تبیان، دستیار زندگی
گاهى اوقات، «وضعیت» اصلى نیست كه یك فیلم را در ذهن ماندگار مى كند بلكه مجموعه اى از وضعیت هاى فرعى اند كه هركدام مثل نت هایى هماهنگ، یك موسیقى را در ذهن شكل مى دهند. در «آبى» ساخته كیشلوفسكى، این «وضعیت»هاى فرعى از نوسان یك «قاشق» روى یك لیوان در یك «كافى
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

«وضعيت» ماندگار

فیلم

گاهى اوقات، «وضعيت» اصلى نيست كه يك فيلم را در ذهن ماندگار مى كند بلكه مجموعه اى از وضعيت هاى فرعى اند كه هركدام مثل نت هايى هماهنگ، يك موسيقى را در ذهن شكل مى دهند. در «آبى» ساخته كيشلوفسكى، اين «وضعيت»هاى فرعى از نوسان يك «قاشق» روى يك ليوان در يك «كافى شاپ» تا تصوير پرش آزاد پيرزنى از بالاى يك پُل [در حالى كه طناب محافظى او را از سقوط در رودخانه زيرين بازمى دارد و پيرزنى ديگر ـ كه دچار فراموشى شده است ـ در خانه سالمندان دارد آن را نگاه مى كند] شمايل يك هارمونى را تشكيل مى دهند. مخصوصاً يك «وضعيت» فرعى در اين فيلم ـ براى من، بالشخصه ـ فوق العاده در ياد ماندنى است [شايد براى آنكه تصميم داشتم خودم در داستانى يا فيلمنامه اى آن را به كار بگيرم چون «وضعيتى عمومى» براى انسان مدرن است و همچنين داراى يك رويكرد استعارى بالقوه اما استاد، زودتر رفت سراغش!] جايى كه «شخصيت اصلى» فيلم، كه بى خوابى به سرش زده صدايى را از پائين پله ها مى شنود و موقعى كه از آپارتمانش خارج مى شود در هم پشت سرش بسته مى شود؛ و در، از همين درهاست كه براى ايمنى، از بيرون دستگيره ندارد [و احتمالاً شما هم بارها، پشت در خانه خودتان گير افتاده ايد!] و بعد.‎/‎/ آدمى كه پشت در مانده مجبور مى شود تمام شب را بيرون خانه اش روى پله ها بنشيند!

همچنين ازجمله «وضعيت»هاى فرعى فوق جذاب، مى توانم به سكانس آغازين «اين گروه خشن» سام پكين پا اشاره كنم كه تله گذاشته اند براى دار و دسته ياغى و مردم بى دفاع را هم اين وسط دارند قربانى مى كنند؛ صحنه هايى شبيه به اين «وضعيت» در آثار كلاسيك بسيار است اما موفقيت «پكين پا» در ماناسازى اين وضعيت، در بدل كردن صحنه كشتار به يك سمفونى است كه سازهاى آن را «شليك ها و مرگ ها» تشكيل مى دهند؛ پس مى توان به اين نتيجه اساسى رسيد كه يك «وضعيت»، به خودى خود، نه جذاب است نه فاقد جذابيت بلكه شيوه چيدمان عناصر تشكيل دهنده آن است كه آن را در يادها ماندگار يا ناماندگار مى سازد.

در «آبى» ساخته كيشلوفسكى، اين «وضعيت»هاى فرعى از نوسان يك «قاشق» روى يك ليوان در يك «كافى شاپ» تا تصوير پرش آزاد پيرزنى از بالاى يك پُل [در حالى كه طناب محافظى او را از سقوط در رودخانه زيرين بازمى دارد و پيرزنى ديگر ـ كه دچار فراموشى شده است

طبيعى است كه تعداد فيلم هايى كه درباره اجاره نشينى، طى عمر صد و اندى ساله سينما، ساخته شده، بسيار است [در سينماى كشور خودمان به وفور مى توان يافت و حتى يكى از اين آثار، رسماً نام «اجاره نشين ها» را بر خود دارد] اما فقط يك فيلم است در تاريخ سينما [زود قضاوت نكنيد! منظورم آن فيلم صامت هيچكاك نيست كه مستأجر بودن شخصيت اصلى، وضعيت ثانويه آن است] كه موفق مى شود به اين «وضعيت» در ذهن ما، ماندگارى هميشگى ببخشد:

پس مى توان به اين نتيجه اساسى رسيد كه يك «وضعيت»، به خودى خود، نه جذاب است نه فاقد جذابيت بلكه شيوه چيدمان عناصر تشكيل دهنده آن است كه آن را در يادها ماندگار يا ناماندگار مى سازد.

«مستأجر» ساخته رومن پولانسكى؛ محتملاً به اين دليل كه پولانسكى وضعيت مستأجر فيلم را ـ با بازى خودش ـ بدل به استعاره اى براى نمايش «گريگورى سامسا»ى «مسخ» كافكا كرده است و در عين حال، آن از دست دادن هويت كه خاصيت شهرهاى بزرگ در دنياى مدرن است به مهاجم ترين شكل اش در اين فيلم نمود يافته؛ يا مثالى ديگر در اين زمينه، «وضعيت» يك انسان جدا افتاده از باقى آدميان در يك جزيره است كه از رمان «رابينسون كروزئه» تاكنون، در آثار ادبى و صحنه اى و سينمايى بسيارى به كار گرفته شده است اما تنها در يك اثر است كه آن تنهايى انسان معاصر را به وسيع ترين شكل اش منعكس كرده است [اينجا هم اشتباه كرديد! ابداً قصد ندارم بروم سراغ «خدا مى داند آقاى آليسون»!] و آن هم «جهنم در اقيانوس آرام» است به كارگردانى «جان بورمن» كه در آن به جاى يك آدم،دو آدم در يك جزيره گير كرده اند: توشير و ميفونه [به عنوان يك سرباز ژاپنى به جا مانده از جنگ دوم] و لى ماروين [به عنوان دشمن امريكايى اش] و اين دو بايد به اين نتيجه برسند كه دخل هم را بياورند يا براى نجات از آن جزيره با هم متحد شوند. مسلماً وضعيتى اينچنين كه تقاطع «جنگ و صلح» است و فروكاستن واحد ستيز در دو فرد، از آن، هم وضعيتى عينى و هم وضعيتى سمبليك ساخته است و همچنين آن يكتايى، در ماناسازى «وضعيتى چنين» را به آن بخشيده كه ديگر آثارى كه سراغ چنين وضعيتى رفته اند از آن بى بهره اند.

منبع : ایران

تنظیم برای تبیان : مسعود رضا عجمی