تبیان، دستیار زندگی
اول ( مقالات – 3) مقاله ذیل برگرفته از كتاب مجموعه آثار استاد شهید مطهری و مربوط به موضوع تعدد زوجات می باشد. این مطلب، به سه بخش تقسیم شده كه به ترتیب ارائه خواهد شد . اما در این شماره فهرستی از عناوین این مقاله ارائه می شو...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

 اشكالات و معایب چند همسرى- قسمت اول

( مقالات – 3)

مقاله ذیل برگرفته از كتاب مجموعه آثار استاد شهید مطهری و مربوط به موضوع تعدد زوجات می باشد. این مطلب، به سه بخش تقسیم شده كه به ترتیب ارائه خواهد شد . اما در این شماره فهرستی از عناوین این مقاله ارائه می شود تا خواننده در جریان موضوع قرار گیرد . امید است طرح چنین مباحثی ما را در درك بهتر مسائل یاری كند .

عناوین:

1- مقدمه

2 - بررسی صحیح

3 - از نظر روحی

4 - از نظر تربیتی

5 - از نظر اخلاقی

مقدمه:

سعادت و خوشبختى زناشویى در گرو صفا، صمیمیت، گذشت، فداكارى، وحدت و یگانگى است و همه اینها در چند همسرى به خطر مى‏افتد.

گذشته از وضع ناهنجار زنان و فرزندان دو مادره،از نظر خود مرد آنقدر مسؤولیت هاى تعدد زوجات، سنگین و خرد كننده است كه رو آوردن به آن، پشت كردن به مسرت و آسایش است.

اكثر مردانى كه از تعدد زوجات راضى و خشنودند، كسانی هستند كه عملاً از زیر بار مسؤولیت هاى شرعى و اخلاقى آن شانه خالى مى‏كنند; زنى را مورد توجه قرار داده و زن دیگر را از حساب خارج مى‏كنند و به تعبیر قرآن كریم او را«كالمعلقه‏»رها مى‏كنند. آنچه این گونه افراد نام تعدد زوجات به آن مى‏دهند در واقع نوعى تك همسرى است توام با ستمكارى و جنایت و بیدادگرى.

مثل عامیانه‏اى در میان مردم رایج است،مى‏گویند:«خدا یكى،زن یكى‏».عقیده اكثر مردان بر این بوده و هست و حقاً اگر خوشى و مسرت را مقیاس قرار دهیم و مساله را از زاویه فردى و شخصى بسنجیم عقیده درستى است و اگر درباره همه مردان صادق نباشد، درباره اكثریت مردان صادق است.

اگر مردى خیال كند كه تعدد زوجات با قبول همه مسؤولیت هاى شرعى و اخلاقى به نفع اوست و او از نظر تن آسایى از این كار صرفه مى‏برد، سخت در اشتباه است.مسلماً تك همسرى از نظر تامین خوشى و آسایش بر چند همسرى ترجیح دارد،اما...

بررسى صحیح

بررسى درستى و نادرستى مسائلى مانند تعدد زوجات-كه ناشى از ضرورت هاى شخصى یا اجتماعى است- به این نحو صحیح نیست كه آن را با تك همسرى مقایسه كنیم.

بررسى صحیح این گونه مسائل منوط به این است كه از طرفى علل و موجبات ایجاب كننده آنها را در نظر بگیریم و ببینیم عواقب وخیم بى‏اعتنایى به آنها چیست.از طرف دیگر نظرى به مفاسد و معایبى كه از خود این مسائل ناشى مى‏شود بیفكنیم ، آنگاه یك محاسبه كلى روى مجموع آثار و نتایجى كه از دو طرف مساله پیدا مى‏شود به عمل آوریم.تنها در این صورت است كه این گونه مسائل به صورت واقعى خود طرح و مورد بررسى قرار گرفته‏اند.

اكنون در اینجا به مبحثی در رابطه با معایب و مفاسد ناشى از تعدد زوجات  می پردازیم تا زمینه براى یك محاسبه كلى فراهم گردد و ضمناً روشن شود كه ما به یك سلسله معایب براى تعدد زوجات اعتراف داریم ، هر چند بعضى از ایرادات و اشكالات را وارد نمى‏دانیم . چنانكه عن قریب روشن خواهد شد ، معایبى كه مى‏شود براى تعدد زوجات ذكر كرد زیاد است و ما از جنبه‏هاى مختلف به این مبحث می پردازیم.

در بیان اشكالات و معایب این موضوع از چند لحاظ ، می توان گفت:

از نظر روحى

روابط زناشویى منحصر به امور مادى و جسمانى یعنى تماس هاى بدنى و حمایت هاى مالى نیست.اگر منحصر به این امور بود تعدد زوجات قابل توجیه بود،زیرا امور مادى و جسمانى را مى‏توان میان افراد متعدد قسمت كرد و به هر كدام سهمى داد.

در روابط زناشویى آنچه عمده و اساس است امور روحى و معنوى است،عشق و عاطفه و احساسات است.كانون ازدواج و نقطه پیوند دو طرف به یكدیگر دل است. عشق و احساسات مانند هر امر روحى دیگر قابل تجزیه و تقسیم نیست و  نمى‏توان آنها را میان افراد متعدد تقسیم و جیره‏بندى كرد.مگر ممكن است دل را دو نیم كرد یا در دو جا به گرو گذاشت؟ مگر مى‏شود قلب را به دو نفر تسلیم كرد؟ عشق و پرستش یكهشناس است، شریك و رقیب نمى‏پذیرد. جو و گندم نیست كه بتوان پیمانه كرد و به هر نفر سهمى داد. بعلاوه،احساسات قابل كنترل نیست.آدمى در اختیار دل است ، نه دل در اختیار آدمى. پس آن چیزى كه روح ازدواج است و جنبه انسانى آن است و روابط دو انسان را از روابط دو حیوان-كه صرفا شهوانى و غریزى است-متمایز مى‏كند،نه قابل قسمت است و نه قابل كنترل.پس تعدد زوجات محكوم است.

به نظر می رسد در این بیان قدرى اغراق وجود دارد،زیرا راست است كه روح ازدواج، عاطفه و احساسات است; و هم راست است كه احساسات قلبى تحت اختیار آدمى نیست; اما این كه گفته مى‏شود احساسات قابل تقسیم نیست،یك تخیل شاعرانه بلكه یك مغالطه است، زیرا سخن در این نیست كه احساسات بخصوصى را مانند یك قطعه جسم دو قسمت كنند و به هر كدام سهمى بدهند، تا گفته شود كه امور روحى قابل تقسیم نیست; سخن در ظرفیت روحى بشر است. مسلماً ظرفیت روحى آدمى آنقدر محدود نیست كه نتواند دو علاقه را در خود جاى دهد. پدرى صاحب ده فرزند مى‏شود و هر ده نفر را تا حد پرستش دوست مى‏دارد و براى همه آنها فداكارى مى‏كند.

بلى،یك چیز مسلم است و آن این كه عشق و احساسات هرگز در صورت تعدد آنقدر اوج نمى‏گیرد كه در وحدت قرار‏گیرد.اوج اعلاى عشق و احساسات با تعدد سازگار نیست، همچنانكه با عقل و منطق نیز سازگار نیست.

برتراند راسل در« زناشویى و اخلاق » مى‏گوید:

«بسیارى از مردم امروز، عشق را یك مبادله منصفانه احساسات مى‏دانند و همین دلیل به تنهایى،صرف نظر از دلایل دیگر،براى محكوم كردن تعدد زوجات كافى است.»

من نمى‏دانم چرا اگر بناست مبادله احساسات منصفانه باشد، باید انحصارى باشد؟ مگر پدر كه فرزندان متعدد خود را دوست مى‏دارد و متقابلاً آنها پدر را دوست مى‏دارند مبادله احساسات آنها به طور منصفانه نیست؟اتفاقا با اینكه فرزندان متعددند علاقه پدر به هر یك از فرزندان بر علاقه هر یك از فرزندان نسبت‏به پدر مى‏چربد.

عجیب این است كه این سخن را كسى مى‏گوید كه دائماً به شوهران توصیه مى‏كند كه عشق زن خود را به بیگانه محترم بشمارند و مانع روابط عاشقانه آنها نشوند; اما متقابلاً چنین توصیه‏هایى به زنان مى‏كند.آیا به عقیده راسل باز هم مبادله احساسات زن و شوهر منصفانه است؟

از نظر تربیتى

« هووگرى » ضرب المثل ناسازگارى است. براى زن، دشمنى بالاتر از«هوو»وجود ندارد. چند همسرى،زنان را به قیام و اقدام علیه یكدیگر و احیاناً شوهر وا مى‏دارد و محیط زناشویى را-كه باید محیط صفا و صمیمیت‏باشد-به میدان جنگ و جدال و كانون كینه و انتقام تبدیل مى‏كند.دشمنى و رقابت و عداوت میان مادران به فرزندان آنها نیز سرایت مى‏كند،دو دستگى‏ها و چند دستگى‏ها به وجود مى‏آید،محیط خانوادگى-كه اولین مدرسه و پرورشگاه روحى كودكان است و باید الهام بخش نیكى و مهربانى باشد-درس‏آموز نفاق و نامردى مى‏گردد.

در این كه تعدد زوجات زمینه همه این آثار ناگوار تربیتى است ، ‏شكى نیست.اما یك نكته را نباید فراموش كرد و آن اینكه چقدر از این آثار ناشى از طبیعت تعدد زوجات است و چقدر از آنها ناشى از ژستى است كه مرد و زن دوم مى‏گیرند. به عقیده ما همه این ناراحتی ها معلول طبیعت تعدد زوجات نیست، بلكه بیشتر معلول طرز اجراى آن است.

مردى و زنى با هم زندگى مى‏كنند و زندگى آنها جریان عادى خود را طى مى‏كند. در این بین آن مرد در یك برخورد فریفته زنى مى‏گردد و فوراً هوس چند همسرى به سرش مى‏زند. پس از یك قول و قرار محرمانه ناگهان زن دوم مثل اجل معلق پا به خانه و لانه زن اول مى‏گذارد و شوهر و زندگى او را تصاحب مى‏كند و در حقیقت‏به زندگى او شبیخون مى‏زند. واضح است كه عكس العمل روحى زن اول جز كینه و انتقام چیز دیگری نیست. براى زن هیچ چیزى ناراحت كننده ‏تر از این نیست كه مورد تحقیر شوهر قرار بگیرد. بزرگترین شكست‏ براى یك زن این است كه احساس كند نتوانسته قلب شوهر خود را نگهدارى كند،و ببیند كه دیگرى او را تصاحب كرده است.وقتى كه مرد ژست «‏خودسرى و هوسرانى » مى‏گیرد و زن دوم ژست « ‏شبیخون‏زنى»،انتظار تحمل و بردبارى از زن اول انتظار بیجایى است.

اما اگر زن اول بداند كه شوهرش‏«مجوز»دارد،از او سیر نشده است و رو آوردن به چند همسرى به معنى پشت كردن به او نیست،و مرد ژست استبداد و خودسرى و هوسرانى را از خود دور كند و بر احترامات و عواطف خود نسبت‏به زن اول بیفزاید،و همچنین اگر زن دوم توجه داشته باشد كه زن اول حقوقى دارد و حقوق او محترم است و تجاوز به آنها جایز نیست، خصوصاً اگر همه توجه داشته باشند كه در راه حل یك مشكل اجتماعى قدم برمى‏دارند،مسلماً از ناراحتی هاى داخلى كاسته مى‏شود.

قانون تعدد زوجات یك راه حل مترقیانه ناشى از یك دید اجتماعى وسیعى است. حتما اجرا كنندگان آن نیز باید در سطح عالیترى فكر كنند و از یك تربیت عالى اسلامى برخوردار باشند.

تجربه نشان داده است كه در مواردى كه مرد ژست‏خودسرى و هوسرانى نداشته و زن احساس كرده كه شوهرش نیازمند به زن دوم است،خود داوطلب شده و زن دوم را به خانه شوهر آورده است و هیچ یك از ناراحتیهاى مزبور وجود نداشته است.اكثر ناراحتی ها ناشى از طرز رفتار وحشیانه‏اى است كه مردان در اجراى این قانون به كار مى‏برند.

از نظر اخلاقى

اینطور گفته شده كه:اجازه تعدد زوجات اجازه‏«شره‏» و شهوت است; به مرد اجازه مى‏دهد هواپرستى كند.اخلاق ایجاب مى‏كند كه انسان شهوات خود را به حداقل ممكن تقلیل دهد، زیرا مقتضاى طبیعت آدمى این است كه هر اندازه محدوده خواسته های  شهوانی را باز گذارد، رغبت و تمایلش فزونى مى‏گیرد و آتش شهوتش مشتعلتر مى‏گردد.

منتسكیو در روح القوانین صفحه 434 درباره تعدد زوجات مى‏گوید:

«پادشاه مراكش در حرمسراى خود از تمام نژادها،اعم از سفید و زرد و سیاه پوست، زن دارد.اما اگر این شخص دو برابر زن هاى كنونى خود نیز زن داشته باشد باز هم خواهان زن تازه خواهد بود،زیرا شهوترانى مثل خست و لئامت است و هر چه شدت كرد زیادتر مى‏شود،چنانكه تحصیل سیم و زر زیاد باعث ازدیاد حرص و آز مى‏گردد.تعدد زوجات رسم عشقبازى مستهجن و مخالف طبیعت (همجنس بازى)را نیز مى‏آموزد و رایج مى‏كند،زیرا در عرصه شهوترانى هر عملى كه از حدود معین خارج گردید،  باعث اعمال بى قاعده مى‏گردد.در استامبول وقتى كه شورشى در گرفت،در حرمسراى یك حكمران حتى یك زن وجود نداشت،چه آن حكمران با عشقبازی هاى مخالف طبیعت،روزگار خود را مى‏گذرانید.»

این ایراد را از دو نظر باید مورد بررسى قرار داد: یكى از این نظر كه مى‏گویند اخلاق پاك با اعمال شهوت منافات دارد و براى پاكى نفوس باید شهوت را به حداقل ممكن تقلیل داد.دیگر از نظر آن اصل روانى كه مى‏گوید مقتضاى طبیعت آدمى این است كه هر چه بیشتر با آن موافقت‏شود بیشتر طغیان مى‏كند و هر چه بیشتر با آن مخالفت ‏شود، آرام مى‏گیرد.

اما از نظر اول: باید بگوییم متاسفانه این یك تلقین اشتباه است كه اخلاق مسیحى -كه بر پایه ریاضت است و از اخلاق هندى و بودایى و كلبى متاثر است-القاء كرده است. اخلاق اسلامى بر این پایه نیست.از نظر اسلام، چنین نیست كه هر چه از شهوات تقلیل شود با اخلاق سازگارتر است و اگر به حد صفر برسد، صد در صد اخلاقى است. از نظر اسلام اخلاق با افراط در شهوترانى ناسازگار است.

براى این كه بدانیم تعدد زوجات یك عمل افراطى است‏یا نه،باید ببینیم آیا مرد بالطبع تك همسرى است‏یا نه.از مقاله های قبلی (شماره 31) معلوم شد كه شاید امروز یك نفر هم پیدا نشود كه طبیعت مرد را محدود به تك همسرى بداند و چند همسرى را یك عمل انحرافى و افراطى بشناسد.بر عكس،عقیده بسیارى این است كه طبیعت مرد چند همسرى است و تك همسرى چیزى است نظیر تجرد كه بر خلاف طبیعت مرد است.

اگر چه ما با آن نظر كه طبیعت مرد چند همسرى است مخالفیم،اما با این نظر هم موافق نیستیم كه طبیعت مرد تك همسرى است و چند همسرى بر ضد طبیعت مرد است و نوعى انحراف و مخالف طبیعت است نظیر همجنس بازى.

كسانى مانند منتسكیو كه تعدد زوجات را مساوى با شهوت پرستى مى‏دانند، نظرشان به حرمسرا بازى است;خیال كرده‏اند كه اسلام با قانون تعدد زوجات خواسته است جواز حرمسرا براى خلفاى عباسى و عثمانى و امثال آنها صادر كند.اسلام بیش از همه با آن كارها مخالف است.حدود و قیودى كه اسلام براى تعدد زوجات قائل است، آزادى مرد هوسران را به كلى از او سلب مى‏كند.

اما از نظر دوم:این عقیده كه مى‏گوید:«طبیعت آدمى هر اندازه ارضاء شود بیشتر طغیان مى‏كند و هر اندازه مخالفت‏شود بهتر آرام مى‏گیرد»درست نقطه مقابل عقیده‏اى است كه امروز در میان پیروان فروید پیدا شده و مرتباً به نفع آن تبلیغ مى‏شود.

فرویدیست ها مى‏گویند:«طبیعت‏بر اثر ارضاء و اقناع آرام مى‏گیرد و در اثر امساك فزونى مى‏گیرد و طغیان مى‏كند».لهذا این عده صد در صد طرفدار آزادى و شكستن آداب و سنن خصوصاً در مسائل جنسى مى‏باشند.اى كاش منتسكیو زنده مى‏بود و مى‏دید كه امروز چگونه فرضیه او مورد تمسخر فرویدیست ها قرار گرفته است.

از نظر اخلاق اسلامى هر دو عقیده خطاست.طبیعت،حقوق و حدودى دارد و آن حقوق و حدود را باید شناخت. طبیعت در اثر دو چیز طغیان مى‏كند و آرامش را به هم مى‏زند: یكى در اثر محرومیت و دیگر در اثر آزادى كامل دادن و برداشتن همه قیود و حدود از مقابل او.

به هر حال نه تعدد زوجات ضد اخلاق و بهم زننده آرامش روحى و مخالف پاكى نفوس است آنچنان كه امثال منتسكیو مى‏گویند،و نه قناعت ورزیدن به زن یا زنان مشروع خود ضد اخلاق است آنچنان كه فرویدیست ها عملاً تبلیغ مى‏كنند.