آن گربه با لپهای گلگلیاش خوشم آمد. آرزو کردم من هم وقتی بزرگ شدم «نقاش» شوم.
برای رسیدن به این آرزو از همین حالا باید تلاش کنم. بروم کلاس نقاشی، نقاشیهای مجلهها و کتابها را با دقت نگاه کنم. خودم هم یک عالمه نقاشی بکشم. ماهیهای نارنجی خانهی مادربزرگ را بکشم. درخت انار خانهیمان را بکشم که یک عالمه شکوفهی قرمز دارد. آسمان را بکشم که پر از بادبادک است و...
سعی کنید به چیزهای خوب و قشنگ فکر کنید؛ مثل دریا، مادر، باران و...
- چقدر بد است آدم صبحها صدای مامانش را بشنود که میگوید: «دخترم بیدار شو!» اما خودش را به خواب بزند. آخ که چقدر بد است! از امروز به خدا قول میدهم فردا صبح که مامان صدایم زد زود زود از خواب بیدار شوم، صورت ماهش را ببوسم و بگویم: «صبح به خبر!»
- داداش کوچولویم فرشید، دوست دارد مثل من نقاشی بکشد. اگر کتاب و دفترهایم را ببیند، آنها را خط خطی میکند و میگوید: «آبجی! نقاشی کشیدم.» میخواهم برای او هم مثل خودم یک دفتر نقاشی بخرم تا آن را پر از نقاشی کند. به همهی نقاشیهایش بیست میدهم.
محدثه رضایی
تنظیم:خرازی