اهلی شیرازی
خار و گل با هم برآمد خاصه در گلزار شعر
ای سخنچین گل بچین از گلشن دیوان من
من به صد خون جگر باغ گلی آراستم
آنچه گل باشد تو را و آن چه خارست آنِ من
نام او محمد و معروف به اهلی شیرازی است. در سال 858 در شیراز به دنیا آمد. در جوانی به هرات رفت. چندین سال در دربارسلطان حسین بایقرا به سر برد. بعد از آن به آذربایجان رفت و مدتی در آنجا بود. وقتی شاه اسماعیل صفوی بر تخت پادشاهی نشست، به او پیوست و مثنوی «سحر حلال» خود را به نام او ساخت. پس از مرگ شاه اسماعیل به شیراز برگشت و بقیهی عمر خود را در شیراز بود.
دیوان اشعاری که از او به جا مانده در حدود پانزده هزار بیت شامل: قصیده، غزل، ترکیببند، ترجیعبند، رباعی، قطعه و مسمط است. در میان اشعار گوناگون او غزلیاتش بهتر و جذّابتر است. بعضی مثنوی «سحر حلال» او را که شامل هزار بیت است ستودهاند و شاهکار ادبی او میدانند. این مثنوی حکایت عاشقانهی دو دلداده به نام گُل و جم است که سرانجامی غمانگیز دارند. شاعر در این مثنوی به صنایع لفظی و بدیعی نظر داشته و زحمت فراوان کشیده است. تمام بیتهای این مثنوی در دو وزن، یعنی هم به وزن «فاعلاتن فاعلاتن فاعلات»، هم به وزن «مفتعلن، مفتعلن، فاعلن» خوانده میشود و همه دارای دو قافیه و جناس کامل است. مثل این بیتها:
ساقی از آن شیشهی منصوردم
در رگ و در ریشهی من، صور دم
بندهی بیقیمت و میر اجل
هر دو شد افتادهی تیر اجل
خواجه در ابریشم و ما در گلیم
عاقبت ای دل همه یکسر گلیم
به هر حال زیادهروی او، کارش را مصنوع و پیچیده کرده است و چندان خوشایند ذوقهای لطیف نیست. او غیر از این مثنوی، مثنوی مشهور دیگری به نام «شمع و پروانه» دارد که آن هم حدود هزار بیت است و به نام سلطان یعقوب سروده شده است.
اهلی، شاعر شیعه مذهب بوده و شعرهای زیادی در مدح حضرت علی(ع) و دیگر ائمهی اطهار دارد. همچنین شاه اسماعیل صفوی، امیرعلیشیر نوایی، سلطان یعقوب آققویونلو، نجمالدین رشتی و بسیاری از امیران و بزرگان زمان خود را مدح کرده است. او در سال 942 هجری در سن 84 سالگی درگذشت. آنان که به زیارت آرامگاه حافظ میروند، بر مزار این شاعر دلسوخته نیز قدم میگذارند؛ زیرا مزار او در قسمت شمالی آرامگاه حافظ قرار دارد.
دلا خراب کن این نقش خودپرستی را
چو گردباد، فروپیچ گَردِ هستی را
دم مسیح و حیات ابد به ما نرسد
غنیمتی شُمر ای دوست وقت مستی را
چو سرو باش دل آزاده با تُهیدستی
مگو چو غنچه به کس حال تنگدستی را
فلک به پایهی معراج خاکیان نرسد
بلند قدر ندانست قدر پستی را
تو رو به دوست کن، از قبله در گذر اهلی
به بتپرست چه نسبت خداپرستی را
********
خوش آن که تو بازآیی و من پای تو بوسم
چون سایهی زلف تو قدمهای تو بوسم
هر جا که تو روزی نفسی جای گرفتی
آنجا روم و گریهکنان جای تو بوسم
در باغ روم بیتو و هر سرو که بینم
پایش به هوای قد و بالای تو بوسم
روی تو تصوّر کنم و لاله و گل را
از حسرت رخسار دلارای تو بوسم
هر جا که غزالیست چومجنون سر و چشمش
در آرزوی نرگس شهلای تو بوسم
خواهم که شوی مست شکرخواب صبوحی
در خواب مگر لعل شکرخای تو بوسم
من، اهلیِ درویش توام، ای شه خوبان
دستی که ببوسم، به تمنای تو بوسم
********
هر جا که بنگری رخ او در تجلّی است
مجنون اگر شوی همه آفاق لیلی است
دور از توام به صورت و در معنیام قرین
صورت تفاوتی نکند اصل معنی است
گر سرو با تو لاف زد آزادهاش مخوان
آزاده نیست هر که گرفتار دعوی است
اهلی شیرازی
تنظیم: خرازی
*************************