تبیان، دستیار زندگی
ای رهگذر! هنگامی که از برابر سعدی می‏گذری دیده بصیرت بگشا. در آستان این خانه آیین ادب به جای آر، زیرا آن کسی که در اینجا مسکن دارد، عقل و حکمت خداوند است. خدایان آسمان با شادمانی بر گرد چراغ زرین و فروزان وجود او حلقه می‏زنند و دختران پاکیزه روی و .....
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

گوهر اندیشه سعدی از زبان امرسن

سعدی نیک سرشت

گل

خداوند وقتی که چنگ نواگر آسمانی را به دست شاعر داد، به خاطر خیر و صلاح جمله مردمان، به وی فرمان داد که «در کنج خلوتی‏نشین و تنها باش» و در قبال آن مزیت خدایی که بدو بخشید اخطار کرد که اگر انگشت نامحرمی به تار این چنگ خورد، دیگر صدایی از آن بر نخواهد خاست.

بسیار بسیار کسان بدین جهان می‏آیند، اما فقط یکی از آنها نغمه‏سرایی می‏تواند کرد. وقتی که دو تن با هم دست بر سیم این چنگ زنند، چنگ از نواگری باز می‏ماند. لاجرم اگر یک میلیون تن نیز گرد هم آیند، سعدی خردمند هم‏چنان تنها است.

اما این تنهایی سعدی تنهایی مغروران و خودپرستان نیست، زیرا سعدی، بشر دوست و نوع‏پرور است. آنها را که در غارها زندگی می‏کنند دوست دارد، کاخ‏نشینان را نیز با دیده اغماض می‏نگرد، به ایران و مردمش سخت دلبسته است، زیرا این مردم‏اند که باید به نغمه‏های او گوش فرا دارند و با شنیدن آنها گاه از شوقْ گلگون و گاه از بیمْ پریده رنگ شوند.

با این همه وی تنهاست و همزبانی ندارد. خواه در پیرامون او ده نفر باشند و خواه یک میلیون نفر، سعدی نیک سرشت هم‏چنان یکه و تنهاست.

دیده بصیرت

ای رهگذر! هنگامی که از برابر سعدی می‏گذری دیده بصیرت بگشا. در آستان این خانه آیین ادب به جای آر، زیرا آن کسی که در اینجا مسکن دارد، عقل و حکمت خداوند است. خدایان آسمان با شادمانی بر گرد چراغ زرین و فروزان وجود او حلقه می‏زنند و دختران پاکیزه روی و جوانان با گوهر بدین مرد حقیقت، روی می‏آورند تا آن‏کس که از میان ایشان خلوصی بیشتر دارد، صفایی بیشتر بیند.

درین آستان صفا، هر قدرْ نیازْ بیشتر، منزلتْ فزون‏تر! اما تو ای عیب‏جوی! از خود پسندی در گذر و در پی آن مباش که با نکته‏بینی بجای خود آن دل‏هایی را که از خلوص و شادی آکنده شده‏اند به دست رنجش و آزردگی بسپاری.

بامداد فروزانِ شرق

الهه شعر سر در گوش سعدی نهاد و گفت:

ای سعدی نیک نهاد! فریب اشتیاق فراوان خویش را به درک نادانسته‏ها و کسب آن قریحه‏هایی که مال تو نیست مخور تا گوش به زادگان تناقص و سفسطه نداده باشی.

ای فرزند بامداد فروزانِ شرق! به دنبال دروغ مرو، از حقیر شمردن دیگران نیز احتراز کن. خداشناسان و خدانشناسان، موحدین و مشرکین، همه را به حال خود گذار و دورادور ناظر مشاجرات ایشان باش که گاه می‏سازند و گاه خراب می‏کنند.

فروزان

اما تو خود، در عالم نشاط بخشی و طرب‏زایی خویش، دور از جنگ‏ها و دور از جنایت‏ها، سرگرم سرودن اشعار نغر و روح‏پرور خود باش. کاری بدان مدار که اینان چه می‏گویند، فقط به فکر آن باش که آنچه را که خاص سعدی است از کف مگذاری.

بگذر جهان پهناور سرگرم جنجال خود باشد، جنگ و ستیز و داد و ستد و شهر و اردوگاه داشته باشد. جمعی جان بکنند و نانی بخورند و جمعی دیگر در پای کوره‏های آتشین عرق ریزند. جمعی نیز به سفر برخیزند، جنگ آورند و بکشند یا کشته شوند، یا در بازارها گرد آیند و سوداگری کنند.

بارها جنگ به پایان خواهد رسید و صلح باز خواهد گشت.

بارها شهرهایی نو به جای آن شهرها که سوخته و ویران شده‏اند بر پا خواهند شد.

بارها نیز، آنان که قدرت درک زیبایی نغمه‏های زرین را ندارند، پا بر پشت ما خواهند نهاد و بالا خواهند رفت؛

اما تو اینان را به حال خود گذار که به هرسان توانند گلیم خویش را از آب بیرون کشند و خود فقط به راهی رو که باید سعدی برود. از قلمرو مرگ سراغ زندگی بگیر زیرا همیشه انسان در کمین انسان نهفته است.

درویشِ بند برپا اگر قفل استوار قلب خود را با دست تقدیر گشوده بیند و بتواند آنچه را که دیدگانش دیده به روشنی بر زبان آورد و با آن آتشی که دل نازکش سوزندگی آن‏را احساس کرده قلب ترا نیز گرم کند و به جنبش آرد، دیگر فقیر و تهی دست نیست.

قریحه تابناک

و باز الهه شعر به سعدی چنین گفت: آن نانی را که مردمان از خوردنش سرباز می‏زنند، بخور و شکایت مکن. از آن نیکانی که از تو دوری می‏جویند تو نیز دوری جوی. در طلب هیچ مباش، اقبال و مال جهانْ خود به دنبالت خواهند آمد. نه به بالای کوه‏ها رو، نه به درون دره‏ها، زیرا هر چیز خوب که هست در نیمه راه افراط و تفریط است.

آرزو مکن که جزیره‏ها را از پرندگان خوش نگاه بهشتی پر کنی، زیرا مرغان خوش پر و بال نغمه‏سرا همه طفیل باغ قریحه تابناک تُواَند. سخنان پر معنای علی خردمند و حکیم را ببین که در بازار جهان صورت امثال و حکم یافته‏اند و چون ارابه‏های آتشینْ دم امروزی، صفیر زنان از دل کوهستان‏هایی که سینه آنها به دست مهندسان شاهان شکافته شده می‏گذرند و به چهار گوشه جهان می‏روند.

تابناک
اسرار

برای آنکه شاعری یا رفیقی بجویی، نیازی بدان نیست که دریاها را در زیر پا گذاری یا آدمیان را در غربال سنجش سبک و سنگین کنی. نگاه کن: آنکه می‏جویی خود در جلو در، در انتظار تست، سایه‏اش را ببین که بر روی زمین افتاده است.

درهای بی‏شمار را بگشا تا از خلال همه آنها آسمان را ببینی و خداوند را بی‏حجاب و پرده بنگری که سیل حقیقت و سیل نیکی را که غذای کروبیان و ملایک است به سوی مردان می‏فرستد، و این درهای بی‏شماری که باید بگشایی تا از خلال آنها ره به خداوند و به حقیقت بری، آدمیانند. گاه یک پارسای بینوای هندو کافی است تا ترا به کمال معرفت رهبری کند.

بیهوده در طلب آن نجات بخشندگانی که باید ترا از وادی مجهولات به در برند و به سر منزل حقیقت رسانند، به بیرون دیوارهای کلبه خویش رو مکن، بر در همین کلبه بنشین و به شن‏های زرد رنگ صحرا بنگر. گوش به زنان فرتوت بینوا و کهنسالی ده که با هم درد دل می‏کنند و با آهنگی یکنواخت و ملال‏آور از روزگاران گذشته سخن می‏گویند.

نگاه کن سعدی! با چشم دل نگاه کن و ببین که چسان این حقیران و بیچارگان، جلال و جمالی هم‏پایه‏های طبیعت نیرومند دارند.

نگاه کن که چگونه از ورای پرده وجود ایشان زمانه حیله‏گر نقاب از رخ بر می‏گیرد و اسراری را که دیرباز در پرده کتمان پیچیده بود عیان می‏کند، آن وقت پی‏بدین راز نهان بر که خداوندان مقدس همیشه گرانبهاترین اسرار را در زیر ناچیزترین نقاب‏ها به اهل بصیرت عرضه می‏دارند.


اِمرسن

تهیه و تنظیم : بخش ادبیات تبیان