تدبیر موش(2)
موش گفت: باید یک راه جدا درست کنی.
شیر گفت: یعنی راه دیگری که غیر از خودم کسی نتواند آن راه را پیدا کند.
موش گفت: آری یک راه مخفی.
شیر گفت: حرف درستی است، این کار را خواهم کرد.
شیر راهی مخفی برای خودش درست کرد ولی باز هم وقتی شکار کرد و به لانهاش آورد سر و کله روباه و گرگ و کفتار و کرکس پیدا شد. از آنها پرسید:
- شما مگر مرا دیدید که دارم میآیم؟
جواب دادند: نه، بوی شکار تو ما را به اینجا کشانید.
و باز هم خوردند و رفتند و شب باز موش پیش شیر آمد و دید که در فکر است، باز پرسید:
- چرا در فکری؟
شیر گفت: امروز باز هم آمدند و خوردند و رفتند.
موش گفت: آنها بوی شکار را گرفتند و آمدند. حالا بهتر است که کاری کنی که دیگر بوی شکار را نفهمند و برای راه مخفی، سقفی درست کن.
شیر گفت: فکر میکنم این راه خوبی باشد.
و فردا شیر برای راه مخفی خود سقفی درست کرد تا دیگر بوی شکار بیرون نرود و دنبال شکار رفت و با شکار به لانهاش برگشت، هنوز شروع به خوردن نکرده بود که روباه و گرگ و کفتار و کرکس پیدایشان شد.
شیر پرسید:
- چگونه فهمیدید که من شکار آوردهام؟
نوشته:جواد کوهستانی
تنظیم برای تبیان: خرازی
ادامه دارد ...
***********************************
معلم جدید بره ها