اقیانوس
چنین است گویی:
که با جامی خالی،
بر ساحلی صخره ای،
پیش روی امواج
ایستاده ام
واپاش ساحل کوب موج ها
صخره ی زیر پایم را می شوید
و من هر بار
که موج در می رسد
جام بر کف،
خم می شوم
به بوی سهمی
کز کاکل موج بر می گیرم
اما از آن پیش
موج در خود واشکسته است
و من،
عزمی دوباره را
چون پرچمی،
بر صخره واپس می ایستم
دگر باره چون موجی پیش می رسد
جام را چون داسی قوس می دهم
تا از سر خوشه ی آب
دسته ای واچینم
اما، باز
جام خالی است
و دریا در موج
و فاصله،
به درازای یک دست
و به دوری یک تاریخ!
شتک خیزاب امواج،
تنها
یک دو قطره
بر دیواره ی شفاف جام می چکاند
و عطارد، در جام من است
نهج البلاغه را می بندم.
شاعر: موسوی گرمارودی تنظیم برای تبیان: خرازی *********************************
مطالب مرتبط