بنویس، راوی!
شعر علی داوودی
از دور، نخلستان
از نزدیک، هیچ!
انسانهایی تمام فلزی
ـ داربست هتلها و دکلهای نفت
از دور، نخلستان
از نزدیک، قفسی پر آواز پرندگان
*
ـ نام این شهر چیست؟
ـ تهران
استانبول، ابوظبی، حلبچه
ـ نام دیگری هم دارد آیا؟
ـ غزه هم میگویند
ـ «بار بگشایید، اینجا کربلاست»
بنویس راوی، بنویس
*
... سنگها میرقصند و سگبازان
پس بیاورید
دستها و سرها را
و دریایی تشنگی
تا گلویی قرآن بخواند
*
ـ در شهر کیست؟
ـ ترس، ترس، ترس
ترس پسر از پدر
زن از مرد
مرد از نامرد و نامرد از خویش
ـ در شهر چیست؟
ـ نیزههای سرگردان
ـ پس هانی کجاست؟
ـ ابوغریب!
ـ از مردان که مانده؟
ـ زیدی و کفشهای منتظرش
*
دارند سانسور میکنند
دارند صدای پرندگان را میبرند
بیاورید علمها را
بیاورید سنجها را
...
*
از دور، نخلستان
از نزدیک، باغهای رسیده و قلبهای کال
شمشیرهای نابالغ و زخمهایی کهنسال
میپرسی به چه کسی رأی بدهم؟
ـ به آنکه پشت نقاب است
*
از دور، نخلستان
از نزدیک، نخلستان
...
و ناگهان کسی از کمین نخلی
دست راست را قلم میکند
ـ بیاورید قلمها را
بنویس راوی، بنویس
دارند سانسور میکنند
بنویس
دارند چک میکنند میلها را
شعرهای مؤدب را
وبلاگ قزوه را
و قلبهای غزّه را
تانکها را کنار شریعه نگاه کن!
*
مرا ببخشید
چشمانم خون گرفته است
و همهجا را به رنگ پرچم میبینم
کودکان را ششماهه
گلوها را بریده
ابرها را شیمیایی
و پرندگان را قفس
ماشینها را آمبولانس میبینم
سازمان ملل را گور دستهجمعی
با مردگانی چندزبانه و بیزبان
*
از دور، نخلستان
از نزدیک، هیچ
نه شاخهای، نه برگی، نه سبزی، نه زردی
نه دردی، نه مردی
حبیب شبانه رفته است
و در شهر
دارند میچرخانند سرها
میبندند دستها را و چشمها را
و ما بر سینه میزنیم
و قبیلههای ویلان و سیلان
چای احمد میخورند
...
و عاشورا
در هیچ کتاب رکوردی ثبت نمیشود
*
از دور، نخلستان
از نزدیک، نخلستان
و صدای گریههای پدرم
هنوز از میان نخلها میآید