تبیان، دستیار زندگی
موجود عجیبی بود. فقط چند روز از سال تحصیلی 77 – 76 می‌گذشت كه توجه مرا در كلاس جلب كرد. اسمش رضا بود. با كمی دقت می‌شد فهمید كه رضا دانش آموزی با هوش و با استعداد است. اما این نكته هم خیلی زود به دست می‌آمد كه او بی‌حوصله و وقت گذران هم هست....
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آموزش خاطره نویسی(3)

قسمت اول ، قسمت دوم  را بخوانید.

انواع خاطره

الف ـ خاطرة جزئی‌نگر

جزئی

در برخی از خاطرات، نویسنده هنگامی كه حادثة داستان را كمرنگ می‌بیند و آن را به تنهایی برای تأثیر گذار بودن، كافی نمی‌داند، به جزئیات و ریزه‌كاری‌های صحنه‌ای كه حادثه در آن روی داده، توجه زیادی كرده، همه را با آب و تاب تعریف می‌كند. بدین ترتیب از سویی، فضای حادثه را زنده و واقعی‌تر نشان می‌دهد و آن را قابل لمس‌تر می‌كند و از سویی دیگر، فضای خالی حادثه را به كمك حوادث فرعی یا جزئیات صحنه‌ها پر می‌كند. اگر در انجام این كار، نویسنده از دقت و آگاهی لازم برخوردار نباشد و بی‌دلیل و ناشیانه به ریزه‌كاری‌ها بپردازد، حوصلة مخاطب را سر خواهد برد و او عطای خاطره را به لقایش خواهد بخشید!

پس، فقط در صورتی به جزئیات صحنه بپردازید كه این جزئیات بتوانند مخاطب را به فضای خاطره نزدیك‌تر ساخته، او را بیشتر جذب كنند.

مثال برای خاطره جزئی‌نگر :

موجود عجیبی بود. فقط چند روز از سال تحصیلی 77 – 76 می‌گذشت كه توجه مرا در كلاس جلب كرد. اسمش رضا بود. با كمی دقت می‌شد فهمید كه رضا دانش آموزی با هوش و با استعداد است. اما این نكته هم خیلی زود به دست می‌آمد كه او بی‌حوصله و وقت گذران هم هست. ظاهرش هم عجیب بود. چهره‌ای اخمو و گرفته داشت و معمولاً دست و صورتش را نمی‌شست. حتی لباس‌هایش هم از چرك همیشه بو می‌داد. برای این می‌گویم عجیب بود كه هر طور شده، از انجام تكالیف درسی فرار می‌كرد.

یك روز سر كلاس به بچه‌ها تكلیف داده بودم، متوجه شدم كه رضا بی كار نشسته است. وقتی علتش را پرسیدم، اشك در چشم‌هایش جمع شد و گفت: «آقا به خدا دفترم را دزدیده‌اند.»

ناسازگار / از مجموعة به رسم یادبود

همان طور كه مشاهده می‌كنید، در مثال بالا نویسنده با تكیه بر توصیف ویژگی‌های اخلاقی و جسمانی شخصیت مورد نظر (رضا)، او را هر چه بیشتر به مخاطب نزدیك می‌كند و به این وسیله، هم از كمرنگ دیده شدن حادثه جلوگیری می‌كند و هم باعث جذابیت بیشتر خاطره می‌شود.

ب ـ خاطره كلی‌نگر

نوعی از روایت خاطره است كه در آن، نویسنده بیشتر به شرح حادثه می‌پردازد و اجزای زاید و حاشیه‌ای را حذف كرده، به حداقل می‌رساند. دقت داشته باشید كه اگر حادثه از برجستگی و تعادل نسبی كمی برخوردار باشد، نوشتن آن به صورت كلی‌نگر هیچ لذتی در مخاطب به وجود نمی‌آورد. به طور كلی این نكته را فراموش نكنید:

اگر خاطره دارای موقعیتی بسیار خاص، برجسته و نامتعادل باشد، بهتر است از روش كلی‌نگر برای ثبت آن استفاده كنید و اگر خاطره‌ای معمولی و با برجستگی حادثه‌ای اندك باشد، آن را به صورت جزئی‌نگر ثبت كنید.

مثال برای خاطره كلی‌نگر :

شب عملیات رمضان، وقتی حملة نیروهای شما آغاز شد، در همان لحظه‌های اول، آتش زیادی روی مواضع ما بارید و بسیار دقیق هم به هدف‌ها می‌خورد. بعد از حملة سنگین، افراد ما نتوانستند مقاومت كنند. عده‌ای از آنان فرار كردند و عده‌ای كشته شدند.

من داخل سنگر بودم، وقتی وضعیت را این طور دیدم، از سنگر بیرون آمدم و به مقر فرمانده گروهان ـ ستوان عزیز كریدی ـ رفتم. چند سرباز هم آنجا بودند. به فرمانده گفتم كه دستور عقب نشینی بدهد، چون نیروها دارند تار و مار می‌شوند، ولی او نپذیرفت و گفت: «بروید جلو و هر طور كه می‌توانید، از پیشروی ایرانی‌ها جلوگیری كنید.» با ناراحتی از مقر بیرون آمدم و …

از خاطرات اسرای عراقی

همان طور كه ملاحظه می‌كنید، در این مثال خاطره آهنگ تندی دارد؛

یعنی حوادث پشت سر هم اتفاق می‌افتد و تقریباً در هر جمله كاری انجام می‌شود. نویسنده تا حد ممكن صفت‌ها، تشبیه‌ها و سایر صنایع ادبی را حذف می‌كند. هیچ كدام از جمله‌ها حالتی ایستا و ساكن ندارد، مثلاً از توصیف یا فضاسازی خودداری شده است.

نوع راوی خاطره

الف ـ سهیم در ماجرا

نویسنده می‌تواند حادثه‌ای را كه خود نقشی در آن داشته است، به عنوان خاطره ثبت كند. مثال:

یادم است كه می‌خواستم جلوی درگاهی كه امام كفشهایشان را درمی‌آوردند، روزنامه بیندازم، چون اكثر اوقات، بارندگی و زمینها خیس بود. همیشه هم از روزنامه‌های خارجی استفاده می‌كردیم.

روزی عده‌ای از ایران آمده بودند و روزنامه آورده بودند. در خانه روزنامة خارجی هم نبود. لذا من صفحة آگهی‌ها را روی زمین انداختم؛ و كفشهای امام را روی آن گذاشتم. ایشان وقتی خواستند كفش بپوشند، همین كه پایشان را بلند كردند تا روی روزنامه‌ها بگذارند، سؤال كردند: «مثل این كه این روزنامه‌ها ایرانی است؟»

عرض كردم: «بله حاج آقا، ولی این صفحة آگهی‌هاست.»

با این حال پایشان را روی روزنامه‌ها نگذاشتند و مجدداً‌ برگشتند و فرمودند:

«شاید اسم محمد یا علی یا … در آنها باشد.»

ستاره‌ای درخشید / خاطرات امام (ره) / به كوشش مرتضی نظری

ب ـ ناظر ماجرا

ناظر

نویسنده خاطره ممكن است نقشی در اتفاق یا حادثه موضوع خاطره نداشته باشد و فقط شاهد آن بوده و چون از آن لذت برده است، سعی به نوشتن آن می‌كند. مثال:

زندگی آقا مثل زندگی معمول مردم بود و هیچ وقت هم زندگی فوق‌العاده‌ای نداشتند. به همین خاطر مطالعة ایشان خیلی زیاد بود. وقتی وارد اتاقشان می‌شدیم، می‌دیدیم توی كتاب گم شده‌اند. ایشان می‌نشستند و یك میز جلویشان بود و به بلندی متر كتاب دورشان بود و اصلاً ایشان لابلای این كتابها گم می‌شدند.

بعضی‌ها به شوخی می‌گفتند: «هنوز آقا از جایشان بلند نشده‌اند.»

وقتی دوستان می‌آمدند آقا را ببینند، همیشه توی آن اتاق بودند. فقط چای كه می‌خواستند با قاشق توی نعلبكی به استكان چای می‌زدند كه یعنی به من چای بدهید. موقع غذا هم بلند می‌شدند و می‌آمدند.

ستاره‌ای كه درخشید / مرتضی نظری


بر گرفته از سایت راهیان نور

تهیه و تنظیم:بخش ادبیات تبیان