تبیان، دستیار زندگی
این دنیا با ظواهر خود آدمی رامی فریبد واورا ازکمال بازمی دارد.تاوقتی که آدمی چون ستوران به خور و خواب بپردازد، منبع صفات ذمیمه و تاریکی محض است.ولی نفس عاقله می تواند چون نوری آدمی راازتاریکی جهل برها ند....
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سیرالعباد سفری روحانی

از سفرهای جغرافیایی تا سفرهای معنوی

مقدمه:

به یاد یار و دیار آن­چنان بگریم زار                 که از جهان ره و رسم سفر براندازم

معنوی

بسیار می گویند که حافظ به سفر چندان علاقمند نبود. ظاهرا بیت فوق هم چنین می گوید حافظ حتی آرزوی برانداختن  نابودی ره و رسم سفر را دارد. اما آیا بواقع چنین است؟ برای پاسخ به این پرسش باید پرسش های دیگری را مطرح کنیم. زیرا می دانیم چند نوع سفر وجود دارد. سفری کیهانی و بیرونی و در مقابل سفری درونی و معنوی، اگر چنین است در این میان حافظ از چه نوع سفری بیزار است. اگر سفر را حرکت از حوزه ای به حوزه دیگر تعریف کنیم، آنگاه می توانیم دو نوع سفر کاملا متمایز را به همراه انواع مختلف سفرهای ترکیبی مورد بررسی قرار دهیم، اینان عبارتند از:

1-سفرهای جغرافیایی، برونی و یا مکانی؛ در این نوع سفرها هدف سیر و سیاحتی بیرونی است. از مکانی به مکان دیگر. در این سفرها هر فرد در اکنون های خود زندگی می کند. اکنونی در مبدا اکنون هایی در راه و اکنونی در مقصد بدین ترتیب سه نوع میدان در سفر مکانی حضور می یابد. اینان عبارتند از مبدا، فاصله یا راه، مقصد.

2-سفرهای زمانی: این نوع سفرها درونی اند و طی طریق در آن ها درونی است. می توان انواع مختلفی را در آن ها ردیابی کرد.

3-سفرهای گذشته: در این نوع سفرها از عقلی به عقلی دیگر سفر می کنیم. مثلا در کلاس درس استاد چنین می گوید و ما را از عقلی به عقل دیگر اما به صورتی تقلیدی راهبر می شود. آموزش های آسکولاستیک یا مدرسه ای از این نوع سفرها هستند.

4- سفر به آینده: این نوع سفرها دامنه ای از آرزوها تا توهمات دارند. از آرزویی به دست نیافتنی به آرزویی دیگر از خواسته ای به خواسته ای دیگر.

5-سفرهای تبدیلی: این نوع سفرها را سفرهای خلاق می نامند طی آن هر تجربه ای در میدانی  گذشته (عقل) تا آینده (آرزو) به عقلی جدید تبدیل می شود. در این سفر درونی، در حقیقت فرد، از طریق خلاقیت از عقلی کهنه، به عقلی نوگام می گذارد.

بدین ترتیب در سفرهای صرفا فیزیکی و بیرونی یا مکانی، قدرت توجه از پدیداری به پدیدار دیگر معطوف می شود، بدون آن که این سفر به سفری درونی و به شناخت تبدیل شود. مسافر در این سفرها در حقیقت نوعی لذت غریزی خود را دنبال می کند. حال آن که در سفرهای کامل  زمانی و مکانی فرد بدرون یک پدیدار می رود و نسبت ارتباطی خود را با پدیدار تغییر می دهد. در این شرایط نوعی میدان زمانی پدید می آید و فرد به آینده نزدیک می شود.

  مقصدB __________________اکنون مسافر__________________مبدا A

مسیر

همانطور که در شکل ملاحظه می کنید حرکت در خط مکان حرکتی تقدیری است. حرکتی از اکنونی به  اکنونی دیگر که همان تجربه است.

در سفر درونی هر دو زمان گذشته (عقل) و آینده (آرزو) در اکنون مسافر تجلی پیدا می کند.

آینده   __________________اکنون مسافر__________________گذشته

آرزو                              (مقام اندیشه تجلی جدید)                                عقل

معنوی

در این نوع سفر بسته به نوع عقل  و آرزو از اکنونی کهنه به اکنونی نو گام می گذاریم.

می توان سفر کامل را سفری دانست که طی آن یک سفر فیزیکی و بیرونی به مجموعه ای از سفرهای ذهنی تبدیل شود و بدین ترتیب مسافر در این سفرها مدام نو شده و رهاوردهایی جدید با خود به ارمغان می آورد.

اما در ادبیات سفرهای معنوی مشهوری  هستند که نه تنها تصویر گر یک حرکت معنوی برای نویسنده هستند بلکه برای  دیگران نیز تصویری از یک حرکت معنوی را هرچند در حد یک کتاب ادبی ترسیم می کنند . از آنجمله هستند :

«سیر العباد الی المعاد» از سنایی ، و خواهرش  در زبان انگلیسی «سیر و سلوک زائر» اثر جان بانین و دیگر خواهرش « کمدی الهی» اثر دانته در ایتالیایی  و البته قدیمی ترین این سفر نامه ها «ارداویرافنامه» اثر موبد ویراف که سفرش را به بهشت و دوزخ نقل می کند و از قدیمی ترین کتاب های زبان فارسی است .

سیرالعباد الی المعاد

متن حاضرشرحی ازمثنوی عرفانی«سیرالعبادالی المعاد»ابوالمجدمجدودبن آدم سنا یی غزنوی می باشد که درآن سعی شده تصویری کلی ازاین اثرمنظوم ارایه داده شود.اینک محوراصلی ای را که اثربرآن بنا شده است را ارایه می دهم.

مثنوی «کنوزورموزیا سیرالعباد الی المعاد»به بحرخفیف در700بیت که به طریق تمثیل از خلقت انسا ن واقسام نفوس وعقول ومسا یل اخلاقی دراین منظومه سخن را نده ونیز سفرروحا نی آ دمی ازعا لم خا ک به عا لم پا ک رامطرح می کند.

در این سفر معنوی نفس عاقله یا عقل کل بعنوان پیروراهنما،روح انسان راهمراهی می کند.این سلوک معنوی شا مل: سیروسلوکی دربا طن ودرون انسان،چهارعنصر،ا فلا ک نه گانه وآشنایی با صفا ت ذمیمه ی منسوب به آنها ومؤثردرآدمی ودرنهایت وصول به عقل کل وفنای درآن است.این سیروسلوک درحقیقت همان هفت مرحله ی تصوف را فرایاد می آورد که آدمی بعدازطی آن به فنای فی الله می رسد.

سنایی:

ابوالمجدمجدودبن آدم سنایی غزنوی،شاعروحکیم وعارف بزرگ قرن پنجم واوایل قرن ششم در سال 467درغزنه متولد شد ودرهما ن شهربه سال 529درگذشت وبه خاک سپرده شد. اوازادبیا ت عرب گرفته تا فقه، حدیث ، تفسیر، طب ،نجوم،حکمت، کلام به درجه ی والایی رسید واین مقام علمی اورا ازخلال یک یک آثار،می توان به روشنی دریافت.ازنکات قابل توجه درزندگی اوکه با افسانه هایی همراه شده است مسأ له ی دگرگونی احو ال او و درنتیجه تحول شعراوگشته در نظرگرفتن دو مرحله ی زندگی برای اوست؛ مرحله ی اول شامل ستایش پا دشاها ن وصاحبان جاه وجلال دنیایی که در واقع دنبا له روی سبک عنصری وفرخی ومنوچهری است؛ مرحله ی دوم ابداع وابتکار درسخن با استفاده ازمفاهیم توحید،تحقیق واندرزوانتقاد د ر قا لب قصیده به صورت منظوم می باشد.درواقع می توان شعراورا ا زنوع تعلیمی به حساب آورد، چون هدفش بیان و تعلیم معارف الهی وتشویق انسان به سیروسلوک طریقت الهی است. سنایی شاعری عارف مسلک است که عرفان اومبتنی برشرع بوده و تفکر دینی وعرفا نی برذهنش غلبه دارد .اومهارت خود را درعلوم زمان خویش به صورت استفاده از اصطلاحا ت علمی،نجومی، طبی وفلسفی درشعرش نمایان ومنعکس کرده است وبه منا سبت در  دیوانش ازماده وهیولی،جوهروعرض ومراتب عقل وامثا ل آن سخن گفته است.

ویژگی های فکری:

معنوی

به سبب غلبه ی روح عرفانی ورواج معتقدات ا شاعره ، عقل واستدلال از دیدگاه شاعران این دوره ، در برابر شرع وعشق بی ارزش است. اوشعررا درخدمت زهدوعرفان خلاق درآورد.

ویژگی های ادبی:

انواع تشبیه واستعاره؛

دورازذهن بودن وجه شبه ها درتشبیه ها وقرینه های مجاز؛

آوردن اصطلاحات بازی های مختلف؛

اعتقادات عوام وعقاید خرافی؛

بازی با کلمات؛

استفاده ازقلب وتصحیف کلمه وشکل کتابی واژه درصورخیا ل وبیان مفاهیم خویش؛

اشارات وتلمیحات قرآنی ودینی؛

استفاده ازتمثیل وداستان؛

بازی با اعداد؛

هنجارگریزهای او.

ویژگی های زبانی:

زبان شعراودرحال تکوین است وکهنگی وکاربردهای دوران سامانی درآن دیده نمی شودوزبان روی به دگرگونی دارد؛

نفوذ واژه های عربی وترکیبا ت عربی؛

ترکیب سازی وآوردن تعبیرات تازه واضافات بدیع.

بهترین شرح وتصحیح از اثر:

با توجه به مطا لعاتی که ازشروح موجود ازاین اثرتوسط اینجانب انجام شد،شرح «مدرس رضوی» بهترین تصحیح راازاین کتاب به عمل آورده است. به این صورت که ابتدا کل منظومه رادر کتابی با عنوان مثنوی های سنایی گردآوری کرده و بعد ازآن هربیت را با توضیحا تی شا مل معا نی واژگان دشوار،معانی ا بیا ت ودرصورت وجود تلمیحات درابیا ت مورد بررسی و تحلیل قرار داده است. ازهمه مهمتر،به تصحیح این اثرهم توجه کرده است.

مراحل آفرینش آدمی:

حکیم سنایی دراین مثنوی سخن خود را با بادآغاز کرده است .باد یکی از عناصراربعه وازجمله عوامل حیات بخش هستی می باشد.عمل لقاح توسط آن انجام می گیرد.ازهمراهی با د با آب سبزی واز همراهی آن با آتش ویرانی حاصل می شود.اوازجهت اینکه باد به صلاح وفساد امور توجهی ندارد آن رابه مرگ تشبیه کرده است.

سنایی با یک براعت استهلال وارد مبحث اصلی خود یعنی روح وسیروسلوک آن می شود.روح ازعالم بالا به امر الهی«کن فیکون» به عالم خاک آمد تا آثار قد رت ا لهی رابه نظا ره بنشیند دراین ا ثنا مراحل آ فرینش آدمی را بیان می کند:نبات،خون،منیِِّت،خون،استخوان،گوشت.آدمی در مد ت نه ماهی که در شکم مادراست به عقیده ی قدما، نه فلک به جنین نظری می افکنند وباعث تقویت یک نوع صفتی دراومی شوند وممکن است که آدمی بعد ازتولد یک صفت مؤثراز این افلاک رابرجسته تر از صفات دیگر درخود داشته باشد.آدمی ترکیبی از ده حسّ وچهار خلط وچهار طبع متضاد می باشد که غلبه ی یکی ازاین اخلاط یا طبایع،تعادل اورا برهم زند.

عقل کلّ یا نفس عاقله:

بعد ازبیان نحوه ی آفرینش انسان ،بحث نفس عاقله رامطرح می کند.نفس عاقله برتر وبالاترازفلک است وعرش وفرش به واسطه ی او پدید آمده اند. نفس عاقله می تواند آدمی را ازعالم فنا به فیض بقا سوق دهد.اما علت قرار گرفتن نفس عاقله دراین جسم خاکی از سر جهل وعجز نیست بلکه از برای مصلحت جسم وجسما نیّت آدمی است. اوّل چیزی که خداوند متعال آفرید،عقل کل بود.(اوّلُ ما خَلَقَ اللهُ العقلَ) درعظمت وافتخارعقل کلّ همین بس که خداوند آن را مستقیم وبی واسطه آفرید وآن را واسطه ی آفرینش تمام هستی قرارداد.

معنوی

این دنیا با ظواهر خود آدمی رامی فریبد واورا ازکمال بازمی دارد.تاوقتی که آدمی چون ستوران به خور و خواب بپردازد، منبع صفات ذمیمه و تاریکی محض است.ولی نفس عاقله می تواند چون نوری آدمی راازتاریکی جهل برها ند.آدمی برای هدفی والا آفریده شده وباید با همّت وریاضت و همراهی عقل کل ، خود را به جایگاه اصلی خود، ملکوت ووحدانیّت برساند. علم وحقیقت رهگشای آدمی است؛ عا لم بهیمی درخورانسان نیست ؛ ما سوی الله را باید درآتش ریاضت سوزاند. انسان مرکب از عنا صر متنا قض است ؛ از این رو محل ظهورصفا ت ذمیمه است که موجب هلاک آدمیّت وانسانیّت در او می شود.این صفات روی دل را سخت و تاریک می گرداند.آدمی برای رسیدن به عالم بالا باید با سه دیو درون خود ،جوهر آبی، بادی، آتشی بجنگد.بعد ازاشاره به صفات ذمیمه وترک آنها به یاری پیر(نفس عاقله )وبا همّت وریاضت ،وارد بحث سیارات می شود و صفات ذمیمه در انسان را به آنها نسبت می دهد.

سیارات وصفات ذمیمه ی منسوب به آنها:

دراین قسمت بعد از نام بردن از سیارات به بعضی از صفات غالب در آنها اشاره می شود. «کیوان یا زحل»سیا ه وتیره فام است، طبع سودا ومرگ دارد.هرچند که بلند پایه است ولی دون پروراست واگربه برج ترازودرآ ید درعا لم قحط پدیدارشود.

رطوبت یاعنصرآبی که درآن کاهلی وبی خبری صفت برجسته است.سرگشتگی و حیرت این گروه از روی علم وخرد نیست بلکه ازجهل وبی خبری است و ما یه ی هلاک نفس عاقله می گردد.

«فلک قمر»طبع سرد وتر دارد و تیزرو تراز آتش است.ازصفات منسوب به آن ، شهوت است که منشأ اکثر صفات ذمیمه (حسد،حرص،غضب ، کبر،بخل و ریا و...) درانسان است.ازلحا ظ سیری ناپذیری آن را به مرگ مانند می کند.با همت می توان شهوت را زیرسلطه ی خود درآورد.با ترک شهوت،دره ی تنگی پیش روی آدم است وآن جوهرآتشی است. دراین دره ی آتشین دیوان خشم وغضب که آنها رابه ماروکژدم تشبیه کرده،چون کوه پایدارند وما یه ی نابودی عقل ومعرفت وحکمت انسان اندوراه رهایی از این دوصفت ناپسند، فروخوردن آنها است.

بعد ازطی این مرحله،چاهی با صد هزار دیوودد وستور پیش روی آدمی است که هریک منشأ ایجا د صفا ت ذمیمه ی دیگر در انسان است.برخی ازاین صفات را منسوب به آفتاب (تکبر) وبرخی ازآنها رامنسوب به مریخ(غضب)می داند.

همه ی این مراحلی که تاکنون بصورت خلاصه به آنها اشاره شد، هیزم دوزخ ا ند وآدمی رابه دوزخ می کشا ند.انسا نی سعادتمند است که این چها رطبع و وعنصرونتایج حاصل ازآنها را با موفقیت ازسربگذارند وخود را ازسقروهیزم کشی آن خلاصی دهد وبه نعیم خلد برسد.این رخ نمی دهد مگر توسط مردان حقیقت بین وحقیقت پوش.صفت زنادقه ومبطله رابه فلک قمر نسبت می دهد.

مردمی با صورت زیبا وسیرت نازیبا که صانع را نفی کنند و صنع گویند بی صانع(نعوذ با لله من ذلک).از علت آفرینش خود وهستی جویا نشوند.مردمی کوتاه فکروتنگ نظر که دنیا را قبله ومبعود خئد ساخته اند. فلک عطاردوصفت مقلدان،کسانی که چشم آنها کور به معنی وبینا به صورت وقبله شان نفس بهیمی که جز از خوروخواب سؤال نکنند.دین را به تقلید از دیگران می شناسند وبسیار تنگ نظرند.

فلک زهره وطبایعی مسلک ها که چشمشان احول است وقبله شان چهار طبع متضا د جنگ انگیز. فلک آفتاب ومردم ستاره پرست (صابئین)که ستارگان را نقشبند نقش های عالم می دانند.

فلک مریخ واهل ظنّ وگمانیان که افلاک ونفس کلّ وعقلّ را معبود خود می دانستند.چون از طی مراحل سلوک عرفانی به عقل کل رسیدند، تصورکردند که نهایت نفس انسانی همین است وبس وهر چه قبل از آن است(افلاک وعناصر) ازاوپدید آمده اندوغایت قوت آدم آن است،با این سخنان استدلال کردند که صانع عالم هستیم.این یعنی خوی فرعونی داشتن وخود را اله شمردن. فلک مشتری و مرائیان

وخود نمایان که پیرایه های عاریتی بر خود بسته بودند وبه این بسنده کرده بودند که مردم آنها را مدح وستایش کنند. کار ایشان هم با خدا بود(رضای حق)وهم با خلق خدا(ریا). درواقع دومقصود وقبله داشتند؛این کارعاقبت اخروی ندارد.

فلک زحل وخود پرستان که از کمال خود بینی مغروراند.بر خود عاشق اند ومعشوق هم خودشان هستند.خود راقبله ی خود کرده بودند.

فلک البروج ومقلدانی که درعالم ملکوتند.اگر چه ظاهری نیکو دارند ولی باطن ایشان هنوز آلایش تقلید دارد اگر چه طبیعت بلند منشانه ی آنها از طبایع و افلاک بیرون است ولی هنوز بازداشتگانند از درجات آن کسانی که ورای ایشا نند به درجت .فلک الافلاک و نفس کل وروحانیان،مرحله ای که آدمی مدبر وگرداننده ی هستی وکواکب را خدا می داند – ذاتی که اورا چونی وچگونگی نیست -نفس کلّ که ظاهر آن دادگری و خویشتن داری وبا طنش کم آزاری خلق و شادی به عقل ومعرفت است روشنی های عالم خاک را بازگشتگاه اوست . (کلّ ُشیءِیرجعُ الی اصلِه).از برای مصلحت آدمی دو قوت دارد عا لمه وعا مله. قوت عا مله مدبر و محرک عالم صورت ماست وقوت عالمه مدبر ومحرک قوت عامله است .

آدمی در این مرحله روح محض است.اما نفس کل در رابط با عقل کل جویی در برابر دریاست.نفس کل چون در بند نفس است پادشاهی ناقصی دارد.

عقل کل ا صل بینش ها ست که هم چیز بواسطه ی او دیده ودانسته می شود و هیچ کس جز خدا بر آن پا دشاهی ندارد.حال می رسیم به نها یت این سفر طولانی ودشوار،عقل کل و کروبیّان، پادشاهی که بعد از امر باری تعالی که گفت:«بباش ،بوده است » . اصل همه ی بودها بواسطه ی اوپدید آمد.

هیچ کس پیشترازاونبوده است به جزخدا.ازلی و ابدی است.با چنین فرّوکمال و جمال که اوراست همه فضل وتواضع وکرم ولطف است.باوجود آنکه معلول حق است،علت سخن اوست وازاین جهت است که با وجود خاموشی ترجمان «کُن»است.

افراد دراین مرحله،مقاما ت ودرجات شان به حسب حکمت ومعرفت متفاوت است.گاهی در مجاهده،گاهی در مشاهده،گاه درهستی وگاه در نیستی وبطور کلی،حالات متضاد قبض وبسط به آنها دست می دهد.سا لک عارف در این مقام آخر، به فنا ی درخود می رسد وبه تمامی عقل کل می شود؛پیرو و مرید می شوند.ساکنان این منزل مدام«ربِّ زدنی تحیّراًَ»گویان بودند،عالم رضا و الست وبَلی گفتن است.آدمی از چون وچرا گذشته، ما سوی الله رابه کناری نهاده ودراستغنای ازعالم ماده به سر می برند وهمه نیاز به حق می شوند.

گروهی دیگرازاین ساکنان تمام حق گشته اند.اجتها د شا ن به تمامی«ماعبدناک»واعتقادشان«ماعرفناک»شده است وباد?الهی می نوشند وغیرحق راترک می گویند.تمام حرف وذکر آنها این است:«انتم الفقراء...». طوق عبودیّت پروردگارشان را برگردن دارند. نفس عاقله گفت خواستم که در این مرحله مقام کنی.عاشقی به من گفت:جای تو اینجا نیست وتو هنوز درعالم یجوزولایجوزهستی وهنوزازصورتت جدا نشدی درحالی که وزیر فرمان شریعت باشی لایق این راه نگردی.توبه همت آمده ای نه به حقیقت.

معنوی

سلوک درعالم سفلی به کشش است وحال آنکه درعالم علوی به چشش حاصل می شود.در پایان منظومه،حسن تخلص در مدح «ابوالمفاخرسیف الدین محمد بن منصور»به نظم می کشد.اورا واعظ عقل وحا فظ تنزیل ، محرم عشق و تاویل،مایه ی آرامش وکشتی دانش،ازبین برنده ی باطل وکفرمعرفی می کند.

شمشیر اوبه خاطر دین وشرع ازغلاف بیرون می آید وسخاوت با اومعنا می یا بد.عدالت ودادگری درزمان اوبه اوج رسیده است وبا دعا برای آباد انی مملکت او،پایداری دین اووعمرباعزت برایش این مثنوی عرفانی را به پایان می برد.

نتیجه گیری:

سیر العباد الی المعاد سنایی منظومه ای رمزی ونمادین وعرفانی است که در آن از سفر به عالم روحانیّت با نظمی سخته واستوار سخن گفته است. می توان گفت که این اثر او جزو مشهورترین منظومه های عرفانی محسوب می شود.سنایی دراین منظومه به مطا لب ومباحث فلسفه ونجوم یونان درکنارتصوف اسلامی پرداخته است.این مطا لب در برخورد اول، فهم ابیات اورا دشوارودیریاب جلوه می دهد ولی با یک نگرش کلی به این منظومه وآشنایی با نجوم وتصوف لذت بیشتری نصیب خوا ننده وشنونده می شود.


محسن قانع بصیری/ مجتبی وحیددوست 

تنظیم : بخش ادبیات تبیان