تبیان، دستیار زندگی
از همه جهت به‌نظر آزاد می‌آید، اما سارتر می‌خواهد ثابت كند كه روكانتن در حقیقت آزاد نیست؛ شاید وصف واقعی او این باشد كه غیر متعهد و غیر ملتزم است. اما فراغ از تعهد و التزام بنا به عقیدة سارتر، آزادی نیست بلكه در واقع تقلید و استهزای آزادی است و .....
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تهوع و نعهد!

گذری بر ادبیات متعهد جهان

سارتر

تعهد یا التزام، از جمله اصطلاحاتی است كه در قرن اخیر استعمال شد. این اصطلاح هر گاه بدون اضافه به كلمه‌ای دیگر و تنها به كار رود، غالباً به جناح چپ و ماركسیستها مربوط می‌شود. در موارد دیگر همیشه با برچسب خاصی مثلا تعهد كاتولیكی ... همراه است.1

در حقیقت با انتظار رمان تهوع، اولین اثر ژان پل سارتر ، نقادان دریافتند كه تفكر جدیدی در نگرش به انسان و سرنوشت او شكل گرفته است.

در این كتاب، تفكر دربارة زمانی كه در راه رفتن كند و بی‌آیندة پیرزنی در كوچه تنگ تصویر شده و از بقیة داستان مجزاست، از جلوه‌های تابناك فلسفة اضطراب است. آن چنان كه در فلسفه كی‌یر‌كه‌گور و دیگران منعكس است.2

كی‌یر‌كه‌گور ـ فیلسوف دانماركی‌ـ‌ كه او را می‌توان سرسلسلة اگزیستاسیالیستهای مسیحی نامید، این دلهرة و اضطراب را دلهرة ابراهیم3، می‌نامند كه فرشته‌ای به ابراهیم دستور می‌دهد تا فرزندش را قربانی كند.

كتاب تهوع پیش از جنگ نوشته شده است و به خوبی آینده‌نگری سارتر را نمایش می‌دهد.

«داستان تهوع به صورت خاطرات و یادداشتهای روزانة شخصی به نام آنتوان روكانتن (Antoine Roquentin) درآمده كه در بندر بوویل (لوهاور) از شهرهای نرماندی، زندگی می‌كند و به تنقیح ‌سرگذشت یكی از اعیان قرن‌هجدهم موسوم به ماركی‌دو‌رولبون(Marquis de Rollebon) مشغول است. روكانتن را به ظاهر می‌توان آزاد و بی‌قید دانست. سنش نزدیك به سی سال است. درآمدی مختصر دارد و از خانواده و شغل و قیدهای زندگی فارغ است. سیر و سیاحت بسیار كرده است و هرچه بخواهد می‌تواند بكند. هر جا بخواهد می‌تواند اقامت گزیند. از همه جهت به‌نظر آزاد می‌آید، اما سارتر می‌خواهد ثابت كند كه روكانتن در حقیقت آزاد نیست؛ شاید وصف واقعی او این باشد كه غیر متعهد و غیر ملتزم است. اما فراغ از تعهد و التزام بنا به عقیدة سارتر، آزادی نیست بلكه در واقع تقلید و استهزای آزادی است و نوعی فرار از حریت حقیقی ....»4

روكانتن دچار دل آشوبی و استفراغ است. او از شدت ناراحتی و تحریك اعصاب دچار تهوع می‌شود.

«تأثیر عامل دیگران، و نظر آنها دربارة تعیین طبیعت و حتی هستی و وجود شخصی انسانی از اموری است كه در نظام فلسفی سارتر، بدان اهمیت بسیار داده می‌شود. مشكل روكانتن، تنهایی نیست، او از خود حقیقت و واقعیت، به دور مانده است. با این حال آگاه او از عالم خارج بسیار حاد و دقیق است و اثر آن را بر اعصاب خود احساس می‌كند و اغلب موجب دل آشوبی او می‌شود و حالت تهوع در او تولید می‌كند ....5»

«... احساس تهوع در او مزمن می‌شود و دربارة آن می‌نویسد: «این حالت ول كن من نیست، گویی به جای این‌كه او در من باشد، من در او هستم» اشیای مادی در نظرش حكم سریشم را دارند و لزج و غلیظ می‌نمایند. شكایت می‌كند كه همة آنها زائد و بیهوده و غیر لازمند و موجب ناراحتی او می‌شوند. دلش می‌خواهد كه وجود آنها انتزاعی‌تر و شدتشان كمتر و خشكی و سادگی‌شان بیشتر باشد. مردمان دیگر هم اضافی و زائد و مزاحم هستند و همین حكم دربارة خود او هم صادق است: خود من هم چنین سست و ضعیف و قبیح هستم و خیالات خود را هضم می‌كنم و با آنها بازی می‌كنم. من نیز مزاحم آنها هستم. اكنون روكانتن در آستانة كشف مهمی است. لفظ عبث یا باطل و غیر معقول در ذهنش صورت می‌یابد، اما در مقابل الفاظ مقاومت می‌كند و می‌خواهد خود اشیا را درست دریابد...»6

کتاب

روكانتن با وحشت پی می‌برد كه امور عالم، قابل پیش‌بینی نیست، اما وقتی علت این وحشت را جویا می‌شود حقایق تازه‌ای بر او مكشوف می‌شود. اگر عالم، ممكن محض باشد، پس حریت صرف، متحقق است. اگر امكان، خود یگانه حقیقت مطلقه باشد، پس هدیه‌ای بلاعوض است، لذا با خود می‌گوید: همه چیز آزاد است ... این باغ و این شهر و خود من همه آزادیم. از این رو حریت چیزی نیست كه بتوان با فرار از تعهد و مسئولیت به دست آورد زیرا هم در عالم خارج تحقق دارد و هم در نفس آگاه او....»7

اگزیستانسیالیسم، كم و بیش به صورت امروزی خود، پس از نخستین جنگ جهانی به وسیلة دو استاد فلسفه در آلمان ساخته و پرداخته شد. این دو فیلسوف، كارل یاسپرس(1883 ـ 1969) و مارتین هایدگر (1889ـ) بودند.8

اگزیستانسیالیسم (هستی گرایی) مجموعه‌ای از نظرهای فلسفی است كه مشخصاً بر تقابل میان هستی انسانی و نوع هستی‌ای كه اشیای طبیعت از آن برخوردارند تأكید می‌كند. هستی‌گرایی به منزلة واكنشی خشونت‌بار برضد تصورگرایی فراگیر مطلق هگل، با كی‌یركه‌گور، آغاز شد.9

آنچه كار را در دریافت مفهوم اگزیستانسیالیسم، پیچیده می‌كند، این است كه اگزیستانسیالیستها به دو دسته تقسیم می‌شوند.

ژان پل سارتر در این باره می‌گوید:

دستة اول اگزیستانسیالیست‌های مسیحی هستند كه من، یاسپرس و گابریل مارسل (پیرو مذهب كاتولیك) را از زمرة آنان می‌شمارم.

دستة دوم اگزیستانسیالیستهای منكر واجب‌الوجود هستند؛ یعنی هایدگر (Heidegger) و اگزیستانسیالیست‌های فرانسوی و خود من كه از گروه آنان هستم.10

وجه مشترك این دو گروه در آن است كه همه معتقدند، وجود مقدم بر ماهیت است و به عبارت دیگر، فلسفه را باید از درون‌گرایی آغاز كرد.

«در انسان وجود، مقدم بر ماهیت است و در اشیا، برعكس. هنگامی كه شیئی ساخته شده، مثلاً كتابی یا كاردی را در نظر آوریم، این شیء به دست صانعی كه تصوری از آن شیء داشته، ساخته شده است. سازنده، تصور خود را از كارد و همچنین فن ساختن كارد را كه از پیش معلوم بوده ـ و جزئی از تصور شیء است و در واقع می‌توان آن را سرمش و دستور العملی نامید ـ در پیش چشم داشته است و بنابراین كارد در عین حال هم شیئی است كه با درنظر داشتن اسلوبی ساخته شده و هم فایدة معین دارد. نمی‌توان تصور كرد كه كسی كاردی بسازد، بی‌آنكه بداند این شیء به چه كار می‌آید.

با این مقدمه می‌گوییم كه در مورد كارد، ماهیت ـ یعنی مجموعة اسلوبها و دستورالعملها و كیفیاتی كه ایجاد شی‌ء و تعریف آن را میسر می‌كند ـ مقدم بر وجود است. بدین گونه مشخص می‌شود كه فلان كارد یا فلان كتاب در برابر من قرار دارد.

بدین سان، ما دیدی صناعی و فنی از جهان داریم كه بر مبنای آن می‌توانیم بگوییم، ایجاد مقدم بر وجود است.

در نظر فیلسوفان گذشته (قرن هفدهم) مفهوم بشر در اندیشة خالق، شبیه مفهوم كارد در ذهن صنعتگر است و خداوند بشر را بر طبق اسلوب و مفهومی كه از او در اندیشه دارد خلق می‌كند.

بنابراین از نظر این فیلسوفان، فرد بشری مفهومی را كه در اندیشة خداوند وجود دارد تحقق می‌بخشد.

در قرن هجدهم، در فلسفة الحادی، اندیشة خالق از فلسفه رخت بربست؛ اما این اندیشه كه ماهیت مقدم بر وجود است همچنان باقی ماند.

سارتر

در این فلسفه‌ها آدمی واجد طبیعتی بشری است و این طبیعت بشری را كه همان مفهوم بشر است، نزد همة افراد آدمی می‌توان یافت. این بدان معنی است كه هر فرد بشری، نمونه‌ای است جزئی از مفهوم كلی بشر.

بنا به عقیدة كانت از این مفهوم كلی، این نتیجه به دست می‌آید كه بشر جنگل‌نشین و بشر چادرنشین و بشر شهرنشین قرن جدید، همه در یك تعریف می‌گنجد و همه دارای یك خمیره و یك سرشت اصلی‌اند. بدین گونه در این فلسفه نیز، ماهیت بشر مقدم بر آن وجود تاریخی است كه ما در طبیعت می‌بینیم.»11

در اگزیستانسیالیسم سارتر، معنی تقدم وجود، بر ماهیت این است كه بشر ابتدا وجود می‌یابد، متوجه وجود خود می‌شود، در جهان سر بر می‌كشد و سپس خود را می‌شناسد؛ یعنی تعریفی از خود به دست می‌دهد. بنابراین چون وجود، مقدم بر ماهیت شد، بشر مسئول وجود خویش می‌شود و بدین گونه، نخستین كوشش اگزیستانسیالیسم، آن است كه فرد بشری را مالك و صاحب اختیار آنچه هست قرار دهد و مسئولیت كامل وجود او را بر خود او مستقر كند.12

اگزیستانسیالیسم می‌گوید: بشر یعنی دلهره. مقصود آنان این است كه چون بشر خود را ملتزم ساخت و دریافت كه وی نه تنها همان است كه موجودیت خود، راه و روش زندگی خود را تعیین و انتخاب می‌كند، بلكه اضافه بر آن قانون گذاری است كه با انتخاب شخص خود، جامعه بشری را نیز انتخاب می‌كند، چنین فردی نخواهد توانست از احساس مسئولیت تمام و عمیق بگریزد.13

بنابر مقدمات بالا سارتر در جای دیگر از آزادی مفهومی ویژه به دست می‌دهد و آن چنین است كه: «آزادی هیچ نیست مگر جنبشی كه آدمی به مدد آن همواره، بندی از بندهای خود را می‌گسلد و رهایی می‌یابد. آزادی معین و معلوم وجود ندارد؛ باید در مقابله با شهوات، با نژاد، با طبقه، با ملت، آزادی خود را مطالبه و تسخیر كرد. با تسخیر آزادی خود، آزادی دیگران را هم.»14

«نویسنده هنگامی ملتزم (متعهد) است كه می‌كوشد تا از درگیری و التزام، روشن‌ترین و كامل‌ترین آگاه را حاصل كند، یعنی هنگامی كه هم برای خود و هم برای دیگران التزام را از مرحلة خود به خودی، بی‌واسطه به مرحلة تفكر انعكاسی، برساند. نویسنده بهترین واسطه است و التزام او، واسطه شدن است.»15

به بیان دیگر انسان دارای تفكر انعكاسی است. یعنی انسان موجودی است كه می‌داند كه می‌داند. تفكر انعكاسی صفتی برای ذهن است كه به خود بازمی‌گردد و دربارة حالات خود می‌اندیشد تا بر آنها آگاه یابد. به بیان ساده‌تر تفكر انعكاسی یعنی ادراك و شعور به ادراك.

بنابراین، تعهد یا التزام در ادبیات، باعث می‌شود كه ادبیات خودآگاه باشد و بداند كه چه می‌نویسد و برای كه می‌نویسد و چرا می‌نویسد.

سارتر

این حالت ادبیات انگیزه‌ای قوی است تا خواننده با مطالعة آن، گذشته و حال خود را ارزیابی كند و ماهیت خود را بهتر دریابد.

البته ژان پل سارتر تعهد شعر را به شدت و حدّت نثر نمی‌داند،16 با این حال اكنون كه سالها از پیدایش مكتب اگزیستانسیالیسم می‌گذرد، شعر نیز راه تعهد را پیموده است و دوشادوش ادبیات داستانی و سایر هنرها خود را ملتزم و متعهد می‌داند. او می‌گوید: « نویسندة ملتزم می‌داند كه سخن همانا عمل است: می‌داند كه آشكار كردن، تغییر دادن است و نمی‌توان آشكار كرد. مگر آنكه تصمیم بر تغییر دادن گرفت. نویسندة ملتزم آن رؤیای ناممكن را از سر به در كرده است كه نقش بی‌طرفانه و فارغانه‌ای از جامعه و از وضع بشری ترسیم كند. انسان موجودی است كه در برابر او هیچ موجودی نمی‌تواند بی‌طرف بماند ... و نیز انسان موجودی است كه حتی نمی‌تواند موقعیتی را ببیند و آن را تغییر ندهد، زیرا نگاهش منجمد می‌سازد یا منهدم می‌كند یا تراش می‌دهد یا به كردار ابدیت، شیئی را در خود شیئی تغییر می‌دهد. با مهر و كین و خشم و ترس و شادی و برآشفتگی و ستایش و امید و نومیدی است كه انسان و جهان در حقیقت خود بر یكدیگر آشكار می‌شوند.

بهترین نظرگاهی كه هنرمند در پرتو آن می‌تواند، هنرمندی متعهد و پویا باشد، واقع‌گرایی (رئالیسم) است. هنرمند رئالیست براساس نظرگاه فلسفی خویش، پدیده‌هایی را كه موجودیت خارجی دارند، درك می‌كند. حركت و جهت حركتشان را مشخص می‌سازد و تأثیرات متقابل آنها را در یكدیگر درمی‌یابد و سپس با آن‌چنان وسایلی كه در اختیار دارد همة این برداشتها را منعكس می‌سازد. اما چنین هنرمندی انسان را چگونه می‌نگرد؟ او خویشتن را چگونه درك می‌كند؟ انسان را چگونه در مقابل طبیعت می‌بیند؟ علاوه بر آن هنگامی كه نشان می‌دهد، كه ویژگیهای انسان، محصول شرایط زیست اوست؛ كه دروغ، نیرنگ، فحشا، دزدی، جنایت، پستی، رذالت و جنگ، همه و همه محصول رابطة انسان با انسان است، نقش انسان را در تعیین روابط اجتماعی او چگونه در می‌یابد؟ آیا انسان دارای نقش تعیین شده است؟ یا آنكه نقش تعیین كننده نیز دارد؟ ...

این تجزیه و تحلیل به ما امكان می‌دهد كه هنر پیشرو را تعریف كنیم و حدود آن را دقیقاً مشخص سازیم و آلودگیهایش را بزداییم.

هنر پیشرو هنری است كه تأثیرات متقابل جامعه و انسان را در یكدیگر منعكس می‌سازد. به انسان امكان می‌دهد كه اولاً پدیده‌های اجتماعی را و به درستی و بدان گونه كه در حال حركت و شدن است، درك كند. ثانیاً او را یاری می‌دهد تا واكنش لازم خویش را در مقابل آنها تعیین كند. می‌كوشد تا حقانیت كوشش انسان را در رهایی از ذلت و زبونی بنمایاند و آگاهمان می‌دارد تا سرمایه‌های پایان ناپذیر درونی خود را در راه كوشش مذكور به كار گیریم.

هنر پیشرو، نمایش پیشرفت شخصیت انسان است. به بیان دیگر عامل مهم و ویژگی اصلی ادبیات و هنر متعهد نگرش خاص به جامعه و مسائل انسان و درك واقعیت است.

سارتر

هنرمند متعهد به طور عام و شاعر متعهد به خصوص، درك می‌كند كه در چه برهه‌ای از زمان زندگی می‌كند و در كجای تاریخ ادبیات كشورش و جهان ایستاده است و چه دوره‌ها و گرایشهای ادبی را پشت سر گذاشته است. شاعر متعهد كسی است كه بر درون‌مایه‌های احساسی و فكری خویش به طور كامل چیرگی دارد تا آنجا كه این چیرگی به تكامل ادراكات طوری كمك می‌كند كه می‌تواند وجودش زمینة آفرینش شعر پویا و متحرك را فراهم سازد. او با آینده‌نگری، بر مبنای درك واقعیتهای جامعه، درمی‌یابد كه در آینده چه مسائلی را پیش‌رو خواهد داشت، و چگونه می‌تواند، آینده را با غلبه بر جبرهای اجتماعی و فردی، دگرگون سازد.

این شاعر همان كسی است كه پس از احساس تعهد، قادر است شاعران دیگری را كه در مسیر آثار او قرار می‌گیرند، پویا و متحرك سازد و به بیان دیگر، خودآگاه و تكامل ادراكات شاعران متعهد، زمینه‌ساز تعهد و التزام در جامعه را ایجاد و تسریع می‌كند.


پی‌نوشت ها :

1. فرهنگ اندیشه‌نو، ویراستار: ع. پاشایی، انتشارات مازیار، تهران 1369.

2. تعهد كامو، مصطفی رحیمی، انتشارات آگاه، 1362، ص 15.

3. اگزیستانسیالیسم، مصطفی رحیمی، انتشارات مروارید، ،1354، ص 30.

4. ژان پل سارتر، موریس كرنستن، ترجمه منصور مشكین‌پوش، انتشارات آگاه، چاپ دوم، 1354، ص 28 به بعد به اختصار.

5 و 6. پیشین. همان‌جا.

7. اگزیستانسیالیسم چیست، ویلیام بارت، ترجمه منصور مشكین پوش، انتشارات آگاه، چاپ دوم، ،362. ص 16.

8. فرهنگ اندیشه نو.

9. اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر، ژان پل سارتر، ترجمه مصطفی رحیمی، ص 20.

10. پیشین، ص 22.

11. پیشین، ص 26.

12. ادبیات چیست، ژان پل سارتر، ترجمه ابوالحسن نجفی و مصطفی رحیمی، كتاب زمان، 1356، ص 101.

13. پیشین، ص 115.

14. پیشین، ص 38.

15. پیشین، ص 42.

16. مختصری دربارة هنر، ایرج مهدویان،انتشارات ابن سینا، تبریز، 1352، ص 45.


نازنین فرزاد /  به  نقل از  مجله ی الفبا (  ماهنامه ی داخلی  حوزه ی  هنری)

تنظیم برای تبیان : بخش ادبیات تبیان