تبیان، دستیار زندگی
كاستن عظمت آن جنایت هولناكى است كه به دستور یزید بن ‏معاویه در منجنیق بستن خانه كعبه و سوزاندن آن در جنگ با عبدالله بن زبیر اتفاق افتاد، و به دنبال آن، یزید از این جهان
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نوسازی کعبه

کعبه

بنابر نقل مشهور سى و پنج‏ سال از عمر شریف رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گذشته بود كه در اثر سیل و یا آتش‏سوزى كه موجب ویرانى ‏خانه كعبه شد؛ داستان تجدید بناى كعبه در مكه معظمه پیش آمد، و رسول خدا نیز در آن شركت جسته و در هنگامى كه مى‏رفت تا میان طوائف مختلف قریش در مورد نصب حجرالاسود آتش ‏اختلاف شعله‏ور شده و دست ‏به كشتار یكدیگر بزنند خداى‏ متعال به وسیله آن بزرگوار جلوى این اختلاف و خونریزى را گرفت .

البته در مقابل این قول مشهور در پاره‏اى از روایات عمر آن حضرت را در آن زمان بیست و چهار سال و قبل از ازدواج با حضرت خدیجه(1) و در برخى كمتر از آن ذكر كرده، و به این تعبیر ذكر كرده‏اند: «... لما بلغ رسول الله(صلی الله علیه و آله) الحلم ...»(2) كه از این تعبیر استفاده مى‏شود كه داستان مربوط به پانزده سالگى عمر رسول ‏خدا بوده است.

بر اساس روایات مشهور و بلكه به گفته مرحوم علامه طباطبایى، ‏روایات متواتر و مقطوع: نخستین كسى كه بناى كعبه به دست او انجام شد ابراهیم خلیل(علیه‎السلام) بود(3)، اگر چه در برخى از روایات، بناى اولیه آن را به آدم ابوالبشر(علیه‎السلام) نسبت داده‏اند و در برخى نیز آن را به «شیث» نسبت داده‏اند. ولى خلاف قول مشهور است پس از آن همچنان بر پا بود تا این كه قومى از قبیله "جرهم" ‏آن را تجدید بنا كردند و چون دوباره رو به ویرانى نهاد "عمالقه" آن را تجدید بنا كرده و بالاخره "قصى بن كلاب" جد اعلاى رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آن را خراب كرده و به صورت اساسى و محكم آن را تجدید بنا كرد، و چنانچه برخى نوشته‏اند سقف آن را نیز با چوب‎هایى از تنه ‏درخت ‏خرما و الوارهاى محكم دیگر پوشاند.

سمت دیگرى از ناحیه كعبه نیز خانه‏اى براى كارهاى خود و مركزى براى مشورت و تصمیم‏گیرى در كارهاى ‏مهم بنا كرد كه به ‏«دار الندوه‏»- خانه شورى - معروف شد.

علت تعمیر کعبه را مختلف نقل كرده‏اند و مشهور آن است ‏كه به دنبال بارانى سیل آسا و بنیان‎كن از كوه‎هاى ‏مكه و ویرانى قسمتى از خانه‏هاى مكه، سیل مزبور به درون خانه ‏كعبه نفوذ كرد و موجب ویرانى قسمت‏هایى از آن گردید، و پس ‏از فروكش كردن سیل، قریش به فكر تجدید بناى آن افتاده و اقدام ‏به این كار كردند.

ولى بر طبق نظر ابن هشام در سیره و روایت ابن اسحاق تا زمانى كه قریش در زمان رسول خدا به فكر تجدید بناى آن افتادند، خانه كعبه سقف نداشت، و ارتفاع آن نیز چیزى بیش از قامت ‏یك انسان بود، و عبارت سیره اینگونه است:

«فلما بلغ رسول الله(صلی الله علیه و آله) خمسا و ثلاثین سنه اجتمعت قریش‏ لبنیان الكعبه، و كانوا یهمون بذلك لیسقفوها و یهابون هدمها، و انما كانت رضما فوق القامه فارادوا رفعها و تسقیفها...»(4)؛ بناى مزبور هم چنان تا زمان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بر پا بود، و چنانچه گفته شد در سال سى و پنجم عمر آن بزرگوار بود كه ‏داستان تجدید بناى كعبه پیش آمد.

علت این كار را نیز مختلف نقل كرده‏اند و مشهور آن است ‏كه به دنبال بارانى سیل آسا و حركت ‏سیلى بنیان‎كن از كوه‎هاى ‏مكه و ویرانى قسمتى از خانه‏هاى مكه، سیل مزبور به درون خانه ‏كعبه نفوذ كرد و موجب ویرانى قسمت‏هایى از آن گردید، و پس ‏از فروكش كردن سیل قریش به فكر تجدید بناى آن افتاده و اقدام ‏به این كار كردند.

در پاره‏اى از اسناد تاریخی آمده كه سبب این كار آن بود كه زنى‏ در كنار خانه كعبه به منظور بُخور دادن آن، آتشى روشن كرد كه‏ جرقه‏اى از آن آتش به جامه كعبه افتاد و آتش گرفت و در نتیجه ‏مقدارى از دیوار آن نیز سوخت و قریش در صدد تجدید آن برآمد... (5) و برخى از تحلیلگران احتمال داده‏اند كه این روایت ‏ساخته بنى‎امیه است و انگیزه جعل نیز، موجه جلوه دادن و كاستن عظمت آن جنایت هولناكى است كه به دستور یزید بن ‏معاویه در منجنیق بستن خانه كعبه و سوزاندن آن در جنگ با عبدالله بن زبیر اتفاق افتاد، و به دنبال آن، یزید از این جهان رخت ‏بربست و مدت‎ها آثار این ویرانى و سوختگى در خانه كعبه بود، و عبدالله بن زبیر براى تحریك مردم علیه بنى امیه آن را به همان حال ‏گذارده بود، تا وقتى كه در صدد تجدید بناى آن برآمد و آن را خراب كرده و از نو ساخت، و تصرفاتى نیز در آن كرد .

به هر صورت اصل داستان اینگونه بود:

از اتفاقاتى كه در این دوره از زندگى رسول خدا(صلى الله علیه و آله) یعنى پس از ازدواج با حضرت خدیجه تا بعثت ‏پیش آمد، داستان تجدید بناى كعبه و حكمیت رسول خدا(صلى الله علیه و آله) است كه مورخین با اختلاف اندكى آن را نقل كرده‏اند، و اجمال داستان این بود كه پس از آن كه سى و پنج ‏سال از عمر شریف رسول خدا(صلى الله علیه و آله) گذشته بود - یعنى ده سال پس از ازدواج با خدیجه - سیلى بنیان كن از كوه‎هاى مكه سرازیر شد و وارد مسجد گردید و قسمتى از دیوار كعبه را شكافت و ویران كرد، و - چنانچه ابن اسحاق گفته است – كعبه تا آن روز سقف نداشت و دیوارهاى اطراف آن نیز كوتاه بود و ارتفاع ‏آن كمى بیشتر از قامت ‏یك انسان بود و همین موضوع ‏سبب شد تا در آن روزگار سرقتى در خانه كعبه واقع شود، و اموال و جواهرات كعبه را كه در چاهى درون كعبه بود بدزدند، و با این كه پس از چندى سارق را پیدا كردند و اموال را از او پس گرفتند و دستش را به جرم دزدى بریدند، اما همین سرقت، قریش را به فكر انداخت تا سقفى براى خانه ‏كعبه بزنند، ولى این تصمیم به بعد موكول شد.

برخى از تحلیلگران احتمال داده‏اند كه این روایت ‏ساخته بنى‎امیه است و انگیزه جعل نیز، موجه جلوه دادن و كاستن عظمت آن جنایت هولناكى است كه به دستور یزید بن ‏معاویه در منجنیق بستن خانه كعبه و سوزاندن آن در جنگ با عبدالله بن زبیر اتفاق افتاد، و به دنبال آن، یزید از این جهان رخت ‏بربست و مدت‎ها آثار این ویرانى و سوختگى در خانه كعبه بود، و عبدالله بن زبیر براى تحریك مردم علیه بنى امیه آن را به همان حال ‏گذارده بود، تا وقتى كه در صدد تجدید بناى آن برآمد و آن را خراب كرده و از نو ساخت، و تصرفاتى نیز در آن كرد .

ویرانى قسمتى از خانه كعبه سبب شد تا قریش به‏ مرمت آن اقدام كنند و ضمنا به فكر قبلى خود نیز جامه عمل‏ بپوشانند و براى انجام این منظور ناچار بودند دیوارهاى‏ اطراف را خراب كنند و از نو تجدید بنا كنند.

مشكلى كه سر راهشان بود یكى نبودن چوب و تخته‏اى كه بتوانند با آن سقفى بر روى خانه كعبه بزنند، و دیگر وحشت از این كه اگر بخواهند دیوارها را خراب كنند مورد غضب خداى تعالى قرار گیرند و اتفاقى بیفتد كه‏ نتوانند این كار را به پایان برسانند.

مشكل اول با یك اتفاق غیر منتظره كه پیش‏بینى نكرده‏ بودند حل شد و چوب و تخته آن تهیه گردید، و آن اتفاق‏ این بود كه یكى از كشتی‎هاى تجار رومى كه از مصر می‎آمد در نزدیكى جده به واسطه طوفان دریا - و یا در اثر تصادف با یكى از سنگ‎هاى كف دریا - شكست و صاحب‏ كشتى - كه به گفته برخى نامش‏ «یا قوم‏» بود - از مرمت و اصلاح كشتى مایوس شد و از بردن آن صرفنظر كرد، قریش نیز كه از ماجرا خبردار شدند به نزد او رفته و تخته‏هاى‏ آن را براى سقف كعبه خریدارى كردند و به شهر مكه آوردند.

در شهر مكه نیز نجارى قبطى بود كه او نیز مقدارى از مصالح كار را آماده كرد و بدین ترتیب مشكل كار از این ‏جهت ‏برطرف گردید.

و مشكل دوم وحشتى بود كه آنها از اقدام به خرابى و ویرانى، و زدن كلنگ به دیوار خانه و تجدید بناى آن‏ داشتند، و مى‏ترسیدند مورد خشم خداى كعبه قرار گیرند و به بلایى آسمانى یا زمینى دچار شوند و به همین جهت‏ مقدمات كار كه فراهم شد و چهار سمت ‏خانه را براى ‏خرابى و تجدید بنا میان خود قسمت كردند، جرئت اقدام‏ به خرابى نداشتند تا این كه ولید بن مغیرة به خود جرئت داد و كلنگ را دست گرفته و پیش رفت و گفت: خدایا تو می‎دانى كه ما از دین تو خارج نشده و منظورى جز انجام ‏كار خیر نداریم، این سخن را گفت و كلنگ خود را فرود آورد و قسمتى از دیوار را خراب كرد.

مردم دیگر كه تماشا می‎كردند و جرئت جلو رفتن ‏نداشتند با هم گفتند: ما امشب را هم صبر مى‏كنیم اگر بلایى براى ولید نازل نشد، معلوم می‎شود كه خداوند به كار ما راضى است و اگر دیدیم ولید به بلایى گرفتار شد دست ‏به خانه نخواهیم زد و آن قسمتى را هم كه ولید خراب كرده ‏تعمیر مى‏كنیم.

فردا كه دیدند ولید صحیح و سالم از خانه بیرون آمد و دنباله كار گذشته خود را گرفت دیگران نیز پیش رفته ‏و بنا به تقسیم‎بندى كه كرده بودند(6) اقدام به خرابى دیوارهاى‏ كعبه نمودند.

مشكل دوم وحشتى بود كه آنها از اقدام به خرابى و ویرانى، و زدن كلنگ به دیوار خانه و تجدید بناى آن‏ داشتند، و مى‏ترسیدند مورد خشم خداى كعبه قرار گیرند و به بلایى آسمانى یا زمینى دچار شوند و به همین جهت‏ مقدمات كار كه فراهم شد و چهار سمت ‏خانه را براى ‏خرابى و تجدید بنا میان خود قسمت كردند، جرئت اقدام‏ به خرابى نداشتند تا این كه ولید بن مغیرة به خود جرئت داد و كلنگ را دست گرفته و پیش رفت و گفت: خدایا تو می‎دانى كه ما از دین تو خارج نشده و منظورى جز انجام ‏كار خیر نداریم، این سخن را گفت و كلنگ خود را فرود آورد و قسمتى از دیوار را خراب كرد.

قریش دیوارهاى اطراف كعبه را تا اساس خانه كه ‏به دست ‏حضرت ابراهیم(علیه‎السلام) پایه‏گذارى شده بود كندند، در آنجا به سنگ سبز رنگى برخوردند كه همچون‏ استخوان‎هاى مهره كمر در هم فرو رفته و محكم شده بود و چون خواستند آنجا را بكنند لرزه‏اى شهر مكه را گرفت كه ناچار شدند از كندن آن قسمت صرفنظر كنند و همان ‏سنگ را پایه قرار داده و شروع به تجدید بنا كردند.

در پاره‏اى از اسناد تاریخی آمده است كه رسول خدا(صلى الله علیه ‏و آله) نیز در این عملیات به ایشان كمك می‎كرد تا وقتى كه‏ دیوارهاى اطراف كعبه به وسیله سنگ‎هاى كبودى كه از كوه‎هاى مجاور می‎آوردند به مقدار قامت ‏یك انسان رسید و خواستند حجرالاسود را به جاى اولیه خود نصب كنند در اینجا بود كه میان سران قبائل اختلاف پدید آمد و هر قبیله‏اى می‎خواستند افتخار نصب آن سنگ مقدس نصیب‏ آنان گردد.

دسته‏بندى قبائل شروع شد و هر تیره از تیره‏هاى ‏قریش جداگانه مسلح شده و مهیاى جنگ گردید، فرزندان عبدالدار، طشتى را از خون پر كرده و دست‎هاى خود را در آن فرو بردند و با یكدیگر هم‎پیمان شده گفتند: تا جان در بدن داریم نخواهیم گذارد غیر از ما، كس دیگرى ‏این سنگ را بجاى خود نصب كند، بنى عدى هم با ایشان ‏هم‎پیمان شدند، و همین اختلاف سبب شد كه كار ساختن خانه تعطیل شود.

سه چهار روز به همین منوال گذشت و بزرگان و سالخوردگان قریش در صدد چاره‎جویى برآمده دنبال راه‏ حلى مى‏گشتند تا موضوع را خردمندانه حل كنند كه كار به جنگ و زد و خورد منجر نشود.

روز چهارم یا پنجم بود كه پس از شور و گفتگو همگى ‏پذیرفتند كه هر چه ابوامیة بن مغیرة كه سالمندترین فرد قریش بود راى دهد، بدان عمل كنند و او نیز راى داد:

نخستین كسى كه از در مسجد - كه به طرف صفا باز می‎شد - (و برخى هم گفته‏اند مقصود باب بنى شیبة بوده) وارد شد در این كار حكمیت كند و هر چه او گفت‏ همگى بپذیرند.

قریش این راى را پذیرفتند و چشم‎ها به در مسجد دوخته شد.

ناگاه محمد(صلى الله علیه و آله) را دیدند كه از در مسجد وارد شد، همگى فریاد زدند: این امین است كه می‎آید، این محمد است! و ما همگى به حكم او راضى هستیم، و چون حضرت نزدیك آمد و جریان را به او گفتند فرمود:

پارچه‏اى بیاورید، پارچه را آوردند و رسول خدا(صلى الله علیه و آله) آن پارچه را پهن كرد و حجرالاسود را میان پارچه گذارد آنگاه فرمود: هر یك از شما گوشه آن را بگیرید و بلند كنید. رؤساى قبائل پیش آمدند و هر كدام ‏گوشه پارچه را گرفتند - و بدین ترتیب همگى در بلند كردن آن سنگ شركت کردند - و چون سنگ را به ‏جایگاه اصلى آن آوردند خود آن حضرت پیش رفته و حجرالاسود را از میان پارچه برداشت و در جایگاه آن ‏گذارد، سپس دیوار كعبه را تا هیجده ذراع بالا بردند. و بدین ترتیب كار ساختمان كعبه به پایان رسید و نزاعى و دعوایی ‏كه ممكن بود به زد و خورد و كشت و كشتار و دشمنی‎های عمیق قبیله‏اى منجر شود با تدبیر آن حضرت‏ مرتفع گردید.


پى‏نوشت‎ها:

1و 2- سیره نبویه، ابن كثیر، ج 1، ص 270 - 274.

3- المیزان، ج 3، ص 394.

4- سیره ابن هشام، ج 1، ص 192.

5- سیره نبویه، ابن كثیر، ج 1، ص 274.

6- محمد بن اسحاق گفته: قریش براى ساختمان كعبه نزد خود اینگونه تقسیم‏بندى ‏كردند: قسمتى كه درِ كعبه در آن بود سهم بنى عبد مناف و بنى زهره گردید و مابین ‏ركن اسود و ركن یمانى سهم بنى مخزوم و قبائل هم‎پیمان ایشان و قسمت پشت‏ خانه كعبه در سهم بنى جمح و بنى سهم قرار گرفت. و ساختن قسمت ‏حجر اسماعیل، و حطیم را بنى الدار و بنى اسد بن عبد العزى و بنى عدى بن كعب به عهده گرفتند.

برگرفته از : درس‎هایى از تاریخ تحلیلى اسلام، رسولی محلاتی، ج 2، فروغ ابدیت، جعفر سبحانی، ج 1، تاریخ اسلام، علی دوانی .

گردآوری و ویرایش تبیان، هدهدی .

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.