تبیان، دستیار زندگی
ماجراهای جوجه خان چه سروصدایی بود! جوجه خان می خواست از روی بزرگترین چاله آب توی باغچه، بپرد. گربه زل زد به جوجه خان و گفت: «یک جوجه دست و پا شکسته را راحت تر می شود خورد.» کلاغ که حسابی لجش گرفته بود، گفت: «باید او را همان وقت که در تخم بود می خوردم ..
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.