از خدا خواسته
وقتی به گرگ گفتند که:
«میخواهیم تو را چوپان گوسفندان کنیم.»
شروع نمود به خندیدن.
گفتند: «چرا میخندی؟»
گفت: «میترسم دروغ بگویید؛ و الّا من از خدا میخواهم.»
ریاض الحکایات
شکر
یکی از مشایخ با مردی گفت:
«روزت چگونه میگذرد؟»
گفت: «بسیار بد!»
گفت: «شکر کن اگر بد هم نمیگذشت چه میکردی؟»
قاآنی شیرازی
طَلَب
در محفلی صحبت از شعر و شاعری شد.
دخو هم چند شعر به نام خود خواند.
یکی گفت: «این شعر از عبید زاکان است.»
دخو انکار کرد. دیگری گفت که آن اشعار را در دیوان عبید دیده است.
دخو گفت: «بلی، یک وقتی متعلق به او بوده. شما متوجه اصل قضیه نیستید.»
پرسیدند: «اصل قضیه چیست؟»
گفت: «من از فلان کس که از نوادگان عبید زاکان است، مبلغی طلب داشتم و پول مرا نمیداد. من هم
بابت خود مقداری از اشعار جدّ او را بابت حساب خود برداشتم.»
لغت نامه
دارالتعطیل: مدرسه.
العطار: آن که همه را بیمار خواهد.
المُجرّد: آن که به ریش دنیا میخندد.
النسیه: آن چه واپس ندهند.
الخنّاق: مهمان دائمی.
عبید زاکانی
آدم پرچانه
اگر عُمری به زندانخانه افتی
و یا چون جغد در ویرانه افتی
به سوراخی پناه آری ز گرگی
به گیر خرس در آن لانه افتی
و یا کَت بسته در دارالمجانین
به چنگ مردم دیوانه افتی
از آن- روحانیا- خوشتر که بی وقت
به گیر آدم پرچانه افتی
غلامرضا روحانی
تنظیم :خرازی