با هر بادی نمی لرزم
سستی نکنید و اندوهگین نباشید؛ زیرا اگر ایمان آورده باشید، برتری خواهید یافت.
آل عمران/ 139
گاهی طوفان میشود و من میشوم یک بچه گنجشک ضعیف و مردنی. جوجهای توی یک آشیانه، گنج یک درخت که هر آن ممکن است از آن بالا بیفتد و بمیرد.
گاهی باد میوزد، تند و تند و من میشوم یک نهال کوچک که تازه چند تا شکوفه داده. باد شکوفههایم را می برد و نزدیک است که ریشهام را از جا بکند.
همیشه از این بادها میوزد؛ همیشه از این طوفانها میآید و تو همیشه میگویی: استقامت، استقامت، استقامت.
تو دوست نداری دوستانت بیدهایی باشند که با هر بادی میلرزند، یا شاخههای نازی که بیبهانه میشکنند.
تو میخواهی دوستانت کوه باشند؛ درختان ریشهدار باشند؛ قوی باشند.
گاهی از تو خجالت میکشم. از خودم هم. بس که شکستنی و نازک نارنجیام.
«همراه با آنان که با تو رو به خدا کردهاند، همچنان که مامور شدهای ثابت قدم باش.»
این آیه را در سوره «هود» خواندم. سرم را بالا میگیرم و حس میکنم باید به راهم ادامه بدهم، با اطمینان و محکم.
یاد پیامبرانت میافتم که همیشه دشمنان زیادی داشتند و دور و برشان پر از سختی بود؛ اما میایستادند، محکم محکم. چون دستشان در دست تو بود و به پشتیبانی تو دلگرم بودند. آنها تو را داشتند. پس، از هیچ چیز نمیترسیدند.
خدایا! کمکم کن تا نلرزم و نشکنم و نیفتم.
تا حالا توی یک ماجرای سخت گیر افتادهای، یک ماجرای ناجور و وحشتناک؟ و شده که تحمل کنی، محکم محکم؛ شده که از استقامت خودت لذت ببری؟
قصه یکی از آن استقامتهای قشنگت را بنویس.
برگرفته از کتاب: نامههای خط خطی
نوشته: عرفان نظرآهاری
تنظیم برای تبیان: خرازی
***************************
مطالب مرتبط
درختی که گفت من پروردگار تواَم