از رونق افتادهست بازار جنون امروز
وقتی برای عشق ورزیدن مهیّا نیست.
دنیا بدون عشق، قبرستانی از تنهاست
آدم بدون عشق، جز یك روح تنها نیست.
...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : شنبه 1387/12/10
وسوسه سیب و عشوه حوا
4-کلاغ
غزل انسان
در این زمانه كه عصر هبوط انسان است |
دوباره خاطر آیینهها پریشان است. |
نمیوزد به زمین بوی آدمیزادی |
به روی ذهن زمین، ردِ پایِ شیطان است. |
زمین ز بوی خوش صاحب زمان خالی است |
به شرق و غرب جهان، دیو و دد سلیمان است. |
نمیرسد به خدا دست خستة انسان |
چراكه جام وجودش، تهی ز ایمان است. |
شكسته قامت سبز غرور انسانی |
بشر ـ قسم به حقیقت ـ شكستة نان است. |
دوباره قصة هابیل و فتنه قابیل |
و یك فرشته كه در آسمان هراسان است. |
دوباره وسوسة سیب و عشوة حوا |
ببین چگونه قدمهای نفْس لرزان است! |
از آن گناه نخستین، بیا كه برگردیم |
كه دوست، بندهنواز و كریم و رحمان است. |
شب است و حافظ شیراز و ذكر خیر عشق |
و قلب عاشق من، باز هم غزلخوان است. |
كجاست مثنوی و شبچراغ و مولانا؟ |
دلم گرفته و در جستوجوی انسان است. |
سببی به نام عشق
مجنون اگر باشد، جهان خالی ز لیلا نیست |
مجنون عاشقپیشهای در شهر، اما نیست. |
مجنون معمایی است مثل عشق پیچیده |
دیگر كسی در فكر حل این معما نیست. |
مجنون...! هزاران سالِ نوری باد او را برد |
از جنس مجنون هیچ مردی این طرفها نیست. |
افسانه مردی بود روزی، نام او مجنون |
نامش درون قصهها امروز حتی نیست. |
بر شاخه میرقصد غزل؛ سیبی به نام عشق |
دستی برای چیدن این سیب، اما نیست. |
مجنون چرا دیگر به لیلا دل نمیبازد؟ |
مجنون چرا همسایة احساس لیلا نیست؟ |
از رونق افتادهست بازار جنون امروز |
وقتی برای عشق ورزیدن مهیّا نیست. |
دنیا بدون عشق، قبرستانی از تنهاست |
آدم بدون عشق، جز یك روح تنها نیست. |
تا شقایق هست ...
شعر یعنی ناگهان...! یك اتفاق ساده نیست. |
شعر در قاب نگاه من، تمام زندگی است. |
شعر یعنی، ترجمان داغهای سینهسوز. |
شعر یعنی، یك نفر تنهایی خود را گریست. |
شعر یعنی، مرهم لبخند بر لبهای غم. |
كاش میفهمیدی ای دل، مهربانی را كه چیست! |
شعر یعنی، دست امدادی كه دارد بوی عشق. |
شاعر این دست روشن، هیچ میدانی كه كیست؟ |
شعر یعنی، انتشار مهربانیهای ما. |
شعر یعنی، خوبِ من! باید كنار عشق زیست. |
شعر یعنی، در كلاس دوستی اول شدن |
بر زبان دفتر مشق محبت، طعم بیست. |
شعر یعنی، بوی گل همسایة احساس ماست |
منزل آواز بلبل، آن قدَرها دور نیست. |
شعر یعنی، ناگهان فهمیدن این راز سرخ: |
تا كه لبخند شقایق هست، فصل زندگی است. |
شعر یعنی، رستخیز واژههای ناگهان. |
شعر، آری نازنین، یك اتفاق ساده نیست. |
كلاغ، فصل سپیدی است، روسیاهی نیست |
به دوش مردم چشمان او، گناهی نیست. |
كلاغ، آیة مظلوم سورة عشق است |
ولی به شأن نزولش، دلی گواهی نیست. |
كلاغ، آینهای روشن و تماشایی است |
به چشم مردم اهل نظر، سیاهی نیست. |
كلاغ، بر لب هستی، تبسمی زیباست |
اگرچه بر قد و بالای او، نگاهی نیست. |
كلاغ، مثل كبوتر، لطیفهای زیباست |
به كار خلقت او، هیچ اشتباهی نیست. |
كلاغ، آیهای از جلوة جمال اوست |
به این حقیقت گویا، دلت گواهی نیست؟! |
رضا اسماعیلی
تنظیم : زهره سمیعی - تبیان