تبیان، دستیار زندگی
سلام ، سر کلاس بودم که یکی از بچه ها پرسید آقا عطر مرگ چیه ؟ یه مرتبه به فکر رفتم راستی عطر مرگ چیه؟
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

عطر مرگ!

رازهای مرگ 13

قبر

مرگ از منظر روایات - قسمت دوم

اشاره:

در شماره 11 مجموعه رازهای مرگ، چیستی موت و اجل را برایتان آوردیم و گفتیم كه: خداوند مرگ را با صفت «حقّ» توصیف کرده است پس مرگ بطلان و عدم و نیست شدن نیست. و «وَالْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ إِلَى رَبِّكَ یَوْمَئِذٍ الْمَسَاقُ»1 روز مرگ روز رجوع إلی الله و سوق یافتن به سوی اوست. در این شماره و شماره 12، به بررسی روایات این مبحث پرداختیم و ادامه راوایات را به این شماره وعده دادیم.2

و اكنون ادامه راوایات این مبحث:

به امام صادق (علیه‌السلام) عرض شد؛ مرگ را برای ما وصف كنید. فرمودند: برای مؤمن،مانند بهترین بوی خوشی است كه آن را ببوید و آن بوی پاكیزه سبب شود همه‌ی‌ درد و رنج از او رخت بربندد و برای كافر مانند گاز گرفتن و گزیدن افعی‌ها و كژدم‌هاست یا شدیدتر: "للمؤمن كأطیبِ ریحٍ یَشَمُّهُ فیَنعسُ لطیبه ویَنقَطِعُ التَّعَبُ و الألَمُ كُلُّه عَنه و للكافرِ كَلَسعِ الأفاعى و لَدْغِ العَقاربِ أو أشدّ..."3. بنابراین، مرگ برای مؤمن به منزله بوییدن بهترین گل و عطر و برای كافر همانند گزیدن مار‌ و عقرب‌است.

حضرت موسی بن جعفر (علیهما‌السلام) بر بیماری وارد گردیدند كه در حال بی‌هوشی مرگ بود و به كسی پاسخ نمی‌داد. اطرافیان بیمار گفتند: یابن رسول اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) دوست داریم حقیقت مرگ و وضع بیمار ما را شرح دهید. فرمودند: "الموتُ هو المِصْفّاةُ تُصفّى المؤمنین من ذُنوبِهم فیكون آخرَ ألمٍ یُصیبهم كفّارةَ آخرِ وزرٍ بقىَ علیهم و تُصَفِّى الكافرینَ مِن حسناتِهم فیكون آخرَ لذّةٍ أو راحةٍ تلحقُهم، و هو آخرُ ثوابِ حسنةٍ تكون لهم و أمّا صاحبُكم هذا فقد نَحَلَ من الذنوب نَحلا ً و صَفّی من الاثامِ تصفیةً و خَلَّصَ حتی نَقىَ كما ینقى الثّوبُ من الوسخِ و صَلُحَ لمعاشرتِنا أهلَ البیتِ فى دارِنا دارَالأبدِ"4

مرگ برای مؤمن، مانند بهترین بوی خوشی است كه آن را ببوید و آن بوی پاكیزه سبب شود همه‌ی‌ درد و رنج از او رخت بربندد

مرگ وسیله و ابزار تصفیه است كه همه باید از آن بگذرند، كه مؤمنان را از گناه پاك می‌كند و آخرین ناراحتی این عالم است و كفّاره آخرین گناهان آنان به شمار می‌رود. در حالی كه كافران را از نعمت‌هایشان جدا می‌كند و آخرین لذّتی است كه به آنان می‌رسد و آخرین پاداش كار خوبی است كه اَحیاناً انجام داده اند. امّا این بیمار محتضر شما به طور كلّی از گناهانش پاك شد و از معاصی بیرون آمد و خالص شد؛ آن سان كه لباس چركین با شستشو پاك می‌شود. او هم اكنون این شایستگی را پیدا كرد كه در سرای جاوید با ما اهل بیت باشد.از حضرت جوادالائمه (علیه‌السلام) حقیقت مرگ را جویا شدند. فرمودند: "هو النّوم الّذى یأتیكم كلَّ لیلةٍ إلّا أنّه طویلٌ مدّتُه لاینتبه منه إلا یومَ القیامة. فمن رأی فى نومه من أصناف الفرح ما لا یُقادر قَدرَه و من أصناف الأهوال ما لا یقادر قدره فكیف حالُ فرحٍ فى النّومِ و وجل فیه. هذا هو الموتُ. فاستعدّوا له"5؛ مرگ همان خوابی است كه هر شب به سراغ شما می‌آید، جز این كه مدّتش طولانی است و انسان از آن تا روز قیامت بیدار نمی‌شود. هر كسی در خوابش آن اندازه از انواع خوشحالی‌ها و اقسام وحشت‌ها می‌بیند كه نمی‌تواند به حساب آورد. پس حال خوشحالی و ترس در خواب چگونه است؟ این همان مرگ است. بنابراین، برای آن آماده‌شوید.

باری روایات فراوان دیگری در این زمینه به چشم می‌خورد كه حقیقت مرگ در برخی از آنها وصف و در برخی تعریف شده است؛ چنان‌كه در روایت حضرت موسی بن جعفر (علیهما‌السلام) می‌بینیم همراهان بیمار خواستند مرگ را برای آنان تعریف فرماید و امام (علیه‌السلام) در پاسخ آنان فرمودند: "الموت هو المصفّاة"؛ مرگ حقیقتی تصفیه كننده است. پس امری است وجودی و مخلوق؛ آن سان كه در قرآن آمده است: "الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاةَ لِیَبْلُوَكُمْ أَیُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًاً"6 ؛ خدایی كه مرگ و زندگی را آفرید تا شما بندگان را بیازماید تا كدام نیكوكارتر و خلوص اعمالش بیشتر است. بنابراین، حیات و ممات دو نحوه‌ی‌ حركت از حركت‌های شی‌ی‌‌متحرّك‌است.

پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) مرگ را در عبارتی شیرین و شیوا چنین وصف فرمود: "یا على... ما خُلقت أنت و لا هم لدار الفناءِ بل خُلقتم لِدارِ البقاءِ و لكنّكم تنتقلون من دارٍ إلی دارٍ"7؛ ای علی تو و مردم برای سرای فانی آفریده نشدید، بلكه برای بقا در سرای جاودان خلق گشته و از سرایی به سرایی دگر منتقل خواهید شد.

تالیف: استاد محمد حسین رحیمی - گروه دین و اندیشه تبیان


1- قیامت: 29و30

2- الانسان: ص 58-60

3- بحار: ج 6، ص 152.

4- بحار: ج 6، ص 155.

5- بحار: ج 6، ص 154.

6- سوره‌ی‌ ملك: آیه‌ی‌ 2.

7- بحار: ج37، ص146.

8- معاد در قران :ص183- 186