تبیان، دستیار زندگی
بنگری در روی هر مرد سوار گویدت منگر مرا دیوانه‌وار گوییش من صاحبی گم کرده‌ام رو به جست و جوی او آورده‌ام ....
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نشانی(1)

نشانی

یکی از شعرهای سپهری که شهرت بسیار یافته است، شعر «نشانی» از کتاب حجم سبز است که برخی آن را بهترین شعر او دانسته‌اند، گمان نمی‌کنم بتوان نشانی را بهترین شعر سهراب دانست زیرا کاملاً انتزاعی است و یک اندیشه صرفاً ذهنی را بیان می‌کند، حال آنکه بهترین شعرها حداقل در مواردی به واسطه نمایش اموری محسوس با انسان رابطه برقرار می‌کنند و آنجا هم که سخن از امور صرفاً ذهنی است، معمولاً تجربه‌های عمومی قابل حس مطرح است.

به هر حال شعر نشانی به سبب رمز و رازی که در آن است همواره مورد کنجکاوی و سوال خوانندگان سپهری بوده است؛ از این رو در اینجا می‌کوشیم طرح کلی آن را روشن کنیم.

در این شعر، دوست رمز خداوند است، چنانکه در ادبیات عرفانی ما نیز چنین است:

دوست دارد دوست این آشفتگی          کوشش بیهوده به از خفتگی

دفتر اول مثنوی

نشانی، نشانی همین دوست است که در عرفان سنتی بعد از طی منازل هفتگانه می‌توان به او رسید. منازل در کتب مختلف، به انحاء مختلف ذکر شده است و برخی تعداد آن را ده منزل ذکر کرده‌اند. در منطق الطیر عطّار اسامی و نظم و ترتیب هفت وادی چنین است:

1- طلب 2- عشق 3- معرفت 4- استغنا 5- توحید 6- حیرت 7- فقر و فنا.

سپهری نیز در این شعر هفت نشانی را برای رسیدن به خانه دوست ( و در حقیقت رسیدن به کسی که باید تازه از او نشانی اصلی را پرسید) ذکر کرده است: 

1- درخت سپیدار 2- کوچه باغ 3- گل تنهایی 4- فواره اساطیر زمین و ترس شفاف 5- صمیمیت سیال فضا 6- کودک روی کاج 7- لانه نور

به نظر نمی‌رسد که این هفت نشانی دقیقاً با آن هفت وادی قابل انطباق باشد اما اگر قرار باشد معادل سازی کنیم کم و بیش چنین خواهد شد:

درخت سپیدار = طلب ، کوچه باغ = عشق ، گل تنهایی = استغنا یا توحید ، فواره اساطیر و ترس شفاف  = معرفت و حیرت ، صمیمیت سیال فضا = توحید ، کودک روی کاج = حیرت ، لانه‌ نور= فقر وفنا

در سپیده دمان سواری از رهگذری نشانی خانه دوست را می‌گیرد، رهگذر به او نشانی باغی را می‌دهد (با ذکر هفت نشانی) که اگر سوار به آنجا برسد کودکی را خواهد دید و آنگاه می‌تواند از کودک نشانی دقیق و سر راست خانه دوست را بپرسد.

در حقیقت این شعر به زبان سمبلیک سفر از خود به خود را مطرح می‌کند، سوار باید به فطرت بی‌شائبه خود (کودک) برسد و از او چیزی را که می‌خواهد بطلبد.

که باشم من؟ مرا از من خبر کن                چه معنی دارد: «اندر خود سفر کن»

گلشن راز، 35

«خانه دوست کجاست؟» در فلق بود که پرسید سوار.

وزن شعر رمل مخبون (فعلاتن) است، از این رو «در فلق بود که پرسید سوار» مصراع دیگری است. «خانه دوست کجاست؟» در آخر شعر هم تکرار شده است و به قول قدما «ردّ المطلع» است. اما در نقد شعر جدید این‌گونه تکرارها دال بر این است که مصراع حاوی بار معنایی خاصی است و به اصطلاح استعاره است و به هر حال تکیه شعر بر آن است و خواننده باید بر آن دقت داشته باشد، چنانکه در شعر رابرت فراست «غروبی برفی در کنار جنگل» و شعر «ندای آغاز» خود سهراب هم‌چنین بود. خدا را کجا باید یافت؟ سواری در سپیده دمان این سوال را می‌پرسد اما از که؟

شب

از مصراع سوم معلوم می‌شود که مخاطب او رهگذری است. فلق که در اصل به معنی شکافتن است «صبح زود» معنی می‌دهد و در قرآن مجید هم آمده است: «قل اعوذ برب الفلق (1/113) بگو پناه می‌برم به آفریدگار شکافند صبح. و من شرّ غاسق اذا وقب ( 3/113) و از شر شب تاریک چون در آید. فلق بار معنایی خاصی دارد. مناجات در سحر است و دعاها در سحر مستجاب می‌شود:

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند                

واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند

حافظ

در این شعر سپهری هم فلق با تاریکی همراه است چون در مصراع سوم سخن از تاریکی شن‌هاست. اما سوار در ادب عرفانی رمز روح و سالکان طریق و مردان خداست که بر خر تن سوارند و یا عنان هوی وهوس را به کف دارند و خلاصه اینکه بر نفس خود مستولی هستند:

راه حس راه خران است ای سوار                 ای خران را تو مزاحم، شرم دار

دفتر دوم

مولوی اولیاء‌الله را سواران نیک بخت خوانده است:

بنگری در روی هر مرد سوار
گویدت منگر مرا دیوانه‌وار
گوییش من صاحبی گم کرده‌ام
رو به جست و جوی او آورده‌ام
دولتت پاینده بادا ای سوار
رحم کن بر عاشقان معذور دار
چون طلب کردی به جد آمد نظر
جد خطا نکند چنین آمد خبر
ناگهان آمد سواری نیک بخت
پس گرفت اندر کنارت سخت سخت

دفتر دوم

بدین ترتیب ملاحظه می‌شود که سمبل‌های این شعر دقیقاً در همان شبکه سمبل‌های شعر عرفانی قرار دارد.

ادامه دارد....


از کتاب نگاهی تازه به اشعار سپهری

بخش ادبیات تبیان