تبیان، دستیار زندگی
من خودم را در اختیار نویسنده و دنیای او می‌گذارم تا مرا با خود به هر كجا می‌خواهد ببرد؛ كتاب نویسنده را همچون خواننده‌ای مشتاق می‌خوانم. شاید پس از آن با به یاد آوردن صحنه‌ها و آنچه خوانده‌ام، دربارة ساختارش هم فكر كنم. ....
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نویسندگان بزرگ و آثار بزرگ

بخش اول ، بخش دوم ، بخش سوم

بخش چهارم:

ظرایف و طوایف نویسندگی( 4)

نویسندگان بزرگ و آثار بزرگ

داستان

نویسندة بزرگ نمی‌تواند هر اثر معتبری را هر زمان و هر جا بنویسد.

اولاً: به این دلیل كه او فقط در كلیت جوی می‌تواند بنویسد كه خود او آن را نیافریده است، و این جو باید در جامعه وجود داشته باشد تا او بتواند آن را در جهانی تخیلی و منسجم منتقل كند.

ثانیاً: به این دلیل كه جهان تخیلی فقط آنگاه می‌تواند دستمایة اثر معتبری باشد كه بر جنبه‌های اساسی واقعیت اجتماعی‌ ـ‌ یعنی عناصری كه برای تدارك مقوله‌های ساختاردهندة آن یاری رسانده باشد ـ‌ تكیه كند.

خواندن رمان

در جریان خواندن رمان به عوامل و عناصر فنی داستان هم توجه می‌كنید؟

ـ من خودم را در اختیار نویسنده و دنیای او می‌گذارم تا مرا با خود به هر كجا می‌خواهد ببرد؛ كتاب نویسنده را همچون خواننده‌ای مشتاق می‌خوانم. شاید پس از آن با به یاد آوردن صحنه‌ها و آنچه خوانده‌ام، دربارة ساختارش هم فكر كنم.

كانون اثر ادبی

مهم‌ترین چیز در هر اثر ادبی این است كه آن اثر باید نوعی كانون داشته باشد؛ یعنی باید جایی در آن اثر وجود داشته باشد كه تمامی پرتوها در آن به هم برسند، یا همگی آنها از آنجا ساطع شوند. و این كانون را نباید بتوان با كلمات، به تمامی توضیح داد. و این به حقیقت، یكی از واقعیات برجسته و مهم دربارة هر اثر ادبی راستین است، اینكه محتوای آن را در كلیت تامش تنها با خود آن اثر بیان می‌توان كرد.

فكر نوشتن داستان

فكر نوشتن یك داستان و نخستین تصویر و جمله داستان از انبوه تجربه‌های انباشته در درون ناخودآگاه نویسنده و تحت تأثیر یك فضا، واقعه یا مكان یا فرد خاص‌، تحریك شده و زاییده شده است.

دو عنصر هر اثر هنری

هر اثر هنری دو عنصر دارد: عنصر عام و كلی و عنصر خاص و جزئی. هنرمند قصه توصیف امر جزئی را می‌كند، و همان را به تنهایی به وصف درمی‌آورد؛ امر كلی مستقیماً و بی‌واسطه توصیف نمی‌شود، كلی با جزئی و همراه آن زاده می‌شود؛ اما چطور و چگونه؟ ما نمی‌دانیم. به راستی منظور ما از كلی چیست؟

به نظر می‌رسد كه برخی از هنرها، فقط در یك بعد ارزش و اعتبار دارند؛ مانند نقاشی و مجسمه‌سازی در بعد مكان، و موسیقی در بعد زمان. هنر تجسمی به صورت «ادبی» بیرون می‌آید، و مقداری از نیروی ویژة خود را هنگامی كه می‌كوشد تا واقعیات زمانی را بیان كند، از دست می‌دهد. موسیقی نیز به همین نحو، هنگامی كه از حركت محض زمانی خویش منحرف می‌شود، چیزی را از دست می‌دهد. هر دو این هنرها، ناآمیخته‌تر از ادبیات تخیلی هستند. و در قیاس با رمان كه پیچیده‌ترین و بی‌شكل‌ترین و بی‌قیدترین نوع ادبیات است، خیلی بیشتر، چنین هستند.

رمان

اما داستان منثور یك هنر است، و این هنر، تنها به فضیلت‌ِ داشتنِ خصلت‌ِ «عامی‍ّت» هنر است؛ و قوانین تعمیم كه بر دیگر صورتهای هنری حاكم است، در اینجا نیز باید حاكم باشد. ممكن است عملكردِ آن قوانین در رمان به سرعت مشاهده پذیر نباشد، اما اقتدار و حاكمی‍ّت آنها قطعی است. یا آنكه ممكن است غریب بنماید، ولی تصوری از این را كه منظور ما از «عامی‍ّت» چیست، می‌توان به سادگی، از طریق منفی بیان داشت. چون از وجه منفی نگریسته شود، ارزش و اعتبار مطلق یك مجسمه در این واقعیت قرار دارد كه از زمان مستقل است؛ هم‌چنان‌كه این مطلق‍ّیت اعتبار در مورد قطعه‌ای از موسیقی در این واقعی‍ّت نهفته است كه ماورای مكان است. اما این فقدان ظاهری یعنی نبودن زمان در یكی و مكان در دیگری‌، در حقیقت فقدان نیست، بلكه چیز دیگری است. طرد زمان و مكان یك عمل منفی نیست، بلكه دستیابی به امری دشوار است؛ آن را با حذف چیزی، چنان‌كه معمولاً همه انجام می‌دهند، نمی‌توان به دست آورد، بلكه با انجام عمل، متمركز می‌سازد، به حالتی دست می‌یابد كه ما به حق می‌توانیم آن را بی‌زمان بنامیم؛ برای او فرایند زمان متوقف گشته، یا به صورت امری نامربوط به كارش، بیرون آمده است. همین‌طور است وضعیت موسیقیدان، كه حركت یا «موومانی» را به تدریج در زمان، برقرار می‌كند. تا اینجا كه همة موانع مكانی ناپدید می‌شود و او می‌ماند و بی‌نهایت. این عمل از میان برداشتن و نفی كردن، كه ممكن است نامش را تعمیم بگذاریم، تنها با تمركز بدون قید و شرط ذهن هنرمند دربارة چیزی دیگر، دربارة موردی خاص، حاصل می‌شود؛ چیزی است كه غیر مستقیم به دست می‌آید، سایة نامتناهیِ كمالِ جزئی و متناهی اوست.

صفحات دستنویس «دن آرام»

صفحات دستنویس «دن آرام»، برای كسانی كه در پی درك روانشناسی ناظر بر روند نگارش شولوخوف هستند، ارزشی به‌سزا دارد. به راحتی می‌توانم توجهی را كه نسلهای آینده به بررسی هر صفحه از نوشتارهای شولوخوف و هر یك از دستنویس های این نویسندة بزرگ، نشان خواهند داد؛ در نظر مجسم كنم. آنها تلاشهای پیوستة نویسنده را برای پاكیزه ساختن متن، و برخورد باریك بینانة او با هر واژه را به روشنی در خواهند یافت. نویسندگان جوان و همة دوستداران داستان‌سرایی بی‌تردید از درك این موضوع سود خواهند برد.

پایان


حسین حداد

تنظیم : بخش ادبیات تبیان