تبیان، دستیار زندگی
آن كاخ كه جمشید در او جام گرفت آهو بچه كرد و رو به آرام گرفت بهرام كه گور می گرفتی همه عمر دیدی كه چگونه گور بهرام گرفت ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

خیام را دگرگونه باید دید...

درنگی پیرامون شخصیت و شعر رباعی سرای بزرگ پارسی گوی

خیام

ادبیات و بویژه شعر در روزگار ما و حتی در روزگار پیش از ما مانند تمام اجزای زندگی در دنیای مدرن به سمت رسانه ای شدن رفت و شاید به همین دلیل به عقیده عده ای دادگاه بزرگ خود، یعنی همان «تاریخ» را از دست داد.

در ادبیات كلاسیك و بویژه در ادبیات سنتی فارسی، آسمان ادبیات برای خیلی ها سایه بان بود و شاید از هر قرن چندین نفر در خاطره ادبیات می ماندند و با گذشت چندین قرن، «تاریخ» براساس مخاطب سنجی خاص خود و نه براساس تعداد مخاطبان عام، شاهدان را درجه بندی و دسته بندی می كرد.

اما ادبیات، پس از گسترش رسانه ها از این حالت خارج شد و خود، دسته بندی و درجه بندی شاعران را در فاصله ای اندك از خلق اثر ایشان بر عهده گرفت و جالب تر آنكه ادبیات معاصر و رسانه هایش، به ادبیات كلاسیك هم رجوع كردند و درست مانند همین قلم، خود را محقق دیدند كه بر حكم دادگاه تاریخ ادبیات، مهر تجدید نظر بزنند.

این مسأله كه بی تردید از سمت و سوی غرب جهان آغاز شد، به خوبی در اظهار نظرهای متفكران، ادیبان و مستشرقان غربی درباره شاعران سنتی پارس گوی، خود نمایی می كند. ادبیات فارسی بی تردید در جهان، ماجرایی شناخته شده و جریانی سیال است و این منحصر به دیروز نیست. حتی در قرن معاصر هم با وجود تك زبانه شدن دنیا (به مفهوم سوء آن) و سلطه زبان انگلیسی بر ادبیات و حتی در مواقعی سلطه فلسفه جهان، شاعران بسیاری از نسل پس از نیما به دنیا معرفی شدند و خود را به شعر جهان تحمیل كردند.

اما چرا در میان تمام شاعران نامدار پارسی گوی، «حكیم عمر خیام نیشابوری» جهانی ترین شاعر به شمار می آید؟

من در بزرگی خیام شكی ندارم. از بضاعت بالای او در علم ریاضیات و محاسبات مشهورش در علم جبر كه البته به ناحق «مثلث پاسكال - خیام» نامگذاری شده تا شناخت دقیقش از چرخش كرات آسمانی كه سبب شد دقیق ترین تقویم خورشیدی جهان را پایه گذاری كند، شاهد این هستند كه این مرد، یگانه علمی زمانه خود بوده است. اما «خیام شاعر» در ادبیات فارسی تیغی است دو لبه. از یك موضع كه همان موضع سنتی شعر فارسی است شاید شاعری باشد كه در كنار تمام دغدغه هایش، گاهی شعر هم می گوید و اتفاقاً به دلیل همین -شاید - كم توجهی خود به شعر، كوتاهترین قالب را برگزیده است.

در این دیدگاه شاید شعر خیام سرشار باشد از پرسشهایی بی پاسخ و تردیدهایی بی دلیل كه با رسالت سنتی ادبیات كه بوستان

سعدی را به كمال می ستاید و مثنوی معنوی را عاشقانه دوست می دارد در تناقض بنیادین باشد.

در این نگاه، حتی انتهای داستان «كاوه و ضحاك»

شاهنامه به وضوح ستوده می شود، زیرا پیرتوس با توصیه به مخاطبان خود برای ظلم ستیزی، «آفریدون» را هم مانند ایشان یك انسان معرفی كرده. این نگاه چنان در ادبیات ما پرسابقه است كه هنوز به عقیده من مانع شده تا استادان دانشگاهی ادبیات به تحقیقی سترگ درباره رباعیات نه چندان پر حجم خیام بپردازند.

اما نگاهی دیگر كه پس از آغاز دوران تجدد و در ذهن و زبان كسانی شكل گرفت كه دیدگاه های

ماركسیستی و چپ داشتند، بر همین مبنا، اما با نتیجه گیری كاملاً متفاوتی بود. در نگاه این جماعت، خیام تنها شاعر پارسی گوی بوده كه در متن ادبیاتی ایدئولوژیك و شاعران متافیزیك دوستی(!) چون حافظ بر پایه های اعتقادی متافیزیك الهی علامت سؤال گذاشته و با همین استدلال تنها شاعر مدرن و قابل پذیرش ادبیات كلاسیك فارسی را خیام می دانستند.

تقریباً این نگاه، بازخوردی بود از اقبال جهانی و یا بهتر بگوییم، غربی به ترجمه «فیتز جرالد» معروف از خیام گمنام !ترجمه ای كه به فاصله ای اندك كشورهای صنعتی اروپایی غربی و آمریكا را در نوردید و به واسطه كوتاهی پاره ها، همان رباعیات، نقل زبان انگلیسی زبانان جهان شد.

البته نباید از این نكته گذشت كه برخی از ادیبان نزدیك به همین نگرش در ایران به سمت تحقیقاتی جامع درباره اشعار خیام رو آوردند كه نمونه بارز آنها هدایت بود كه با تصفیه تعداد زیادی از رباعیات منسوب به خیام، او را شاعری كاملاً متشرع معرفی كرد.

خیام و ترجمه مذكور، به نوعی دروازه ای شد برای ورود ادبیات فارسی به اذهان جهان چشم سبزها. در این میان باید به یك مغلطه مشهور اشاره كنم.

تا پیش از خیام، شاید تنها شاهنامه و آن هم به واسطه لزوم تطبیق اساطیر ملل در غرب شناخته شده بود و این كه مشهور است كه مثلاً حافظ بسیار بر «گوته» تأثیر داشته، به هیچ وجه دلیل بر حضور حافظ در میان آلمانی ها نیست.

هر چند به عقیده من هنوز، آنچنان كه باید ادبیات ناب فارسی، غزلیات مولوی ، سعدی ، حافظ و بیدل در جهان منعكس نشده و نخواهد شد، زیرا ادبیات امروز، دقیقاً در حال طی كردن مسیری بر عكس جهانی سازی است.

شاهد اصلی مقالاتی است كه توسط میهمانان غربی در كنگره سال گذشته مولوی  و كنگره های مشابه ارائه شد كه همه به مثنوی و آن هم در نگاهی روایی محدود شده بودند و دست استادان پیشكسوت ادبیات خودمان را از پشت بسته بودند!

خیام

واقعیت آن است كه شعر خیام، در متن سر درگمی و دلزدگی جامعه صنعتی وارد بازار راكد غرب شد. جامعه غربی قرنهای هجده و نوزده آن قدر ساكن بود و آن قدر به بن بست رسیده بود كه هر روز نظریاتی جدید را برای خود باز آفرینی می كرد تا بهانه ای شود برای حركت! درست مانند اینكه در یك بركه، ماهی ها با هم متحد شوند تا آب را به تموج درآورند، حال آنكه مشكل از جای دیگری است. در همان اثنا بود كه مكاتبی چون ماركسیسم هم با استفاده از همین ركود پا به عرصه وجود گذاشت.این برداشت به واقع نادرست از نگاه خیام به دنیای شعر هم، بهانه ای شد برای همین تلاشها كه البته به ثمر هم نرسید و در نهایت جنگهای جهانی را به عنوان راه حل برگزید.

به عقیده نگارنده، هر دو برداشت یاد شده از «خیام شاعر» اشتباه است و در نهایت شهرتی هم كه بر مبنای این دیدگاه ها در غرب برای خیام شكل گرفته نمی تواند مایه افتخار باشد.

بدون تردید، مجال رباعی، از نظر عناصر ادبی با مجال قالبی چون غزل بسیار متفاوت است. تقریباً هم، در طول تاریخ ادبیات فارسی ما شاعری چون خیام كه تنها رباعی بسراید نداریم. پس در همین ابتدا، باید به این باور رسید كه خیام، به قول معروف، كوپنش را از تمام شارعان فارسی جدا می كند. به عنوان مثال نمی توان نمادگرایی حافظ ، زبان بازی مولوی و تغزل سعدی را با خیام مقایسه كرد.

صنایع بدیع هم در شعر خیام، آنچنان كه به نظر برسد، به چشم نمی آید.

با این نگرش و توضیح می توان خیام را شاعری آماتور دانست، زیرا ادبیات دیروز و حتی در مواردی امروز، به امتحان شاعران می پردازد. انجمنهای ادبی دهه های گذشته را هنوز عده ای به خاطر دارند كه در آنها یك شاعر را تنها با گذشتن از مراحل مختلف اقتراح به عضویت می پذیرفتند. با این همه رباعیات خیام در پیوندی عمیق میان فرم و محتوا به چیزی می رسد كه به عقیده من بر ادبیات پس از خود تأثیری پنهان می گذارد.

در نهایت گریزی نیست از اینكه در روز بزرگداشت خیام نگاهی هم به ویژگی های شعر او داشته باشیم.

یاران موافق همه از دست شدند

در پای اجل یكان یكان پست شدند

خوردیم ز یك شراب در مجلس عمر

دوری دو سه بیشتر زما مست شدند

این رباعی، زیبایی است از «تشبیه چند عبارتی» مجلس عمر، به مجلس بزم تشبیه شده و با تقارن سازی عناصر، به ضربه پایانی مناسبی رسیده است.

آن كاخ كه جمشید در او جام گرفت

آهو بچه كرد و رو به آرام گرفت

بهرام كه گور می گرفتی همه عمر

دیدی كه چگونه گور بهرام گرفت

این رباعی بسیار مشهور به خوبی با بهره بردن از ایهام تناسب و جناس تام و با اشاره به اساطیر تاریخی ایران زمین به شكلی جامع دست می یابد كه از خواست محتوایی شاعر پا را فراتر می گذارد و امروز، بیت دوم آن فارغ از توصیه دوری از دنیا طلبی كل رباعی، برای هر اتفاق وارونه ای استفاده می شود.

اما ماجرای محتوای شعرهای خیام در نوع خود از عجایب روزگار است.

با توجه به بحث صنایع ادبی در شعر خیام كه به آن اشاره شد و همچنین مجال اندك شعر برای بروز آن، خواه، ناخواه محتوای شعر خیام تقریباً عریان دیده می شود و شاید به واسطه همین برخورد بی پرده است كه خیام با تمام پرسشگری خود، به بی دینی(!) متهم می شود.

خیامی كه اتفاقاً بسیار از حكم دادن پرهیز می كند و به واقع محتوای شعر خود را در حریری از جنس پرسش مطرح می كند.

قومی متحیرند اندر ره دین

قومی به گمان فتاده در راه یقین

می ترسم از آن كه بانگ آید روزی

كای بی خبران! راه نه آن است و نه این

این رباعی خیام هم از جمله تأثیرهای او بر ادبیات پس از خود به شمار می آید كه به وضوح در بیت زیر از حافظ به چشم می خورد.

جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه

چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند

در مقایسه این دو سخن، به وضوح احتیاط خیام در برابر رك گویی حافظ به چشم می خورد. خیام تنها از احتمال گمراهی اهل فلسفه و اهل اشراق می ترسد، اما حافظ تمام هفتاد و دو ملت را گمراه معرفی می كند و حتی علت این گمراهی را هم با طبع شاعرانه خود بیان می كند. اما بیت حافظ در میان ابیاتی تزیین شده و با آغازی عرفانی چون «دوش دیدم كه ملائك در میخانه زدند/ گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند» گم می شود و بدین ترتیب خیام، مانند همیشه و مانند دیگر شاعران پارسی گوی در برابر رندی حافظ كم می آورد.یا مثلاً تفكر اختلاط «عیش و عشق» كه شاید از این رباعی و رباعیات مانند آن در زبان خیام آغاز شده، بارها در طول ادبیات فارسی تكرار می شود:

با سرو قدی تازه تر از خرمن گل

از دست منه جام می و دامن گل

زان پیش كه ناگه شود از باد اجل

پیراهن عمر ما چون پیراهن گل

با همین نگاه است كه سعدی می گوید:

من آن نیم كه حرام از حلال نشناسم

كه باده تو حلال است و آب بی تو حرام

و حافظ هم به وضوح با نگاه از روی دست او می سراید:

در مذهب ما باده حرام است و لیكن

بی روی تو ای سرو گل اندام، حرام است

ماجرای تفكر تزویر ستیزی خیام هم كه مشهور است و به وضوح تأثیرگذار بر ادبیات پس از خود:

گرمی نخوری طعنه مزن مستان را

بنیاد مكن تو حیله و دستان را

تو غره بدان مشو كه می می نخوری

صد لقمه خوری كه می غلام است آن را

و حافظ هم كه می گوید:

عیب رندان مكن ای زاهد پاكیزه سرشت

كه گناه دگران بر تو نخواهند نوشت

من اگر نیكم اگر بد تو برو خود را باش

هر كسی آن درود عاقبت كار كه كشت

اثر

خلاصه آنكه به عقیده من محتوای شعر خیام، بر خلاف نظر هر دو گروه دانشگاهی و روشنفكر با محتوای شعرهای هنرمندانه دیگر شاعران بزرگ پارسی گوی تفاوت فاحشی ندارد.

البته از این بین باید شعرهایی چون مدایح، بهاریه ها، تعلیمیه ها و دیگر شعرهای نه چندان ناب را استثنا كرد. تنها چیزی كه سبب می شود این تفاوت، به اشتباه به نظر بیاید آن است كه رباعی خیام، به واسطه رابطه تار عنكبوتی كلمات و شكل گرفتن در بستر ساختاری عمیق و منبعث از فرم، به عمد راه فراری برای خود، نمی گذارد، اما بقیه شاعران پارسی گوی و بویژه در غزل با استفاده از ویژگی ارتباط عمودی ابیات، دست خود را چه در طرح سؤالهای بنیادین و چه حتی در نتیجه گیری های خلاف ذائقه جمع باز می بینند و از این راه فرار استفاده می كنند.

جای بسیار تعجب است كه بسیاری از بزرگان ادبیات بر این شواهد چشم بسته اند و تعجب برانگیزتر آنكه «دكتر محمد رضا شفیعی كدكنی»، به گمانم، در ذیل غزل معروف:

روزها فكر من این است و همه شب سخنم

كه چرا فارغ از احوال دل خویشتنم

از كجا آمده ام؟ آمدنم بهر چه بود

به كجا می روم، آخر ننمایی وطنم

می نویسد كه این غزل در نسخه های قدیمی تر دیوان كبیر به چشم نمی خورد و البته تفكر تردید در برابر مقصد هم تفكر خیام است و نه تفكر مولوی

اما نكته آخر آنكه خیام در چند رباعی به خوبی از لحن طعن آمیز استفاده می كند و شگفتا كه این شاه بیت غزل رباعیات خیام كاملاُ پنهان مانده است.

این بحث، مجالی بسیار فراخ می خواهد و شواهدی متعدد از دیگر شاعران كه در این مورد هم از خیام متأثر بوده اند.

تنها به عنوان فتح باب در ذهن شما ادب دوستان عزیز، می توان به این رباعی اشاره كرد كه:

گویند بهشت و حور عین خواهد بود

آن جا می و جام و انگبین خواهد بود

گرما می و معشوق گزیدیم چه باك

چون عاقبت كار چنین خواهد بود

واضح است كه در نگاه اول، این رباعی، خود را كفر آمیز می نمایاند، اما چنانچه با نگاهی عمیق تر، آن را بازخوانی كنیم در می یابیم خیام نیز مبلغ عشق الهی است و حربه او در این تبلیغ كم كردن خوف و افزودن رجا در ذهن مخاطبان است.


محمد رضا شالبافان

تنظیم : بخش ادبیات تبیان