بعد فالی بگیر با حافظ
بعد از آن هم بگو: خداحافظ!
گر که تعدادشان در آن حد نیست
دو سه تا سکه هم بدی، بد نیست
....
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : چهارشنبه 1388/02/16
انقراض نسل دایناسورها
گوش کن ای مدیر بعد از این |
نور چشمان من حسامالدین |
به ریاست اگر شدی منصوب |
میشوی بین مردمان محبوب |
بعد از آن میشود به ناچاری |
سیل تبریک و تهنیت جاری |
میشود در جریدهها اعلان |
بغل کل من علیها فان! |
حضرت مستطاب بالای |
یا برادر جناب آقای! |
چه شکوهی چه قد و بالایی |
چه سری چه دمی عجب پایی |
انتخاب شما ربوبی بود |
چقدر انتخاب خوبی بود |
دلمان شد به نحو بایسته |
شاد از این انتخاب شایسته |
تا شود خاطر شما ارضاء |
مخلصان شصت و هشت تا امضا |
آگهی از سر تواضع نیست |
عرض تبریک بیتوجه نیست |
رفتهای زیر بار منتشان |
در بیا فوری از خجالتشان |
بعد از آن فکر راه و چاه بکن |
توی پروندهها نگاه کن |
مانده حتما هنوز چند عدد |
پیرمرد فهیم کار بلد |
بحث حیثیت است و بیتردید |
باید از کار کشتهها ترسید |
میشوند این گروه وقت خطر |
دایهی مهربانتر از مادر |
یا طلبکار حق آب و گلاند |
یا رفیق مدیر منفصلاند |
سرکشی میکنند و استدلال |
میرود قدرت تو زیر سئوال |
باید از ابتدا به آسانی |
ریشهی فتنه را بخشکانی |
پس بپا کن بپاس خدمتها |
جشن تجلیل پیشکسوتها |
باطنی هم نشد، تظاهر کن |
از همه یک به یک تشکر کن |
بعد فالی بگیر با حافظ |
بعد از آن هم بگو: خداحافظ! |
گر که تعدادشان در آن حد نیست |
دو سه تا سکه هم بدی، بد نیست |
میشود با همین تظاهرها |
منقرض نسل دایناسورها |
میشود با سرور و با خنده |
کلک پیرمردها کنده |
در محیط اداره مثل خروس |
تا توانی عجول باشو عبوس |
گر کسی وقت خواهد از دفتر |
منشیات با زبان معجزه گر |
باید آن شخص را جواب کند |
نکند آدمش حساب کند |
بی صدا کن موبایل را از رینگ |
باش نو ریسپانس تو پیجینگ |
بهر کار اداریات بگذار |
ساعت پنج و شیش صبح، قرار |
تا بگویند: عبرت آموز است |
چقدر این مدیر دلسوز است |
ساعت کاریاش ندارد سقف |
کرده خود را برای مردم وقف |
این چنین وانمود کن که به چوب |
کردهاندت به این سمت منسوب |
به تو با التماس یا تحمیل |
دادهاند آن خرابه را تحویل |
یا بگو: توی این پریشانی |
من شدم گوسفند قربانی |
تا شود خالصانه باورشان |
که تو منت گذاشتی سرشان |
وقت صحبت بکن به حد وفور |
انگلیسی برایشان بلغور |
حرف لاتین اگر که پیش نبرد |
عربی هم به درد خواهد خورد |
میکنند استفاده اهل تمیز |
اصطلاحات فلسفی یکریز |
کلمات قلمبه در گفتار |
دو سه تا محض احتیاط، بیار |
این تنعم برای من کافی است |
که دلم پاک و نیتم صافی است |
پسرم! ای بسا به کسب سمت |
از تو گردد دریغ این نعمت |
بعضا از این و آن شنیده شده |
یا بسا بوده است و دیده شده |
که مدیری به عشوه یا ترفند |
شده سرمایهدار و دولتمند |
با کمی چشمپوشی از قانون |
برده نزدیک چند صد میلیون |
با پسانداز کارمند فقیر |
کرده ویلای خویش را تعمیر |
بعد از آن دم به انتقاد زده |
به سر کارمند، داد زده |
که چرا با مداد بیتالمال |
روی کاغذ کشیده عکس بلال |
آبرو برده از فقیر کذا |
که چرا برده از اداره غذا |
وای اگر دل شکستهای گاهی |
کشد از دل شکستگی، آهی |
پسرم گاه میشود که بشر |
میرود از فرشته بالاتر |
هم چنین میشود که از انسان |
به خدا شکوه میبرد شیطان |
از خدا گر نباشد اصلا ترس |
آدمی میدهد به شیطان درس |
من ندیدم به وقت ظلم و ستم |
از خدا بیخبرتر از آدم |
آن سئوال و جواب و آن سر پل |
رود از یاد آدمی بالکل |
وضع دیروز و بخت خاموشش |
همچنین میشود فراموشش |
دل آدم که سرد و سخت شود |
دیگر آدم سیاهبخت شود |
در نهایت سلوک و سیری نیست |
پشت آدم دعای خیری نیست |
پیش ما نام نیک و نان و تره |
خوشتر از لعنت و کباب بره |
پس حساب و کتاب با خود تو |
پسرم!انتخاب با خود تو |
ابوالفضل زرویی نصرآباد
تنظیم : بخش ادبیات تبیان