تبیان، دستیار زندگی
راهی است که از خواب خدا هم مصفاتر و خوش‌تر است. ژرف ساخت آن، چنین است: خواب خدا سبز است. سبز، نشانه‌ معنویت و آرامش و حیات است. فراموش نکنیم که شاعر نقاش است و رنگ‌ها برای او معنایی فراتر از حد متعارف دارند....
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آسمان مکثی کرد

بخش اول

آسمان مکثی کرد

آسمان

البته به قول حافظ: «دور فلک درنگ ندارد، شتاب کن!» اما اهمیت این سوال به حدی است که آسمان درنگی می‌کند و زمان متوقف می‌شود. چون این سوال در نهایت به خود آسمان برمی‌گردد، عرش و ملکوت خداوند در آسمان‌هاست.

رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شن‌ها بخشید.

رهگذر مانند رهرو، همان سالک است، مرد طریقت که می‌تواند نشانی را بدهد. اما به نظر می‌رسد که او خود به نحوی از گمشدگان راه بی‌سرانجام کناره دریا (رمز هستی) است چون بر شن‌ها گام می‌سپرد و شاید به همین دلیل است که خود نشانی را نمی‌داند، اما به هر حال می‌تواند کمک کند و نشانی کودکی را که نشانی را می‌داند به سوار بدهد.

سال‌ها دل طلب جام جم از ما می‌کرد
و آن چه خود داشت زبیگانه تمنا می‌کرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون بود
طلب از گمشدگان لب دریا می‌کرد

در ذهن سپهری بین شن و جای پای دوست ارتباط است. در شعر زیبای «ورق روشن وقت» می‌گوید:

خواب روی چشم‌هایم چیزهایی را بنا می‌کرد:

یک فضای باز، شن‌های ترنم، جای پای دوست...

شاخه نور می‌تواند استعاره از کلام، سخن، ذکر باشد چون از ملایمات مشبّه لب را در کلام آورده است، به هر حال چیزی است که اگر به آن بیاویزی به آسمان و لانه نور می‌رسی. چیزی است مثل شاخه سخا در مثنوی:

تا برد شاخ سخا ای خوب کیش              مر ترا بالاکشان تا اصل خویش

تشبیه کلام عارفان به نور در ادبیات فارسی سابقه دارد:

بود انا الحق در لب منصور نور           بود اناالله در لب فرعون زور

دفتر دوم

پس کلام پاک در دل‌های کور             می‌تپاید می‌رود تا اصل نور

دفتر دوم

یکی از منتقدان، احتمال داده است که ممکن است شاخه نور استعاره از سیگار باشد اما این معنی ظاهراً با حال وهوای شعر مناسب نمی‌نماید و مخصوصا فعل «بخشیدن» که برای آن ذکر شده، این احتمال را ضعیف می‌کند. به نظر می‌رسد که می‌خواهد بگوید رهگذر با کلام خود (پاسخ خود) تاریکی راه دشوار و پاگیر (شن‌ها) را برای سوار روشن کرد.

بخشش

به هر حال سواری می‌خواهد در آن تاریک و روشنی، راه را بیابد. شعر بعد از «نشانی» در حجم سبز، شعر «واحه‌یی در لحظه» است. در این شعر همین معنی را در کمال زیبایی چنین بیان کرده است:

روی شن‌ها هم، نقش‌های سم اسبان سواران ظریفی است که صبح به سر تپه معراج شقایق رفتند.

که در آن هم از شن‌ها و سواران ظریف و صبح سخن گفته است.

و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت:

سپیدار (تبریزی و چنار) از درخت‌های مقدس است که آن را در امامزاده‌ها می‌کارند. اولاً بلند است و عظمتی دارد و ثانیاً عمر طولانی دارد، پوست می‌اندازد و رمز جاودانگی است. در اساطیر آمده است که چنار هر هزارسال یکبار آتش می‌گیرد:

نخواهد آتش از همسایه هر کس همتی دارد           چنار از سینه خود می‌کند ایجاد آتش را

صائب

سپهری در شعرهای دیگر خود هم به جنبه‌های روحانی این درخت اشاره‌هایی دارد:

پشت تبریزی‌ها

غفلت پاکی بود

«درگلستانه»

باد می‌رفت به سر وقت چنار  من به سروقت خدا می‌رفتم

«پیغام ماهی‌ها»

نرسیده به درخت

کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است.

راهی است که از خواب خدا هم مصفاتر و خوش‌تر است. ژرف ساخت آن، چنین است: خواب خدا سبز است. سبز، نشانه‌ معنویت و آرامش و حیات است. فراموش نکنیم  که شاعر نقاش است و رنگ‌ها برای او معنایی فراتر از حد متعارف دارند. اما سبز در ادبیات کهن ما هم از رنگ‌های متعالی است، مثلاً رنگ اسلام سبز است، ارواح مومنین سبز پوشند (ان ارواح المومنین طیر خضر) و حتی معشوق سبز است:

مرا به درد دل آن سروها همی گفتند
که کاشکی دل تو یافتی به ما دو قرار
که سبز بود نگارین تو و ما سبزیم
بلند بود و ازو ما بلندتر صدبار

فرخی سیستانی

در ادبیات کهن ما فرشتگان هم سبزپوشند و به نظر می‌رسد که تصوّر رنگ سپید برای جامه آنان جدید باشد و به هر حال بعد از آشنایی با فرهنگ غرب تشدید شده است.

سبز به معنی خوش و معنوی در دیگر شعرهای سپهری هم به کار رفته است:

من چه سبزم امروز

و چه اندازه تنم هشیار است

«در گلستانه»

و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است

«به اندازه» چنانکه قبلاً هم اشاره شد حکم ادات تشبیه را دارد معادل مثل، منتهی در آن بیشتر ادعای یکسانی است تا شباهت. پرهای صداقت اضافه استعاری است: پرهای مرغان صداقت. قبلاً در باب اینکه رنگ آبی در ادبیات جدید رنگ آرامش و روحانیت و بی‌آلایشی است سخن گفته‌ام.

بامداد هم عشق را آبی گفته است:

آی عشق

آی عشق

چهره آبیت پیدا نیست.

آبی

جالب است که رنگ آبی در ادبیات کهن ما نیست.

عشق از نظر آبی بودن به پرهای مرغان صداقت تشبیه شده است.  صداقت هم بی‌آلایش بودن است (در آسمان آبی، آلایش ابر نیست). این تشبیه در بیان، تشبیه خیالی است زیرا مشبه به معنی مرغ صداقت وجود ندارد.

حمید مصدق در منظومه آبی، خاکستری، سیاه که در سال 1343 به چاپ رسیده، می‌گوید:

آسمان‌‌ها آبی

پرمرغان سعادت آبی است.

می‌روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ، سربدر می‌آرد.

«سربدر می‌آرد» مصراع مستقلی است. بلوغ، رسیدن به کمال روحانیت و معنویت است. ته، معادل نهایت و غایت در متون عرفانی است.

ادامه دارد....


از کتاب نگاهی تازه به اشعار سپهری

بخش ادبیات تبیان