سوزد در آتش غم، یاران، تمامی من
فریاد هفت دریاست با تشنه كامی من
چون برنیارم از دل آوای وحشت مرگ
استاده این هیولا در چند گامی من
...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : شنبه 1388/02/19
باغ كاغذی
سه شعر از بهمن صالحی
هنوز عاشقم آن مهربان یكتا را |
كسی كه یاد به من داده بود الفبا را |
كسی كه ساخت مرا آشنا به واژه آب |
سپرده بود به دستم كلید دریا را |
كسی كه قلب وی از آسمان سختی تر بود |
چو می نواخت به بارانی از صدا ما را |
همیشه در وسط ذهن كودكانه من |
نشسته بود به پاسخ ،سؤال دنیا را |
كسی كه بر سرمیزش همیشه گلدان بود |
كسی كه دوست نمی داشت غیر گلها را |
كسی كه بوسه به رویم به خواب می زد ،اگر |
به هر بهانه نمی خواست عذر دعوا را |
كسی كه بار نخستین به دست من بنهاد |
به باغ كاغذی عشق ، دست«سارا»را |
به شكل مادر من بود گاه و می رویاند |
حضور دائم او لحظه های زیبا را |
هنوز طرحی از او در خیال من باقی است |
زمان ، خراب نكرد این بنای رؤیا را |
كجاست تا كه ببیند شیار چهره من |
كسی كه توصیه می كرد خط خوانا را |
خوشا صفای می هفت سالگی ،ای دل |
هنوز تشنه ام آن جرعه گوارا را |
رفیق چشمه
درختِ كوچكِ من! عاشق بهاران باش |
رفیق چشمه و همدرد جویباران باش |
شعاعِ سایه تو را گرچه بس بُوَد كوتاه |
به سرفرازیِ خورشیدِ كوهساران باش |
ز واژههای خود ـ این برگهای زنده و سبز |
قصیدهای به بلندای روزگاران باش |
به یمن خاطرة خوابهای خیامی |
پناهگاهِ شبِ سرخِ میگساران باش |
در این گریوه كه خنجر كشید هُرمِ عطش |
نشان واحه به نومیدیِ سواران باش |
دوباره جنگل متروك سبز خواهد شد |
به سوگواریِ یاران ز بردباران باش |
غبار غم بنماند، چه جای درد و دریغ |
همیشه منتظرِ بوسههای باران باش |
چو مرغ عشق به سوی تو پر كشد روزی |
به دامنِ افق از چشمانتظاران باش |
فریاد هفت دریا
سوزد در آتش غم، یاران، تمامی من |
فریاد هفت دریاست با تشنه كامی من |
چون برنیارم از دل آوای وحشت مرگ |
استاده این هیولا در چند گامی من |
سرمایه حیات است امید وعشق ،دردا |
نه دستگیرم امید ،نه عشق ، حامی من |
مشكل كه زخم جانم مرهم پذیرد ازغیر |
شرمنده دوا نیست درد گرامی من |
ساقی، به حرمت عشق، جامی دگر،كه پوشد |
چشم از فریب دنیا ،نفس حرامی من |
گفتم كه پخته عقل خواهم شدن به پیری |
با صد دهان ، جهانی خندد به خامی من |
جایی كه جز به مستی در كوی او رهی نیست |
موقوف جرعه ای باد این نیك نامی من |
من گرچه درجهانم ، دستان سرای گل ها |
با حسن وی چه سنجد ، عاشق مرا می من؟ |
«صالح» ترش مكن روی از شوربختی خویش |
تلخ است كام شهد از شیرینی كلامی من |
تنظیم : بخش ادبیات تبیان