تبیان، دستیار زندگی
بیا تا جهان را به بد نسپریم به کوشش همه دست نیکی بریم نباشد همی نیک و بد پایدار همان به که نیکی بود یادگار ....
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اخلاق اسلامی در شاهنامه فردوسی (4)

قسمت اول ، دوم ، سوم 

قسمت چهارم :

فردوسی

در پایان، لازم است اشارت شود که فردوسی مردی به غایت میهن دوست و غیرتمند و، در نقل مطالب، بسیار امین بوده است. این خصوصیات فطری در بعضی ابیات شاهنامه نمودار است، چنان که در رزم هماوران و حمله افراسیاب، به مصداق حب الوطن من الایمان، گفته است:

دریغ است ایران که ویران شود   

کنام پلنگان و شیران شود

(سخن و سخنوران، حاشیه ص 49)

و بیت معروف:

مرا مرگ بهتر ازین زندگی   

که سالار باشم کنم بندگی

(جنگ یازده رخ، ص 383)

که حاکی از عزت نفس و مردانگی اوست، یادآور برخی از سخنان حماسی و افتخارآمیز سالار شهیدان کربلاست. مانند:

انی لا اری الموت الا سعادة و الحیاة مع الظالمین الا برما.

و امانت داری او از این ابیات داستان کاموس، به خوبی آشکار است:

سرآوردم این رزم کاموس نیز

دراز است و نفتاد ازو یک پشیز

بگفتم بدان سان که دهقان بگفت

نماند از بد و نیک چیزی نهفت

گر از داستان یک سخن کم بدی
روان مرا جای ماتم بدی

(داستان کاموس، ص 340)

ناگفته نماند که نگارنده، در ضمن مطالعه قسمت‌هایی از شاهنامه، به دو سه نکته برخورد کرده است که ذکر آنها خالی از لطف نیست. یکی اینکه فردوسی هر جا از زنان یاد کرده، بر اثر تمایلات و علایق دینی و غیرت و مردانگی، با توجه به بعضی آیات قرآن کریم، از جمله آیه 54 از سوره احزاب: و اذا سالتموهن متاعا فسئلوهن من و راء حجاب؛ همه آنها، حتی دختر افراسیاب و دیگر دختران تورانی را، پوشیده روی خوانده است:

به پرده درون رفت پوشیده روی                  بجوشید مهرش بپوشید موی

(دیدن منیژه و بیژه، ص 369)

منیژه کجا دخت افراسیاب
درخشان کند باغ چون آفتاب
زند خیمه زانگه بدان مرغزار
ابا صد کنیزک همه چون نگار
همه دخت ترکان پوشیده روی
همه سر و قد و همه مشک موی

(داستان منیژه و بیژه، ص 353)

وزان پس بفرمود شاه جهان
که آرید پوشیدگان را نهان
همان دختر شاه پوشیده روی
کسی کو نیاید ز پرده به کوی

(رفتارکیخسرو با کسان افراسیاب، ص 431)

یکی دخت شاه سمنگان منم
ز پشت هژبر و پلنگان منم...
کسی از پرده بیرون ندیده مرا
نه هرگز کس آوا شنیده مرا...

(داستان تهمینه دختر پادشاه سمنگان و رستم، ص 158)

نکته دیگر این است که به سائقه و انگیزه غرایز فطری الهی و بر اثر اعتدال مشرب دینی و توجه به آیات... کلوا من طیبات ما رزقناکم... (جزئی از آیه 55 سوره بقره) و: قل من حرم زینة اله التی اخهرج لعباده و الطیبات من الرزق (آیه 31، سوره اعراف)، و همچنین حدیث نبوی (ص):خیر کم من لم یترک آخرته لدنیاه و لا دنیاه لا خرته و لم یکن کلا علی الناس. (نهج الفصاحه، ص 319)؛

فردوسی طبعاً طالب و دوستدار زن و زندگی خوب و خوش بوده است، چنان‌که گفته:

ادبیات

اگر شاه دیدم وگر زیردست
و گر پاک دل مرد یزدان پرست
چنان دان که چاره نباشد زجفت
زپوشیدن و خورد و جای نهفت...
بویژه که باشد به بالا بلند
فروهشته تا پای مشکین کمند
خردمند و با دانش و رای و شرم
سخن گفتن خوب و آوای نرم...

(انوشیروان نامه، ص 693)

چون زن خوبرو باشد و پارسا             

مر او را جهان کی شناسد بها؟

(داستان شیروی با شیرین، ص 819)

چه کهتر چه مهتر چو شد جفت جوی       سوی دین و آیین نهاده است روی

(داستان زال و رودابه، ص 68)

در این بیت به حدیث نبوی (ص) نظر داشته که فرموده است: من تزوج فقد استکمل نصف الایمان فلیتق الایمان فلیتق الله فی النصف الباقی. (نهج الفصاحه، ص 600).

و در باره خوب زیستن و غم جهان را نخوردن، چنین سروده:

نبینی که گیتی پر از خواسته است

جهانی به خوبی بیاراسته است

کمی نیست در بخشش دادگر
همی شادی آرای و انده مخور

(سخن و سخنوران، ص 64)

ازو تو به جز شادمانی مجوی
به باغ جهان برگ انده مبوی
بپوش و بپاش و بنوش و بخور
ترا بهره این است از این رهگذر

(داستان کیخسرو، ص 248 و 254)

خوری یا بپوشی و یا گستری
سزدگر به دیگر سخن ننگری
کزین سه گذشتن همه رنج و آز
چه در آز پیچی چه اندر نیاز

(گودرزنامه، ص 279)

دو بیت اخیر، این رباعی معروف منسوب به خیام را فرایاد می‌آورد:

آن مایه ز دنیا که خوری یا پوشی
معذوری اگر در طلبش می‌کوشی
باقی همه رایگان نیرزد هشدار
تا عمر گرانمایه بدان نفروشی

نکته سوم این است که فردوسی در عنفوان شباب «در دیه باژشوکتی تمام داشت... و از امثال خود بی‌نیاز بود.» (صفا، تاریخ ادبیات، به نقل از چهار مقاله)، اما چون سی‌ الی سی و پنج سال جوانی ومال و ثروت و ضیاع و عقار خود را بر سر کار شاهنامه گذاشت و در آخر نیز، بر اثر سعایت حسودان و بدخواهان، مورد بی‌مهری و تعصب سلطان محمود غزنوی قرار گرفت، در پایان عمر به ناامیدی و تهیدستی گرفتار آمد، چنانکه خود بارها در شاهنامه، به سنت پیشینیان، ضمن شکایت از گردش آسمان بدان اشارت کرده است. این گونه شکوه‌ها، که در آثار دیگران شاعران نیز آمده، در تذکره‌ها و بعضی از منابع ادبی این گونه‌ای نقل شده که برای مردی آهنین و مقاوم و سخت‌کوش چون فردوسی، از لحاظ اخلاقی، نوعی کسرشان است که، با آن مایه خردمندی و صلابت، از دست روزگار و اختران آسمان و مظاهر عالم طبیعت گله و شکایت سر دهد! خوشبختانه، او خود در آغاز داستان اردشیر بابکان، ضمن اقتباس از مضمون آیه مبارکه انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون... (سوره یس، آیه 82)، صریحاً مقدرات انسان را منوط به اراده بالغه و مشیت کامله الهی دانسته است نه گردش آسمان و سعد و نحص اختران. چنان که، بعد از طرح شکایتی از همین دست، بلافاصله آن را به شایستگی جبران کرده است، بدین شرح:

پیری

الا ای برآورده چرخ بلند
چه داری به پیری مرا مستمند
چو بودم جوان برترم داشتی
به پیری مرا خوار بگذاشتی
چنین داد پاسخ سپهر بلند
که‌ای مرد گوینده بی گزند
چرا بینی از من همی نیک و بد
چنین ناله از داشت کی سزد
تو از من به هر باره‌ای برتری
روان را به دانش همی پروری...
از آن جوی راهت که راه آفرید
شب و روز و خورشید و ماه آفرید
چو گوید بباش آنچه گوید بدست
کسی کو جر این داند او بیهدست
به یزدان گرای و به یزدان پناه
براندازه زو هر چه خواهی بخواه

(خلاصه شاهنامه، ص 589)

آری، مرد خداشناس از قسمت الهی خشنود و بدان خرسند است و علی وار در دعا می‌گوید:اللهم الجعلنی بقسمک راضیا قانعا و فی جمیع الاحوال متواضعاً ...(دعای کمیل).

گفتار خود را بدین چند بیت پندآمیز از منظومه حماسی فردوسی که، به جهت اشتمال بر مطالب گوناگون و ارزشمند معنوی، همواره مایه مباهات ملت ایران و همه مردم فارسی زبان است پایان می‌دهم:

بیا تا جهان را به بد نسپریم
به کوشش همه دست نیکی بریم
نباشد همی نیک و بد پایدار
همان به که نیکی بود یادگار
همان گنج دینار و کاخ بلند
نخواهد بدن مرا ترا سودمند

(داستان فریدون، ص 26)

به نیکی گرای و میازار کس                   ره رستگاری همین است و بس

پایان


دکتر حمید فرزام

تنظیم : بخش ادبیات تبیان