تبیان، دستیار زندگی
بعد از زمان کوتاهی به رودخانه‏ای رسیدند که جاده را قطع کرده بود. موش از حرکت باز ایستاد. شتر گفت: «چرا ایستادی؟ ادامه بده!» موش جواب داد: «نه، این آب برای من زیادی عمیق است.»
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

بپا مغرور نشی!!

شتر

شتری که از دست صاحبش فرار کرده بود، در جاده‏ی خلوتی در بیابان به راه افتاد. در همین حین طناب افسارش نیز به دنبالش بر زمین کشیده می‏شد. همان‏طور که آهسته آهسته راه خود را می‏رفت،

موشی از راه رسید، سرطناب را برداشت و به دندان گرفت و با شتاب از جلو حیوان غول‏آسا حرکت کرد. موش در همین حال با خود می‏گفت: «چه قدر باید قدرتمند بوده باشم که می‏توانم جلو یک شتر راه بروم و او را هدایت کنم.»

بعد از زمان کوتاهی به رودخانه‏ای رسیدند که جاده را قطع کرده بود. موش از حرکت باز ایستاد.

شتر گفت: «چرا ایستادی؟ ادامه بده!»

موش جواب داد: «نه، این آب برای من زیادی عمیق است.»

شتر در جواب گفت: «باشد، من به جای تو عمق آب را امتحان می‏کنم.»

موش

موش کناری ایستاد و شتر به درون آب رفت. وقتی به میانه رودخانه رسید، ایستاد و به عقب نگاهی کرد و با صدای بلند گفت: «می‏بینی؟ حق با من بود. آب فقط تا زانو می‏رسد، تو هم بیا!»

موش گفت: «درست است، اما یک تفاوت کوچک بین زانوای من و زانوی تو وجود دارد. می‏شود خواهش کنم مرا سوار کنی و با خود به آن طرف ببری؟»

شتر جواب داد: «به شرط اینکه به اشتباهت اعتراف کنی و قبول کنی که وقتی طنابم را به دست گرفته بودی، مغرور شده بودی.»

فاطمه اتراکی

تنظیم برای تبیان:خرازی

***********************************

مطالب مرتبط

قاتل

شام و ناهار هیچی!

آفتاب لب بام

عیدهایی که شکلات شدند

آش نخورده و دهان سوخته

آش کشک خاله!

آش خوردن و جنگ نادر

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.