تبیان، دستیار زندگی
در این دوره، به بدیع و بیان توجه زیادى نشده است ولى تلمیحات رایج در شعر وجود دارد. البته اساس این سبک را تشبیه تشکیل مى‌دهد. قالب شعرى این دوره، تک بیت است نه غزل اما این تک بیت‌هاى مستقل با قافیه و ردیف به هم وصل شده و شکل غزل یافته‌اند. ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پارادوکس در سبک هندی

متناقض‌نمایى در اشعار شعراى نامى سبک هندى (اصفهانی)

اشاره:

پارادوکس

در این مقاله، پژوهنده روى تاریخچه نقیض در ادب پارسى دقیق شده و بسامد آن را در ادوار شعر پارسى (از دوره‌هاى پیشین تا قرن معاصر) بررسى کرده، سپس به واجست نقیض در سبک هندى پرداخته و ویژگى‌هاى مهم آن را برشمرده، آنگاه تعریفى از نقیض (پارادوکس) به دست داده و به ذکر چند شاهد مثال بسنده کرده است. و بالاخره، نقیض را در برخى از صنایع لفظى و معنوى بررسى کرده است که عبارتند از: استعاره در نقیض، اسلوب معادله در نقیض، ایهام در نقیض، تتابع اضافات در نقیض، تشبیه در نقیض، تعدد در نقیض، تناسب در نقیض، حسامیزى در نقیض، عکس در نقیض و کنایه در نقیض.

نقیض، بر وزن فعیل، صفت است در معنى مخالف و ضد و در اصطلاح عبارت از صورت خیال یا تصویرى است که در آن از نظر منطقى تضاد وجود دارد. این تضاد لفظی، معنى اعجاب‌انگیز و لطیفى به دست مى‌دهد. مانند این ابیات حافظ:

  من ملک بودم و فردوس برین جایم بود                          آدم آورد در این دیر خراب‌آ‌بادم

و

 جمع کن به احسانى حافظ پریشان را                            اى شکنج گیسویت مجمع پریشانی

در بیت اول، “خراب‌آ‌باد” ترکیبى متضاد الطرفین است و از نظر منطق، ناممکن؛ ولى در ادبیات توجیه دارد و مى‌گوییم آبادى آن هم خراب است و مقصود دنیا است.

در بیت دوم، “مجمع پریشان” ترکیبى و صورتى نقیض است، زیرا ممکن نیست د رآن واحد هم مجمع و هم پریشان باشد.

تاریخچه نقیض در ادب پارسی

نقیض بر وزن فعیل عربی، صفت است در معنى ضد و مخالف. در منطق، نقیض آن است که دو طرف نه جمع شوند و نه معدوم گردند مانند: حیات و ممات، هست و نیست، وجود و عدم. (فرهنگ فارسى معین)

اگر در تعبیرات عامه مردم دقت شود، هسته‌هاى این نوع تصویر و تعبیر وجود دارد: “ارزان‌تر از مفت”،‌ “هیچ‌کس”، “مفت‌ گران است”، “پر از خالی”، “خورش دل ضعفه”، “گشنه‌پلو” یا این تعبیر زیباتر عامه قدیم که مى‌گفته‌اند: “فلان هیچ‌کس است و چیزى کم” یا “فلان از هیچ دو جو کمتر ارزد”.

تناقض، معادل پارادوکس است که در فارسى به “بیان نقیضی” و “متناقض‌نما” نیز ترجمه شده است. زیبایى تناقض در این است که ترکیب سخن به گونه‌اى باشد که تناقض منطقى آن از قدرت اقناع ذهنى و زیبایى آن نکاهد. مانند این ابیات حافظ:

دولت فقر خدایا به من ارزانى دار                کاین کرامت سبب حشمت و تمکین من است

در این بیت، “فقر” به “دولت” تشبیه شده و این تصویر پارادوکسى و تلمیحى است به حدیث نبوى “الفقر فخری” (فقر، افتخار من است)، یعنى در همه حال خود را نیازمند حق دیدن و سربندگى بر آستان ایزد سودن.

     در خلاف آمد عادت بطلب کام که من                   کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم

“خلاف آمد” در معنى “ناسازگارى و ناموافق پیش آمدن” به کار رفته و “جمعیت” در معنى “آسودگى دل و خاطر” آمده است. پریشانى زلف معشوق، باعث آسودگى دل عاشق مى‌شود (هرچه زلف معشوق پریشان تر باشد، عاشق خوشحال‌تر است.)

اگر به تعبیرات ساده‌اى از نوع “لامکان” یا “لامکانى که در او نور خدا است”، توجه کنید، تا حدى به مفهوم تصویر پارادوکسى نزدیک شده‌اید: از یک طرف “لامکان” است و از یک طرف “در او نور خدا” که نفس تعبیر “در او”، اثبات نوعى مکان است. به این ابیات مولوى توجه کنید:

هرکسى رویى به سویى برده‌اند
وین عزیزان رو به بى‌سو کرده‌اند
هر کبوتر مى‌پرد زى جانبی
وین کبوتر جانب بى‌جانبی
هر عقابى مى‌پرد از جا به جا
وین عقابان راست بى‌جایى‌سرا
ما نه مرغان هوا نى خانگی
دانه ما دانه بى دانگی
زان فراخ آمد چنین روزى ما
که دریدن شد قبادوزى ما

سنایى با اشعار مغانه‌اش، نقیض را در معنى دقیق کلمه آغاز کرد:

برگ بى‌برگى ندارى 

لاف درویشى مزن

و مولوی، این‌گونه نقیض را گسترش داد:

برگ بى برگى تو را چون برگ شد
جان باقى یافتى و مرگ شد
چون تو را غم شادى افزون گرفت
روضه جانت گل و سوسن گرفت

و حافظ از او گرفته است:

وز خدا شادى این غم به دعا خواسته‌ام

عارفان ایرانی، خالق نقیض هستند؛ از جمله ابویزید بسطامى ، می گوید: روشن‌تر از خاموشى چراغى ندیدم.

در همه ادوار شعر فارسی، تصاویر پارادوکسى وجود دارد. در دوره‌هاى پیشین، کم و ساده است و در دوره گسترش عرفان، مخصوصا در ادبیات مغانه (شطحیات صوفیه در نظم یا نثر)، نمونه‌هاى فراوانى دارد. باوجود این، فراوانى این تصاویر در شعر سبک هندى بیشتر مى‌شود و در بین شعراى این سبک، “بیدل” مقامى والا دارد:

           اى هوس! رسوایى دیبا و اطلس روشن است            بیش از ین جامه عریانیم عریان مخواه

در میان سخن سنجان معاصر نیز نمونه‌هایى از این‌گونه تصویرها یافت مى‌شود.

ابتهاج در غزلى گوید:

         جان دل و دیده منم گریه خندیده منم                             یار پسندیده منم، یار پسندید مرا

حمیدى شیرازى هم باتوجه به شعر سنایی، چنین گفته است:

        نه خنده کرد و نه گریید بل به خنده گریست                  به روز آخر هر سال چون دلم نگریست

سبک هندى (اصفهانی):

در هیچ پرده نیست نباشد نواى تو

عالم پر است از تو و خالى است جاى تو

(دیوان صائب)

سبک هندى از اوایل قرن یازدهم تا اواسط قرن دوازدهم در ادبیات پارسى رواج داشت. قالب شعر در این دوره، تک بیت است، نه غزل.

شعراى سبک هندى را به دو دسته مى‌توان تقسیم کرد:

پارادوکس

دسته اول، بزرگان این سبک هستند مانند صائب و کلیم و حزین؛ که در درجه اول، بیت‌هاى آنان قابل فهم است دوم، بین بیت‌هاى آنان به سبک قدما ارتباط وجود دارد و شعر کم و زیاد وحدت موضوع یا ارتباط عمومى دارد سوم، فراوانى بیت‌هایى که ساختار سبک هندى دارند، در شعرشان زیاد نیست چهارم؛ زبانشان روان و درست است.

دسته دوم، شعرایى که بیش از اندازه خیال‌بند و رهرو شیوه‌ خیال‌اند و این سبک را به افول کشاندند: اول آنکه اساس شعرشان بر تک بیت استوار است؛ دوم، فراوانى ابیات هندى در شعرشان زیاد است سوم، درک ارتباط بین دو مصرع دشوار است چهارم، در زبان سهل‌انگار هستند. میرزا جلال اسیر شهرستانی، قدسی، محمد قلى سلیم و بیدل دهلوی، از این دسته‌اند.

مختصات سبک هندی

1. زبان: رو آوردن طبقات مختلف مردم - که بیشتر آنها تحصیلات ادبى نداشتند - به شعر باعث شد که زبان کوچه و بازار به شعر راه یابد؛ در نتیجه، از یکسو واژگان شعرى گسترش یافت و از دیگر سو بسیارى از لغت‌هاى ادبى قدیم از شعر خارج شد به نحوى که مى‌توان گفت زبان شعر سبک هندی، زبان جدید فارسى است که ویژگى‌هاى زبان قدیم بویژه سبک خراسانى در آن وجود ندارد و از آنجا که زبان حقیقى مردم آن روزگار زبان سبک هندى بود، مى‌توان آن را زبانى واقع‌گرا به حساب آورد.

2. فکر: شاعران سبک هندى به معنى بیش از زبان توجه کردند و شعر آنان معنى‌گرا است. ادبیات این دوره، ادبیات مینیاتورى است که در یک بیت بیان مى‌شود. شاعران این عهد، به ترجمه مطالب عرفانى و فلسفى و غنایى پیشینیان به بیان سبک هندى همت گماردند و در نهایت، این ترجمه خلاصه‌تر و ساده‌ فهم‌تر شد. همچنین، در مضمون‌یابى و ارائه خیال خاص و معنى برجسته تلاش کردند. شاهد مثال، بیت زیر:

تلخ کردى زندگى بر آشنایان سخن

این قدر صائب تلاش معنى بیگانه چیست

(صائب)

شایان یادآورى است که افکار و اندیشه‌ها و لغت‌هاى مربوط به مذاهب و آداب و رسوم هندیان، به شعر این دوره راه یافت.

3. ادبیات: شعر سبک هندی، شعر مضمون‌هاى شگفت‌انگیز و ایجاد روابط غریب است. در این دوره، به بدیع و بیان توجه زیادى نشده است ولى تلمیحات رایج در شعر وجود دارد. البته اساس این سبک را تشبیه تشکیل مى‌دهد. قالب شعرى این دوره، تک بیت است نه غزل اما این تک بیت‌هاى مستقل با قافیه و ردیف به هم وصل شده و شکل غزل یافته‌اند. تک بیت‌ها جنبه ارسال المثلى دارند و به همین دلیل مى‌توان تمثیل را به عنوان مهمترین عنصر ادبى در شعر به حساب آورد. ابهام، اغراق، تعقید و دشوارى را مى‌توان مختصه دیگر شعر این دوره محسوب کرد.

موتیف (بن مایه) هم در این سبک بسامد فراوانى دارد از جمله: عاشق بودن قمرى یا فاخته به سرو، سنگ زدن کودکان به دیوانه و ... شاهد مثال:

قمرى ریخته بالم به پناه که روم

تا به کى سرکشى سرو خرامان از من

(کلیم)

تصویرهاى متناقض :

تصویر پارادوکسى آن است که دو روى ترکیب آن به لحاظ مفهوم، یکدیگر را نقض مى‌کنند؛ به سخن دیگر: آوردن دو کلمه یا دومعنى متناقض در گفتار به گونه‌اى که زیبایى‌آفرین باشد، مانند “سلطنت فقر”.

نمونه‌هایى از این‌گونه تصویرها:

جهان در عالم بیگانگى شد آشناى من

سراب آینه‌ام گل مى‌کند نزدیکى از دورم

دیوان بیدل

نمى‌توان ز نشان پى به بى‌نشان بردن

وگرنه سنگ نشان است سنگ راه تمام

صائب

در نگار خانه دوستى رنگى است از بى‌رنگى که جز والهان از بى‌چشمى نبیند.

میبدی

بى‌رنگی: محبت خالص حق تعالى و پاک بودن از هر وابستگى دیگر.

آب آتش‌فروز عشق آمد

آتش آب‌سوز عشق آمد

سنایی

عشق، آبى است که آتش مى‌افروزد و شعله‌ها در دل مشتعل مى‌کند و عشق، آتشى است که اگر به جان آب هم بیفتد او را ملتهب و سوزان مى‌کند.

پارادوکس

اگرچه زیر بالاى فراقم، دوست مى‌دارم

که چون تو سرو بالایى نمى‌بینم، نمى‌بینم

خاقانی

کى شود این روان من ساکن؟

این چنین ساکن روان که منم

مولوی، کلیات شمس

هرگز وجود حاضر غایب شنیده‌ای

                                                                          من در میان جمع و دلم جاى دیگر است

غزلیات، سعدی

چیست این سقف بلند ساده بسیار نقش

زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست

                                                                                   حافظ

معما (پارادوکس) در این بیت این است که چطور این سقف هم ساده (بى‌نقش) است و هم پرنقش؟


محمد صادقی – روزنامه رسالت

تهیه و تنظیم : بخش ادبیات تبیان