تبیان، دستیار زندگی
او معتقد بود که جهان مغشوق‌تر از آنست که بتوان در آن تسلی خاطری یافت. ناچار تسلی خاطر اگر میسر باشد باید از خود باشد و باید مانند رواقیان آن‌را در درون یافت. ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ساحل دور

متیوارنولد

متیوارنولد (1822- 1888) یکی از پنج‌تن بزرگترین شاعران انگلستان در سده نوزدهم یعنی دوره‌ای‌ست که در اصطلاح تاریخ ادبیات انگلیس «عصر ویکتوریا» خوانده می‌شود. گذشته از شاعری ارنولد از بلند پایه‌ترین نویسندگان این دوره است و در انتقاد ادبی پایگاه او از همه منتقدین برتر است. ارنولد در کودکی در محیط مذهبی خانواده از پدر و مادر خود ایمان دینی شدیدی کسب کرد. پس از آن در دانشگاه اکسفورد تحصیلات درخشانی کرد- با علوم و افکار عصر آشنائی کامل یافت و در ردیف متفکران قرار گرفت.

در نیمه سده نوزدهم پیشرفت علوم میان اهل کلیسا گرد ستیزه برانگیخته و مخالفت ایمان و علم شدت کرده بود. می‌توان گفت این دوره دوره بی‌قراری و اغتشاش روحی بود. ارنولد نیز که از طرفی تاثیرات دوران کودکی در او بود و از طرف دیگر ذهن وقادش که طلب حقیقت بود حقایق را جز از راه علم یافتنی نمی‌‌دید گرفتار سرگردانی روحی شده بود. می‌دید که کاخ ایمان مسیحی  فرو می‌ریزد و پناهگاهی که دیر زمانی مامن آدمی بود نابود می‌شود ولی کاخ علم هم هنوز چنانکه باید برافراشته نشده بود تا صاحبدلان را پناه دهد. ناچار در جهان جز اغتشاش و بی‌قراری نمی‌یافت. می‌دید که در این خمار،کَسی به او  جرعه‌ای نمی‌بخشد و چنانکه خود می‌گوید زندگی را

        «سرگردان بین دو جهانی‌که یکی مرده              و دیگری ناتوانست که زائیده شود»

می‌‌گذاشت. معتقد بود که جهان مغشوق‌تر از آنست که بتوان در آن تسلی خاطری یافت. ناچار تسلی خاطر اگر میسر باشد باید از خود باشد و باید مانند رواقیان آن‌را در درون یافت.

اشعار ارنولد با آنکه از لحاظ صورت و لفظ نیز در ردیف بهترین اشعار انگلیسی است بعلت اینکه شاعر متفکر بزرگیست شاید برای طبقه روشنفکر دلچسب‌تر باشد تا برای دیگران.

قطعه‌ای‌که ترجمه آن از نظر خوانندگان می‌گذرد از دلکش‌ترین قطعات اوست. هیچ قطعه‌ای بیش از آن روح شاعر را، که در چند سطر بالا کوشیدم بخوانندگان بشناسانم، نشان نمی‌دهد. شاعر در شب ماهتاب در کنار دریای مانش در ساحل دور ایستاده و با خیالات خود مشغول است.

ساحل

ساحل دور

دریا امشب آرام است

و مد در اوج خود، ماه زیبا

بر تنگه‌ها می‌نماید- در ساحل فرانسه

نور می‌درخشد و خاموش می‌شود. صخره‌های ساحل انگلیس

کمرنگ و وسیع در کنار خلیج آرام کشیده شده‌اند. پیش پنجره بیا، هوای شبانگاهی دلکش است!

گوش کن! از خط دراز امواج ریز و قطراتی‌که

بهم خوردن دریا با شن‌های سفید شده از ماهتاب ساخته است

غرش ملایم سنگریزه‌ها بگوش می‌رسد که هر موج با خود به‌دریا می‌برد

و در بازگشت دوباره به ساحل می‌ریزد.

غرش آغاز می‌کند پس قطع می‌شود و سپس از نو آغاز می‌گردد

و آهنگ جاویدان حزن را ساز می‌کند.

The Dover beach

The sea is calm to-night.

The tide is full, the moon lies fair

Upon the straits; on the French coast the light

Gleams and is gone; the cliffs of England stand;

Glimmering and vast, out in the tranquil bay.

Come to the window, sweet is the night-air!

Only, from the long line of spray

Where the sea meets the moon-blanched land,

Listen! you hear the grating roar

Of pebbles which the waves draw back, and fling,

At their return, up the high strand,

Begin, and cease, and then again begin,

With tremulous cadence slow, and bring

The eternal note of sadness in.


نویسنده : محمود صناعی- مجله سخن

تهیه و تنظیم: بخش ادبیات تبیان