فرصت ازدسترفته
صرفنظر از «صعود» كه در كارنامه جیرانی خیلی تكافتاده است و سینمای او بهواقع سالها بعد بهشكل متداوم و البته بسیار متفاوتی آغاز شده است، كارنامه او را میتوان حاصل گرایش آشكاری به جذب مخاطب اما نه به شیوههای رایج در سینمای عامهپسندانه بدنه دانست.
آثار جیرانی نشان از عنایتی است كه او همواره به سینمای داستانگو بهویژه با پیروی از الگوهای كلاسیك روایت دارد و به دور از پیچیدگیهای روایی با زبانی ساده اما با پرداخت سینمایی قابلقبول میكوشد، ارتباطی گسترده با مخاطبانی از طیفهای گوناگون داشته باشد.
سهگانه ستارهها را شاید بتوان استثنایی در این میان بهحساب آورد. هرچند كه این فیلم بهلحاظ پرداخت سینمایی در ادامه همان سینمایی است كه جیرانی همیشه دنبال كرده است اما این ویژگیهای مضمونی است كه حساب این سهگانه را از دیگر ساختههای او جدا میسازد. درواقع اینبار جیرانی با دور شدن از رویكردی كه اهمیت بسیار برای جذب مخاطبان قائل است، مضمونی شخصی را برای كار برگزیده است كه برای گروه كوچكی از مخاطبان كه سینما جزو دلمشغولیهای آنها بهحساب میآید میتواند، دارای جذابیت باشد، بهویژه كسانی كه با نوع نگاه و فضاهای مورد تأكید فیلمساز بتوانند ارتباط برقرار كنند یا كسانی كه تجربههای مشترك و نزدیك با آن را پشت سر گذاشته باشند.
سهگانه ستارهها را میتوان تا اندازه زیادی حاصل این علاقه دیرینه در وجود جیرانی دانست كه سعی میكند تا مسائل فرهنگی، سیاسی و اجتماعی را كه ریشه در گذشته و حال سینما دارد، در فیلمهای خود بازتاب دهد.
درواقع ستارهها پاسخی است به این دغدغه دیرینه كه سعی دارد، واقعیت سینما را ، خوب یا بد در برابر مخاطب قرار دهد؛ هرچند كه جیرانی بیشتر به جنبههای بیرحمانه سینما پرداخته است. جیرانی در 2فیلم از این سهگانه بهنامهای ستاره بود و ستاره میشود، بهسراغ آدمهایی حاشیهای در این سینما میرود؛ آدمهایی كه پاسوز عشق به سینما شدهاند و مناسبات بیرحمانه حاكم بر آن زندگی و سرنوشت آنها را تحتالشعاع خود قرار داده است؛ آدمهایی كه متأسفانه در طول تاریخ سینمای ایران تعدادشان كم نبوده و هر یك بهنوعی قربانی آن شدهاند.
چه كسانی كه شیفته سراب شهرت، زندگی خود را به هرز دادهاند یا آنها كه در حاشیه ماندهاند و گرد فراموشی تمامی زندگی آنها را در برگرفته است و این حكایتی است كه از دیرباز در سینما بوده و پس از این نیز خواهد بود. بیشك در این حوزه میتوان داستانهای واقعی و جذابی را سراغ گرفت كه جیرانی بهواسطه احاطه و شناختی كه از تاریخ سینمای ایران و مناسبات پشتپرده آن داشته، بهخوبی با آنها آشناست و در سهگانه ستارهها نیز به فراخور مضامینی كه مورد استفاده قرار داده میتوان نشانههایش را مشاهده كرد.
درواقع همین بعد از مضمون سهگانه ستارههاست كه مشكلاتی را برای جیرانی هم در هنگام ساخت فیلم و بهویژه در زمان نمایش عمومی آنها بهوجود آورده است، چرا كه نگاه جیرانی درعین واقعگرایی بسیار تلخ مینماید و درواقع او دریچهای میگشاید به روی مناسبات بیرحمانهای كه در پشت صحنه سینما وجود دارد.
ستاره میشود با لحنی كه كموبیش رنگوبویی نوستالژیك دارد، شرح روزگار پیری و ازكارافتادگی یك بازیگر فراموششده و قدیمی تئاتر است؛ بازیگری كه عمر و زندگی خود را در این راه از دست رفته میبیند.
بازی در نقشی كوتاه كه لحظاتی تلخ و توأم با ناكامی را برای او بههمراه میآورد، او را با پیرزنی روبهرو میسازد كه عشق دوران جوانیاش بوده و رؤیای كسب شهرت رابطه آنها را به جدایی كشانده و زن را در سراشیبی سقوطی قرار داده كه در سینما جز جایگاه یك سیاهیلشكر كه با توهین و تحقیر نقشهای كوچكی را بهدست میآورد برایش چیز دیگری بههمراه نداشته است و این دقیقاً همان راهی است كه دختر پیرمرد نیز در آستانه تكرار آن است. به این ترتیب جیرانی نشان میدهد كه چگونه روابط نادرست و سرمایهسالارانه حاكم بر سینما باعث میشود نسل امروز همان تجربه نسلهای پیش از خود را دوباره تكرار كند.
اما درست همینایده كه نقطه قوت فیلم به لحاظ مضمونی است به یكی از مشكلات آن برای نمایش عمومی بدل میشود. این در حالی است كه درزمان آماده شدن این سه گانه شایعاتی پیرامون یك قسمت دیگر از فیلم (ستاره است) شكل گرفته بود. اما درست در زمان اكران ستاره میشود همین فیلم جای آن را گرفت و اكران ستاره میشود ماند تا نزدیك به 2 سال بعد كه در یكی از بدترین فصول اكران فیلم روی پرده رفته است.
این در حالی است كه فیلم به حذف و تعدیلات محسوسی در مقایسه با نسخه به نمایش درآمده در جشنواره فیلم فجر دچار شده است؛ تغییراتی كه بیشك در راستای كم كردن حساسیتها و واكنشهایی است كه احتمالا فیلم میتوانست در پی داشته باشد. درست است كه با این تدبیر، مشكل نمایش فیلم حل شده است اما به لحاظ سینمایی ستاره میشود لطمههای زیادی خورده است چرا كه در شكل فعلی یكی از ایدههایی كمرنگ و تقریبا محو شده است كه نه تنها از ایدههای مضمونی جذاب فیلم بوده، بلكه تناسب درستی با دیگر عناصر روایی فیلم داشته و كامل كننده آنها بوده است.
به این شكل، دیگر عناصر روایی فیلم كه در ارتباط با هم و با یك وحدت درونی ایده مركزی فیلم را به مخاطب انتقال میدادهاند، تحتالشعاع این تغییرات قرار گرفته و انسجام كلی آنها نیز مخدوش شده است. در واقع آنچه بر تكرار تجربهای واحد برای نسلهای مختلف تاكید داشته، حالا شكلی گنگ و مبهم به خود گرفته است. از سوی دیگر كمرنگ كردن این ایده برای فیلمی كه به لحاظ مضمونی چندان پروپیمان نیست، مشكلی دو چندان را به همراه دارد. چرا كه در اصل جیرانی فیلمنامه سه گانه ستارهها را به صورت یك فیلم اپیزدویك نوشته بود و قرار بر آن بود كه این فیلمنامهها مبنای ساخت 3 اپیزود كوتاه و در واقع 3 برش از مسائل پشت صحنه سینما با رویكردی واقعگرایانه و البته تلخ باشد.
اما جیرانی به هنگام ساخت، یكی از نسنجیدهترین تصمیمات حرفهای خود را گرفت و نتوانست در برابر وسوسه افزودن 3 فیلم به جای یك فیلم در كارنامهاش فائق آید، 3 فیلمی كه تصور میشد در مجموع كاركرد بیشتری در گیشه نیز داشته باشند.
این در حالی بود كه به هزینههای فیلم نیز چندان افزوده نمیشد و تهیهكننده نیز به این امر رضایت داشت. تا اینجای كار شاید مشكلی وجود نداشته باشد اما مشكل زمانی شروع میشود كه جیرانی به جای بسط و گسترش دادن آن فیلمنامهها و افزودن شاخ و برگهایی كه با محور اصلی در ارتباط باشند، به آب بستن! در همان فیلمنامهها پرداخته است. این مسئله آشكارا به صورت صحنههایی طولانی و كشدار و همچنین صحنههای زائد و اضافی نمود یافته است.
به این ترتیب جیرانی فرصت بسیار خوبی را كه برای ثبت یكی از بهترین آثار كارنامه خود در قالب یك فیلم اپیزودیك و شخصی داشته، از دست داده است و به جای آن سه گانهای را به كارنامه خود افزوده است كه در مجموع فاقد آن ارزش سینمایی و تاثیرگذاری هستند كه این فیلمها در شكل كوتاه و اپیزودیك خود میتوانستند داشته باشند.
آثاری كه به درستی اغلب آنها را به سختی و با اغماض آثار متوسطی ارزیابی كردند كه از ریتمی كند و كسلكننده رنج میبرند و با تماشاگر نیز نمیتوانند ارتباط درستی برقرار سازند. چرا كه در اساس، این فیلمنامهها براساس طرح و الگویی بنا شده بود كه با زبانی موجز مضمون مورد نظر را پیش روی مخاطب قرار دهند و حالا به روشنی پیداست كه ظرف و مظروف تناسبی با یكدیگر ندارند.
فیلمنامه ستاره میشود برخلاف دیگر فیلمهای جیرانی براساس الگوهای كلاسیك داستانگویی بنا نشده است. قصه در فیلم فراز و فرودی ندارد، آنچه مهم است، موقعیتهایی است كه در فیلم ترسیم میشوند و در خلال آن شاهد یك حركت بطئی در فیلم هستیم؛ حركتی كه به پایانی باز و تاثیرگذار ختم میشود و جالب اینكه پایانبندی فیلم نیز برخلاف عمده آثار جیرانی كه اغلب از این بابت لنگ میزنند، بسیار خوب شكل گرفته است.
جیرانی در ستاره میشود، در هیئت فیلمسازی است كه به جزئیات اهمیت بسیاری میدهد و با آنها خوب كار میكند، هرچند كه كم بودن پتانسیل دستمایه فیلم باعث شده است كه جیرانی برای طولانی كردن زمان فیلم دست روی جزئیاتی بگذارد كه دركلیت فیلم فاقد تاثیرگذاری لازم هستند، از اینرو فیلم آن نگاه جزئی نگرانه و توأم با ایجاز خود را از دست داده است.
اما با این وصف نمی توان منكر پارهای از ارزشها شد كه فیلمهای این سه گانه به ویژه ستاره بود و ستاره است، از آن برخوردارند؛ به ویژه فضاسازی موفق فیلمساز كه به خوبی حال و هوای نوستالژیك و تلخ دستمایه فیلمها را به مخاطب انتقال میدهد.
همچنین شخصیتپردازی موفق جیرانی از آدمهایی كه تصویری زنده و به یادماندنی از آنها ترسیم شده است. و این یكی از آن ویژگیهایی است كه در پارهای از آثار جیرانی به ویژه آنها كه با حال و هوای ذهنی او نزدیكی داشته و همدلی فیلمساز را به همراه داشتهاند، نیز میتوان نمونههایی از آنها را سراغ گرفت. برای نمونه شخصیت عادل در سالاد فصل را به خاطر بیاورید كه یكی از موفقترین نمونهها در این زمینه به حساب میآید.
سرانجام آنكه سه گانه ستارهها را میتوان یكی از آن فرصتهای بزرگ از دست رفته به حساب آورد. آنچه جیرانی در این سه گانه به ما عرضه میكند، میتوانسته به شكل بهتری در همان فیلم اپیزودیك نیز ارائه كند و طولانی كردن بیمورد آن چیزی بر آنها نیفزوده است.
منبع : همشهری
تنظیم برای تبیان : مسعود رضا عجمی