تبیان، دستیار زندگی
شیری شکار می‏کرد و روباه و گرگ و کفتار و کرکس و... از این شکارها بی‏بهره نبودند تا اینکه روزی شیر با یک کرگدن درگیر
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تدبیر موش(1)

تدبیر موش

شیری شکار می‏کرد و روباه و گرگ و کفتار و کرکس و... از این شکارها بی‏بهره نبودند تا اینکه روزی شیر با یک کرگدن درگیر و زخمی شد و در گوشه‏ی لانه‏اش استراحت می‏کرد تا زخمش خوب شود. او هر چه روباه و گرگ و کفتار و کرکس را صدا زد تا کمکش کنند و غذایی برایش بیاورند هیچ‏کدام جوابی ندادند و هرکدام به راه خود رفتند با اینکه همسایه‏ی شیر بودند و خبر داشتند او دیگر نمی‏تواند شکار کند.

در این میان، موشی در همسایگی شیر بود که به کمک او آمد و هر روز به اندازه‏ی زور و توانایی که داشت برای شیر تکه گوشتی می‏آورد و شیر از او تشکر می‏کرد و می پرسید:

- تو که هیچ وقت از من کمکی نخواستی و من کاری برای تو انجام نداده‏ام. چرا به من کمک می‏کنی؟ موش جواب داد: تو همیشه، همسایه‏ها را در شکار خود شریک می‏کردی و حالا تو همسایه‏ی من هستی باید برای تو کاری انجام دهم.

شیر با همان مقدار کم گوشت که خورد، جانی گرفت و خوب شد و باز هم شکار را شروع کرد، اما این بار، شکار را به طور پنهانی به لانه‏اش آورد. ولی روباه، گرگ، کفتار و کرکس پیدا شدند و شروع به خوردن کردن و شیر چیزی به آنها نگفت. چون این را دور از ادب می‏دانست که کسی سر سفره‏اش بیاید و او نگذارد که لقمه‏ای بردارد و این همسایه‏ها خوردند و سیر شدند و رفتند و شیر تنها ماند و به فکر فرو رفت. در این موقع موش آمد و پرسید:

تدبیر موش

- چرا در فکری؟

شیر گفت : از دست این همسایه‏ها.

موش پرسید: مگر چه شده؟

شیر گفت: تا دیروز که من احتیاج داشتم به من کمک کنند، حتی به من سری نزدند ولی حالا تا شکار کردم آمدند و خوردند و رفتند.

موش گفت: اگر دلت نمی‏خواهد آنها بیایند من راهی به تو نشان می‏دهم.

شیر پرسید: راهش چیست؟

نوشته: جواد کوهستانی 

تنظیم برای تبیان: خرازی

ادامه دارد ...

********************************

مطالب مرتبط

چرا سنجاب ها شادند

نخود سیاه و آرزوی بزرگش

نمکی سر به هوا

پری کوچولوی هفت آسمان

کشتن یک گرگ سخت نیست

پیش مادر بمان

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.