تبیان، دستیار زندگی
جوان پاسخ میداد: ‌نامم خجسته است، از پیش دو فرخنده آمده ام، سال نو و پیروزی آورده‌ام. پیش دو نیكبخت میروم. برای شاهنشاه مژده تندرستی و شادكامی دارم....
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شیوه برگزاری نوروز در ایام باستان

بخشی از سخنرانی دکتر علیقلی محمودی بختیاری

پرنده

...اما شیوه برگزاری نوروز خود داستانی دیگر دارد كه توجه بآن بایسته است. و آنچه را امروز در برگزاری این جشن درمیان تبارها و دودمانهای ایرانی می‌بینیم یادگار هزاران سال پیش است كه ما هر چه كوتاهتر بآن اشاره میكنیم: چون آگهی، از روزگار پیش از ساسانیان اندك است، بیشتر به برگزاری این جشن در روزگار ساسانیان میپردازیم و پیوند آنرا تا امروز نشان میدهیم.

آنچه از نوشته تاریخ نویسان آغاز دوره اسلامی بر میآید و بویژه با توجه به مطالبی كه جا حظ بصری در كتاب تارج و المحاسن والاضداد آورده این است: ‌در هر یك از روزهای نوروز پادشاه بازی سپید پرواز میداد. از چیزهائیكه شاهنشاهان در نوروز بخوردن آن فرخندگی می‌جستند، اندكی شیر تازه و پاك و پنیر نو بود. و در هر نوروز برای پادشاه، با كوزه‌یی آهنین یا سیمین آب برداشته میشد، در گردن این كوزه گردن بندی می بستند از یاقوتهای سبز كه در زنجیر زرین گذاشته و بر آن مهره‌های زبر جدین كشیده بودند، این آبرا دختران دوشیزه از زیر آسیابها بر میداشتند…

بیست و پنج روز پیش از نوروز در پهنه بارگاه شاه 12 ستون از خشت خام بر پا میشد كه بر آن ستونها:‌ گندم – جو – برنج- باقلا- كاجیله- ارزن- ذرت- لوبیا- نخود- كنجد- ماش می‌كاشتند و آنها را نمی‌چیدند تا ششمین روز نوروز با آهنگ و نوا و خنیاگری آن دانه‌ها را می‌كندند و برای فرخندگی بمجلس بزم میپراكندند و تا روز مهر از ماه فروردین (16 فروردین) آن سبزه‌ها را گرد نمی‌كردند. این دانه‌ها را برای شگون میكاشتند و باور داشتند: هر كدام نیكوتر شود، ‌برداشت آن دانه در آن سال بیشتر خواهد بود. شاهنشاه بسبزه جو مینگریست و از خرمی آن فرخندگی میجست ….

سخنان بالا كه فشرده گفتار جاحظ است، نمونه‌هائی است از رسم نوروز كه تا امروز در میان دهقانان ایرانی رواج دارد. كه بیش از نوروز دانه‌های گوناگون كه در بالا اشاره شد میكارند و معمولا روز 13 پس از نوروز كه همگی بدشت و بیابان میروند با خود آنها را می برند و در آب می افكنند. هنوز در میان دودمانها رسم است كه در هنگام تحویل سال نو بعنوان (دشت ) از كسی كه در میان دودمان خود كم بخشش تر است و بنا بخشندگی و خست شناخته شده است پول میگیرند و باور دارند كه گرفتن پول از آدم خسیس سبب گشایش در كار و فراخی روزی میشود.

نوروز

ابوریحان می‌نویسد: ‌آئین پادشاهان ساسانی در پنج روز نخستین فروردین چنین بود كه: شاه بروز یكم نوروز را آغاز میكرد و همگان را از نشست خویش آگاه میساخت و آنان را به مهرورزی خود دلگرم مینمود،روز دوم دهگانان و كارمندان آتشكده‌ها – روز سوم اسواران و موبدان بزرگ – روز چهارم خاندان و نزدیكان خود، روز پنجم پسر خود و همگنان او را می‌پذیرفت و بهر یك در خور جاه و پایه بخششی میكرد. چون روز ششم فرامیرسید، و از پرداخت حقوق مردم آسوده میشد از آن پس نوروز از آن خود او بود و تنها ندیمان او میتوانستند با او باشند و بس. در بامداد نوروز نواها و آهنگ‌های ویژه‌یی در پیشگاه شاهنشاه نواخته می‌شد….

مردم، فرمانروایان، و مرزبانان هر كدام در خور كار و پیشه و توانائی خویش ارمغانهائی برای شاه می‌بردند، و توده‌ی مردم هر چیز خوبی را كه سراغ داشتند چون: مشك و عنبر و عود و هر گونه كاردستی زیبا پیشكشی پادشاه میكردند. و همه این ارمغانها در دفترهای دیوانی یادداشت میشد.

پنج روز نخست را نوروز عامه میگفتند و از روز ششم ببعد را نوروز خاصه مینامیدند.

پذیرائی شاه چنین بود كه: ‌در نوروز شاهنشاه رخت زیبا می‌پوشید و گوهرهای گرانبها بآن میآویخت، با شكوه بسیار برتخت می‌نشست. آنگاه جوانی كه هم نام زیبا داشت و هم گشاده و خندان، بار میخواست، شاه او را بار میداد برابر شاه اما پشت پرده میایستاد. شاه از او می‌پرسید: كیستی و از كجا می‌آیی، با كه آمدی، چه آوردی،‌ بكجا میروی. جوان پاسخ میداد: ‌نامم خجسته است، از پیش دو فرخنده آمده ام، سال نو و پیروزی آورده‌ام. پیش دو نیكبخت میروم. برای شاهنشاه مژده تندرستی و شادكامی دارم. آنگاه شاه میفرمود تا بدر آید. او پرده را كنار میزد و چون فرشته نیكبختی بر چهره شاه لبخند میزد. پس از آن طرف سیمینی در پیش شاه می‌نهادند كه در آن چند گرده نان گندم و جو و ارزن و ذرت و نخود و عدس و برنج و كنجد و باقلا و لوبیا گذاشته شده بود و نیز از جنس هر یك از آن نانها هفت دانه و نیز هفت شاخه از درختان: ‌بید، زیتون، به ، انار، كه نامشان را فرخنده و نگاه كردن بآنها را خوشایند و باشگون میدانستند مینهادند و بر آن شاخه‌ها می‌نوشتند: افزون، افزاید،‌ افزود، پرواز، فراخی، فرهی.

نوروز

و نیز بر خوانی كه آن طرف نهاده شده بود. شكر و سكه‌های زرین و سیمین و دسته‌یی از گیاه اسپند میگذاشتند كه شاهنشاه همه را در دست میگرفت و آنگاه كسانی كه در پیشگاه او بودند، پایداری و نیكبختی او را با آوای بلند از اورمزد میخواستند. موبد موبدان نخستین كسی بود كه در نوروز بشاه شادباش میگفت در نوروزنامه منسوب بخیام سخنان موبد موبدان در هنگام روبروشدن با پادشاه چنین آمده است:

شها به جشن فروردین، به ماه فروردین، آزادی گزین، یزدان و دین كیان، سروش آورد ترا دانایی و بینایی و به كاردانی و دیرزیوی و با خوی هژیر. و شادباش بر تخت زرین و انوشه خور به جام جمشید. و رسم نیاكان در همت بلند و نیكوكاری و ورزش، داد و راستی، نگاهدار، سرت سبز باد و جوانی چو خوید، اسبت كامكار و پیروز، تیغت روشن و كاری بدشمن، بازت گیرا و خجسته بشكار، كارت راست چون تیر، هم كشوری بگیری نو، بر تخت با درم و دینار، پیشت هنری و دانا گرامی و درم خوار، سرایت آباد، و زندگانی بسیار….

این نمونه‌یی از شیوه پادشاهان در برگزاری جشن نوروزی بود. اما مردم نیز مراسمی ویژه خود داشتند و دارند یعنی برگزاری نوروز چنین است كه: با گذشتن چند روز از اسفند ماه مردم (سبزی میكارند) و بگردگیری و پاكیزگی خانه یا باصطلاح معمول بخانه تكانی میپردازند و هر كس متناسب با توانائی خود آذوقه نوروزی خود را فراهم میكند و چنانكه با خانه‌های پاكیزه و شسته و رفته، سبزه‌های خرم، رخت‌های نو، چهره‌های شاد و خندان نوروز را پذیرا میشوند. در شب عید هیچ خانه‌یی پیدا نمیشود كه آتش بر بامش روشن نگردد و دود از بخاریش بالانرود. تا آنجا كه اگر خانواده‌یی عزیزترین كس خود را از دست بدهد، حق ندارد خاموش و بی فروغ بماند، زیرا همسایگان گرد میآیند و بر بام او آتش میافروزند و اجاقشان را روشن میكنند و خوراك گرم برایشان می‌پزند و می‌كوشند تا آنان را وادارند كه رخت‌های نو خود را بپوشند. زیرا باوردارند كه اگر در هنگام تحویل سال كسی با قیافه گرفته و اندهگین باشد تا پایان سال همچنان خواهد بود و هر روز غمی مبارك بادش میآید.

یكی از 21 یشت ادبیات مزدیسنی فروردین یشت است كه بزرگترین یشت اوستاست كه ویژه فروهران است و از بزرگی و شكوه و كارهای آنان سخن میدارد. در آئین مزدیسنی به پنج نیرو در كالبد آدمی باور دارند كه عبارتند از: جان – دین – بو (دریافت = درك) – روان – فروشی یا فروهر.

فروهر كه ماه فروردین ویژه آنست، نیروئیست كه نگهداری آدمی با اوست. این نیرو پیش از آفرینش انسان بگونه فرشته‌یی آفریده شده و جاویدان است. ایرانیان باور داشتند كه فروهرها (كه برابر است با آنچه امروز ما روح میدانیم) پس از مرگ بالا میرود و در زمانهای معینی باز میگردند تا از دودمان خود آگاه شوند، بباور آنان پنجه دزدیده یا گهنبار همسپدم هنگام فرود آمدن آنان است. و دودمانها برای اینكه فروهر (روح) نیاكانشان شاد و خرم باشد و بخوشی باز گردند، آن روزها را بخوشی برگزار میكنند و آنها را جشن فروردین میگویند. و این روزها همین نوروز است كه روز ششم آن بسیار گرانمایه است. و حتی مردم گذشته از پاكیزگی خانه و افرختن آتش و هلهله و شادی، خوراكهای نیكو میپزند و جامهایی از آن خوراك ها بر بامها میگذارند تا روح گذشتگانشان بدانند كه فرزندان آنان در بیچارگی و تنگدستی بسرنمی‌برند. بدین روی روان گذشتگان و هم بازماندگان شاد و خرم است.

فروردین

جای شك نیست كه ملتی با چنین سنت‌هائی كه زندگی و مردمی از آن میزاید و میتراود جهان آباد آنروزگار را بزیر فرمان داشتند و خود همواره شاد و پیروز و سرافراز میبودند با گذشت زمان و پیدایی اسلام، وضع رنگ دیگری بخود گرفت. میرفت تا اجاقها خاموش گردد و این رسم و آیین ورجاوند و خدایی فراموش گردد، كه بار دیگر ایرانیان بیدار دل دریافتند كه با از دست دادن این آئین‌ها و زخمه زدن باین درخت كهن سال بیخ فرهنگ ایرانی خشك خواهد شد. و با خشك شدن درخت فرهنگ ایرانی نه تنها ایران از میان میرود، بلكه جهان شناسنامه و پیشینه خود را از دست خواهد داد. بدینرو با هر دستاویزی كه بود خاكستر سرد اهریمنی را كه در چهره تابناك و سوزان آتش فرهنگ ایران زمین نشسته بود بر كنار زدند و بار دیگر فروغ این آتش ورجاوند و نمردنی، دلها را گرم كرد و اهریمن سرما و یخزدگی را نابود ساخت. تا آنجا كه ایرانیان كه خداوندان تازیان بودند و به انگیزه‌های دینی (نه سپاهی ) و بشوندهای سیاسی نه (برتری آئینی بر آئین و شكست كشوری از كشوری) چهره‌های بیگانه را كه روزگاری غلامی و بندگی میكردند و رختی جز رخت بندگی زیبنده آنان نبود بر گاه نشاندند و همینكه دریافتند چه خطر بزرگی پدید آمده و چه كار خطایی كرده اند و چه زخمه جانكاهی بر پیكر ایران فرود آمده است بخطای خود پی بردند و برای جبران آن دامن بكمر زدند و بتدارك پرداختند. اگر زخمه‌های كاری و دلخراش بر پیكر ایران رسید، اما نگذاشتند كه آن آتش بمیرد. در همان دستگاه كه خود بر اثر اشتباه ساخته بودند رخنه كردند و آئین‌های دیرینه را بر آنان هموار ساختند. همه چیز را دگرگون كردند. خیلفگان را می‌آراستند تا تقلیدی از شاهنشاهان ساسانی كرده باشند یعنی در هنگام نوروز آنانرا با رخت‌های گرانبها و گوهر‌های درخشان می‌آراستند  و بار عام برایشان فراهم میکردند و شاعران تازی گوی نیز نوروز و مهرگان را تا حد ستایش در نظر خلیفگان و وزیران جلوه میدادند (چنانكه ابونواس واژه نوروز را بگونه كهن خود در شعر میآورد برای نمونه شعری را كه در باره بهروز مجوسی سروده است میآوریم:

بحق المهر جان و النوك روز

 و فرخ الروز البسال الكبیس

و در جای دیگر می‌گوید:

اوالنوك روزالكبار و جشن گاهنبار. كه واژه Nokroz  یا Noghroz را در شعر خود بكار برده است).

و نیز آتش برمی‌افروختند و نوازندگان آهنگ و سرورد میخواندند یعنی دورنمائی از روزگار ساسانی را پدید میآوردند. تا با سرزدن آفتاب فرانروائی سامانیان همه چیز رنگ دیرینه خود را گرفت و آئینهای ایرانی از نو زنده شد. سخن رودكی و آهنگهای دلنشین او در دربار سامانیان بارگاه خسروپرویز را نمودار میساخت گوئی نكیسا و باربد و رامتین سركش و بامشاد، سر از خاك برآورده و بزم شاهان را بنواهای آسمانی خود جانفزا میكردند.

در روزگار غزنویان كه بیم ناتوان شدن سنت‌های دیرین میرفت شاعران و سخنوران از بن دندان سخن گفتند و با گفتار آسمانی خود پادشاهان را به برگزاری جشنهای كهن بگونه دیرین ناگزیر میكردند،‌ سخن آنان آنچنان زیبا و دل انگیز و گیرا و كاری بود كه پادشاهان چاره‌ای جز پذیرش آنان نداشتند زیرا آنچنان زمینه را فراهم میكردند كه هر پادشاهی كه در برگزاری آئین‌های ایرانی اندك كوتاهی میكرد،‌ بر بی خردی و كم ارزشی و ناتوانی خود اقرار كرده بود. عنصری در پیشگاه محمود این چكامه را پرداخت و خواند:

آتش

باد نوروزی همی در بوستان بت گر شود
تا ز صهعش هر درختی لعبتی دیگر شود
باغ همچون كلبه بزاز پر دیبا شود
باد همچون طبله عطار پر عنبر شود
روز هر روزی بیافزاید چو قدر شهریار
بوستان چون بخت او هر روز برناتر شود

مگر سلطان محمود میتوانست دیگر نسبت به نوروز بی اعتنا باشد و آنرا بزرگ ندارد؟


تهیه و تنظیم : بخش ادبیات تبیان