ورقهایتان را بموقع بالا بگیرید
درباره شتاب در تولید محصولات تلویزیونی
یاد دوران مدرسه به خیر. بین آنهایی كه مدعی بودند، قرار ناگفتهای بود برای این كه سر جلسه امتحان زودتر برگهشان را بالا بگیرند و از سر جلسه بیایند بیرون. این مسابقه كودكانه خیلی ربطی به كیفیت و نتیجه نهایی كار نداشت.
انجامش نشانه نوعی شجاعت بود كه فقط در همان دنیای كودكانه معنا پیدا میكرد. رواج تولید بالای سریالها و بویژه فیلمهای تلویزیونی هم مسابقه ناگفته و ناپیدایی را بین سازندگانش راه انداخته كه بیشباهت به آن بازی كودكانه نیست. همه میخواهند پرونده كاری را كه در دست تولید دارند، در كمترین زمان ممكن ببندند. با هر كدام از عوامل اصلی تولید و بخصوص كارگردان كه حرف میزنی، میبینی كه قبل از صحبت درباره سطح كیفی كار، درباره زمان تولید داد سخن میدهند و این كه پروژهشان «خیلی زود» تمام خواهد شد.
خلاصه این كه زمان كم در تولید برگ برنده به حساب میآید. ضمن اینكه از آن طرف هم مستمسك و بهانه خوبی است برای توجیه ضعفهای كار. كارگردان بهانه دارد كه زمانش كم بوده و همه مشكلات به همین برمیگردد. یعنی این كه اگر این محدودیت نبود، كاری میكرد كارستان و این تازه بخشی از فعالیتها و تواناییهای اوست و هنر نیست كه دیگران سرفرصت و با بودجههای مناسب كارهای استاندارد تولید میكنند.
ریشههای این ماجرا به عوامل مختلفی بر میگردد كه شاید یكی از مهمترینهایش سرعتی بودن بیشتر پروژههای تلویزیونی و بویژه مناسبتیها در سالهای اخیر باشد. وقتی یك دوماه مانده به آنتن، یك سریال بیست و چند قسمتی كلید میخورد و بدون یك نظارت هلیكوپتری و از بالا توسط كارگردان، به عنوان مدیر هنری و مغز متفكر كل كار، كارهای فنیاش همزمان با تصویربرداری طی میشود، طبیعی است كه محصول نهایی، حكم اسب پیشكشی را دارد كه شمردن دندانهایش كار خندهداری است. وقتی هدف اصلی فقط و فقط رسیدن به پخش و آنتن است، معلوم است كه تنها چیزی كه اهمیت دارد، زمان «جمع شدن كار» است و نه چیز دیگر. همه چیز باید بسرعت و باعجله پیش برود. همین ماجرا باعث شده قبح ماجرا شكسته و یك ضدارزش به ارزش تبدیل شود.
نتیجه این كه فاكتوری مثل «زمان» كه تا مدتی پیش، مقدارش میتوانست به نوعی شرط لازم و ملاكی برای تولید یك كار كیفی یا ارزیابی كیفیت یك كار به حساب بیاید، حالا نقشی كاملا متفاوت دارد. چون اساسا صحبت درباره كیفیت، محل چندانی از اعراب ندارد كه بخواهیم به تبعاتش هم توجه كنیم.
بخش دیگر ماجرا هم به یك قانون كلی در هر پروژهای بر میگردد. این كه هر چه زمان طولانیتر بشود، هزینهها بالاتر میرود و هرچه هزینه بالاتر برود، سودی كه ته كار باقی میماند، كمتر خواهد بود. كنترل هزینهها و مهندسی تولید با رعایت تمام اصول و كنترل همه فاكتورها برای رسیدن به یك حد نرمال و بهینه، یكی از مهمترین اصول مهندسی است. در یك پروژه سینمایی و تلویزیونی هم كسانی مثل تهیهكننده و مدیرتولید وظیفه دارند حواسشان تمام و كمال به این چیزها باشد و طبیعی است كه كنترل این گزینه در تولید، از مهمترین دغدغههایشان باشد، اما در یك كار به اصطلاح هنری، این فاكتور نمیتواند و نباید اصلیترین گزینه باشد وگرنه بقیه مسائل را هم تحتتاثیر خودش قرار خواهد داد.
ارتباط عكس كیفیت و كمیت، یك قانون كلی است. بالارفتن كمیت همیشه با پایین آمدن كیفیت همراه است و از آن طرف برای رسیدن به حد معینی از كیفیت، چارهای جز رعایت میزان مشخصی از كمیت نیست اما از آن طرف هم به این معنا نیست كه هرچه زمان تولید یك كار بیشتر بشود، به همان نسبت كیفیت هم بالاتر میرود؛ آن هم در یك كار هنری كه علاوه بر همه قوانین حاكم بر مقوله تولید، بر مفهومی مثل هنرمندی و خلاقیت سازندهاش استوار است كه اساسا قابل سنجش و اندازهگیری نیست، در این اوضاع و احوال این كه تهیهكننده فقط و فقط به فكر پایین آوردن هزینهها و «جمع كردن» كار باشد، خیلی غیرعادی نیست.
وقتی هدف اصلی رسیدن به پخش و آنتن است تنها چیزی كه اهمیت دارد، زمان «جمع شدن كار» است و نه چیز دیگرولی این كه كارگردانها در این داستان كاسه داغتر از آش شدهاند، یعنی یك جای كار میلنگد و مشكل دارد. عمق فاجعه اینجاست كه آنها با این كه باید بیش از هر كسی به فكر رعایت تعادل هنری كار باشند، با بقیه عوامل همنوا شدهاند و حتی آتششان از آنها هم تندتر شده است. مهمترین دلیل این ماجرا هم چیزی جز خود نشان دادن و به نوعی بازاریابی برای گرفتن پیشنهاد كارهای بعدی نیست. وقتی بتوانی یك تلهفیلم را 15 روزه جمع كنی و اسم خودت را به عنوان یك كارگردان تندكار ثبت كنی، معنیاش این است كه برای كار بعدی بیمه شدهای. آن هم در روزگاری كه دقت و هنر و... تنها متاعی است كه خریدار ندارد.
حاصل و نتیجه كار از قبل معلوم است و نیاز به كندوكاو خیلی زیادی ندارد. اما اگر نمونه عینی هم میخواهید، به چشم؛ فقط كافی است نگاهی به تمام تلهفیلمهایی كه به مناسبتهای مختلف از شبكههای مختلف تلویزیون پخش میشود بیندازید. با تك و توكی استثناها میشود همه آنها را مصداق و نمود عینی این حرف دانست.
نمونه مقابلش هم هست. عیاری سریال «روزگار قریب» را در زمانی 5 ساله ساخت و تحویل داد؛ اما دوباره بعد از آن هم تازه برای بعضی قسمتها پلان گرفت و بعضیها را هم از نو ساخت، اما هیچكس به خودش اجازه نداد به او به خاطر زمان طولانی كارش ایراد بگیرد، چون كیفیت كار آنقدر ارضاكننده بود كه نتواند بر سرش چماق بشود. در حالی كه اگر نتیجه چیز دیگری درمیآمد، همین زمان طولانی تصویربرداری و تولید میتوانست به عنوان مهمترین نكته منفی برایش به حساب بیاید و تا دنیا دنیاست، عیاری را كه هم تهیهكنندگی كار را به عهده داشت و هم به عنوان نویسنده و كارگردان مسوولیت هنریاش را بر دوش میكشید، در برابر یك سوال بیجواب بگذارد. اما «روزگار قریب» جزو معدود كارهایی شد كه توانست هم نظر مخاطبان عام تلویزیون را به خودش جلب كند و هم نظر منتقدان را. این سریال با بینندگان 90 درصدیاش كم و بیش همه را به تحسین واداشت و تقریبا هیچكس گلایه عمده و مشخصی را مطرح نكرد. چیزی هم اگر بود، لابهلای محاسن كار گم شد و آنقدر نبود كه به چشم بیاید. در حالی كه «روزگار قریب» را قبل از هرچیز میشود محصول وسواس و تانی و دقت سازندهاش دانست تا چیز دیگر.
خلاصه كلام این كه كیفیت هنری كار به هیچ عنوان نباید فدای هزینهها و به تبع آن شتاب در تولید بشود. مسوول كنترل این ماجرا هم كسی به غیر از سفارشدهنده كار نیست. اگر با واگذاری این كار به خود تهیهكننده و با وجود نظارت شبكه و حتی ناظرانی مثل ناظر كیفی، باز هم نتیجهها آنجور كه باید و شاید راضیكننده نیست، پس باید راه دیگری برای حل این مشكل پیدا كرد. قدم اول شاید نظارت بهتر و دقیقتر بر روند تولید باشد. البته به این زودیها هم نباید منتظر نتیجه بود. معمولا خیلی طول میكشد تا ضدارزشی كه جای یك ارزش را گرفته، سر جایش برگردد و جا بیفتد.
منبع : جام جم آنلاین
تنظیم برای تبیان : مسعود رضا عجمی