خدایا! ما را آن ده كه آن بهاول از همه: سلام. نماز و روزه هایتان قبول. راستی چه خبر از بخور بخورهای سحر و بادكردن های شكم بعد از افطار؟ به قول یكی از بچه ها، نمی دانم چرا در ماه مبارك رمضان، لباس هایم به قدری آب می رود كه دكمه های پیراهنم از هم گسیخته می شود و یك شماره به شماره های كمربندم اضافه می گردد.اصلاً انگار همه چیز عالم به هم می ریزد. كلی گرسنگی می كشیم و بی حال، مثل یك كوفته وارفته می افتیم یك گوشه، بعد هم كه می رویم روی ترازو، شده ایم دو كیلو اضافه تر از قبل!!!  من كه خودم به شخصه فقط سحرها غذا می خورم و افطارها! خوب باید یك جوری هم بخورم كه تلافی ساعت هایی كه هیچ چیز نمی خورم در بیاید دیگر! اول یك صبحانه مغذی همراه با پنیر، كره، عسل، مربا، تخم مرغ، بعد یك ناهار كامل ، بعد هم چای بعد از نهار( به عشق چایی لیوانی های بعداز ظهر روزهای غیر از رمضان ) . ولی باور كنید تا خود افطار، هیچ چیز نمی خورم . افطاری هم دوباره یك صبحانه كامل ولی این بار همراه با حلوا و شیربرنج و شله زرد، بعد هم یك شام كامل، بعد هم صرف چای، همراه با مقادیر زیادی زولبیا بامیه. اصلاً خودتان قضاوت كنید منی كه از ساعت پنج صبح، تا پنج و نیم غروب، یعنی تقریبا دوازده ساعت وسی دقیقه، هیچ چیز نمی خورم و بالتبع باید خودم كمی آب بروم، چرا لباس هایم این قدر آب می رود؟؟؟ دوم بعد از اول: از آن جایی كه موسسه فرهنگی و اطلاع رسانی تبیان، همیشه و هر كجا به فكر ثواب اخروی كارمندان خود میباشد، ( این را جداً عرض میكنم ) شاید بر اساس قراری معلوم، هر روز در ماه مبارك رمضان، سر ظهر، یعنی درست همان زمانی كهموقع صرف ناهار در روزهای عادی است، "آشپزخانه تبیان" یكسری بوهای مطبوع از قبیل : سبزی سرخ شده قرمه سبزی ، دود ناشی از دنبه آب كرده در كباب سیخی، رایحه دل انگیزبرنج ایرانی تازه دم كرده و حتی بوی نان تازهرا، در فضای طبقات می پراكند، تا بر ترشحات اسید معده كارمندان افزوده شود، به جهت افزون شدن ثواب روزه هایشان ( به امید آنكه قبول افتد).سوم، دو تا بعد از اول: من و جناب انرژی مثبت ، یك جورایی سر جهیزیه همیم . به همین خاطرما را آخرین نفراتی قلمداد می كنند كه در موسسه رویت می شویم. آخر شب هم برای خروج از در موسسه، یا باید مسئول محترم نگهبانی را از خواب بیدار كنیم، یا نیم ساعت میان طبقات دنبالش بگردیم، تا قفل در را برایمان باز كند. هر روز، بعد از خوردن افطاری در موسسه هم یكی دو سه ساعتی كار می كنیم. دیشب قبل از افطار، فقط دو قدم تا مرگ فاصله داشتم، از زور گرسنگی. "ر" الله اكبر اول اذان تمام نشده بود، كه خواستم چای شیرین آماده را سر بكشم، كه جناب انرژی مثبت فرمودند: اول دعا. خواستم یك جوری، با یك حرف فلسفی از زیرش سُر بخورم و بگم : بی خیال ما مسلمان ها عادت كردیم بعد از غذا دعا بخونیم ، كه دیدم نه قضیه خیلی جدیه. بالاخره ایشان كلی دعا كردند و من آمین گفتم. دیدم بهتره برای این شماره چقلی هم من چند تا دعا بخوانم و با هم آمین بگوییم: چهارم، یه دونه قبل از پنجم: خدایا! خانواده ویلان و سیلان تبیان را به ساختمان جدید شان برسان ، تا پایانی باشد بر این جمله تكراری،" غصه نخورید عزیزان ! یك ماه دیگه می رویم ساختمان جدید " خدایا! پروژه تحقیق تعدد زوجات در سریال های تلویزیونی را، هر چه زودتر، تا سرمان را به باد فنا نداده، به اتمام برسان. خدایا! وعده های جناب "فردا" (مسئول بخش گرافیك) را، هر چه زودتر به فردایش برسان. خدایا! از انبوه مشغله های جناب فنی (مسئول بخش فنی) بكاه، تا فرصتی یابد، برای اندكی خاراندن سر، نه خدای ناكرده تنظیم مراحل برنامه نویسی پرسش نامه تعدد زوجات. خدایا! تو خود میدانی كه لازمه تحقیق و پژوهش و مقاله نویسی، سكوت است و ویژگی گروه ورزشی داد و فریاد و تشویق تیم ها و تعصب نسبت به قرمز و آبی... پس لطفاً مسابقات لیگ برترو... را مدتی ( لااقل تا بعد قبل از اسكان در ساختمان جدید) تعطیل بفرما. خدایا! آن به آن بر كانتر (Counter) چقلی بیفزا ، و لحظه به لحظه تعداد نظرات مهربانانه و پر ازصفا را جایگزین نظرات بودار، بنما . یه دونه قبل از شش: این بار به سراغ جناب تكاپو (معاون سردبیر محترم) می رویم، تا به سوالاتمان پاسخ دهند. ( راستی قول میدم در شماره بعد یه گزارش از نمایشگاه قرآن و كاربران فعال تر از جرقه ارائه دهم.) تبیان؟ دوست داشتنی ولی سخت. چقلی؟ می خواد بامزه باشه. هزینه ؟ بهینه. مهندسی مكانیك؟ چهار سال درس خوندن بدون استفاده علم خاكستری؟ علم، یا سیاهه یا سفید. خاكستری نداره. فرآیند؟ مهمترین بخش كار. جوراب؟ بوی بد. یه بیت شعر: زندگی زیباست.زندگی آتشگهی دیرینه پابرجاست.گر بیفروزیش رقص شعله اش در هركران پیداست. ور نه خاموش است و خاموشی گناه ماست. یه آرزو: خوب بودن. به امید قبولی عباداتتان – چقلی نویس | 
