تبیان، دستیار زندگی
از بی‌توجهی و فراموش كردن آنچه كه می‌خواهم بگویم یا آنچه كه خوانده‌ام و یا موسیقی‌ای كه گوش كرده‌ام، می‌ترسم. آدمی در مقطع مشخص از زندگی خود، دچار فراموشی می‌شود. مثلاً اسامی را فراموش می‌كند و این موضوع ساده‌ای نیست....
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نویسنده و فرهنگ حاكم

بخش سوم :

ظرایف و طرایف نویسندگی (3)

زیان مطالعه نسخه پیش از چاپ دیگران

آیا نسخة پیش از چاپ دیگران را می‌خوانید؟
کتاب

همینگوی: «این كار می‌تواند پر دردسر باشد، مگر آنكه آدم، نویسنده را شخصاً بشناسد.

سالها پیش به جرم سرقت ادبی بر ضد من شكایتی شد. شاكی مدعی بود كه من موضوع «ناقوس مرگ كه را می‌نوازند» را از سناریویی كه او نوشته بود، دزدیده‌ام. او این سناریو را در یك مهمانی هالیوود خوانده بود. گویا من هم در آن میهمانی حضور داشتم و یا حداقل كسی به اسم ارنی آنجا بود كه به سناریوی ایشان گوش كرده بود و همین برای او كافی بود كه از من تقاضای یك میلیون دلار خسارت كند. او، همزمان، از دست تهیه‌كنندگان فیلمهای پلیس شمال و غرب و گیسكوكید هم به خاطر سرقت موضوع همان سناریو شكایت كرده بود. به دادگاه رفتیم و البته رأی به نفع ما صادر شد. معلوم شد كه طرف، ورشكسته و بدهكار بود. »

نویسنده و فرهنگ حاكم

می‌دانید كه فرهنگ یك «روح» دارد. این روح حاكم بر همة جامعة خاص، در آداب و رسوم و رفتار و جزییات اعمال مردم آنجا تأثیر می‌گذارد و در تك تك مردم آن منطقه خاص حلول كرده. یك نویسنده، اگر خودش را تسلیم نكند به آن روح حاكم و بعد آمیخته نشود با آن و آن روح درش حلول نكند (به اندازه‌ای كه برای یك هنرمند ضروری است) نمی‌تواند اثری تأثیرگذار در آن زمینه خلق كند. ممكن است كسانی كه با آن فرهنگ آشنا نیستند، اثرش را بخوانند و ب‍َه ب‍َه و چ‍َه چ‍َه هم بكنند. اما این، كمترین تغییری در اصل قصه نمی‌دهد. در هیچ جای دنیا، در خلق یك اثر مربوط به فرهنگی متفاوت، «مشاهدة جهانگردوار» را برای نویسنده مفید ندانسته‌اند. یك مورد دیگر هم كه در قصه بسیار مهم است، «شخصیت‌پردازی» است. این را می‌خواهم ارتباط بدهم به موضوعی كه مطرح شده. شما می‌دانید كه ما در زندگی معمولی، با بسیاری از آدمها ارتباط داریم و حتی دوستیم. با این همه، این دوستی و آشنایی، با آنكه گاه ماهها و سالها طول می‌كشد، نمی‌توانیم مدعی شویم كه آن افراد را كاملاً شناخته‌ایم. شناخت آدمها نیاز به زمان بسیار دارد. می‌دانید كه باید بزنگاهها پیش بیاید، لحظات بحرانی و حاد فرا برسد، تا یك انسان، واقعیت منش و ضمیر باطنی خودش را برملا كند. حالا در مورد فردی با فرهنگ متفاوت، چه‌طور می‌شود از دور، و یا با چهار پنج روز مشاهدة دورادور، شخصیتهای قصة خود را شناخت؟ چه‌طور می‌شود حتی با یك ماه مجاورت، این آدمها و مسایلشان را شناخت و بعد در قصه مطرح كرد؟‌

ساماندهی زمان داستان

مسئله ضروری كه رمان‌نویس باید حل كند، سازمان دادن به زمان است. راوی به رمان، حاكمیت و استقلال از دنیای واقعی را می‌دهد. رمان، هرگز شبیه دنیای واقعی نیست؛ رمان همیشه دنیای جداگانه‌ای است، دنیایی كه چیزی اساساً متفاوت از واقعیت واقعی دارد. اختلاف بین واقعیت داستانی و واقعیت واقعی در حضور این راوی نهفته است، كه در واقعیت واقعی وجود ندارد؛ و همچنین در ساختار زمان نهفته است، كه در داستان هرگز شبیه زندگی واقعی نیست. توالی ایام، سازمان زمان، و ترتیب جریان زمان در داستان با زندگی واقعی تفاوت دارد؛ و سازمان دادن زمان، یكی از جنبه‌هایی است كه در آن می‌توان اصالت جهان داستانی را پی گرفت. شیوه‌ای كه هر رمان‌نویس و هر نویسندة داستان كوتاه، با آن، زمان را سامان می‌دهد، به كار ادبی اصالت و حاكمیت می‌بخشد. من اهمیت نظام منسجم برای راوی و ساختار زمان را در عصر قهرمان كشف كردم.

تفاوت اسلوب داستان‌نویس؛ نویسنده درگذشته و حال

آیا امروز متفاوت از دوران جوانی‌تان كار می‌كنید؟

فرهنگ

ماركز: «اسلوب یك چیز دیگری است. در جوانی انسان، گویی چون شعر می‌نویسد. البته این مورد درباره نویسندگان متفاوت است. من می‌خواهم از خودم صحبت كنم. آدمی با تشویق الهام می‌نویسد و این الهام آن‌قدر قوی است كه تكنیك به فراموشی سپرده می‌شود. انسان با حوادث به طور محدود رفتار نمی‌كند. و در این میان به آنچه كه می‌گوید و به قالبی كه می‌خواهد گفته‌هایش را در آن قرار دهد اهمیت زیادی نمی‌دهد. در صورتی كه كاربرد اندیشه‌های خود در قالب مورد نظر را به خوبی می‌داند. و این در حالی است كه آدمی در دوران جوانی حرفهای زیادی هم برای گفتن دارد. اما اگر انسان بخواهد در طول حیات خود خاطرات دوران كودكی خود را توضیح دهد، تنها در دوران پیری می‌تواند به آنها ارزش ببخشد، و یا حداقل در قالب و شكلی دیگر به تفسیر آنها بپردازد. در راستای پیر شدن انسان، در صورت فقدان الهام، تكنیك جایگزین می‌شود و در این رابطه، در مورد تمایل تدریجی به تبعیت از حالتهایی مثل نوشتن توأم با آرامی، با تمكین و با هیجان، در دوره پیری هیچ شك و شبهه‌ای ندارم و ریشه بزرگ‌ترین مسائل نویسندگان حرفه‌ای در همین نكته نهفته است. وقتی بیست ساله بودم، هر روز برای یك روزنامه داستان می‌نوشتم. حتی برخی اوقات در همان روز چند مقاله نیز می‌نوشتم، آن موقع شبها پس از انجام كارهای نوشتن روزنامه، روی یك داستان و یا رمان نیز كار می‌كردم و حتی در اثنای یكی از روزهایی كه در شهر «بارانكلیلا» هفته‌نامه ادبی «لاكرونیكا» را منتشر می‌كردیم، ناگهان متوجه شدیم كه دو صفحه مجله خالی است. و همان شب، اولین داستان خودم را نوشتم. اما امروزه همان كار را نمی‌توانم انجام دهم. حتی اگر بخواهم در مورد موضوعهایی كه مدت زمان زیادی در مورد آنها اندیشیده‌ام، مطلبی بنویسم، حداقل به دو، سه هفته زمان احتیاج دارم. به نظر من یكی از بزرگ‌ترین زیانهای دوران جوانی اصرار در مداومت نوشتن است. انسان فقط گاهی كه در فكر درد گذران زندگی نیست، می‌تواند در جایی كه شایسته اوست، قرار گیرد. و بدین ترتیب در طول زمان، حرفه‌ای می‌شود و زندگی خود را متناسب با آن شرایط به پیش می‌برد. در شرایطی كه هیچ اجباری به كار در روزنامه ندارم و می‌خواهم تمام وقت خود را با مطالعه كتاب سپری كنم، نشستن پشت میز و نوشتن از صبح تا شام برایم مشكل می‌آید.

از بی‌توجهی و فراموش كردن آنچه كه می‌خواهم بگویم یا آنچه كه خوانده‌ام و یا موسیقی‌ای كه گوش كرده‌ام، می‌ترسم. آدمی در مقطع مشخص از زندگی خود، دچار فراموشی می‌شود. مثلاً اسامی را فراموش می‌كند و این موضوع ساده‌ای نیست. در این رابطه، جمله و یا كلماتی كه می‌تواند به درد من بخورد، آن را یادداشت می‌كنم. به هر حال، دوره پیری انسان محاسن و معایبی دارد. آدم وقتی جوان است باید تكنیكهای نوشتن و ظرافتهای هنری را فرا بگیرد والا در دوران پیری به هیچ وجه نخواهد آموخت.»

ادامه دارد....


حسین حداد

تنظیم : بخش ادبیات تبیان