طرز پخت آش شله قلمکار به روایت ناصر الدین شاه
آش شله قلمكار
آش شله قلمكار
اکنون ببینیم آش شله قلمکار چیست و از چه زمانی معمول و متداول گردیده است...
... ناصرالدین شاه قاجار بنا بر نذری که داشت 1سالی یک روز آن هم در فصل بهار، به شهرستانک، از ییلاقات شمال غرب تهران و بعدها به علت دوری راه، به قریهء سرخه حصار، واقع در شرق تهران می رفت.
به فرمان او دوازده دیگ آشی بار می گذاشتند که از قطعات گوشت چهارده راس گوسفند و اغلب نباتات و انواع خوردنیها ترکیب می شد. کلیهء اعیان و اشراف و رجال و شاهزادگان و زوجات شاه و وزراء در این آشپزان افتخار حضور داشتند و جمعا" به کار طبخ و آشپزی می پرداختند. عده ای از افراد معروف و موجهین کشور به کار پاک کردن نخود و سبزی و لوبیا و ماش و عدس و برنج مشغول بودند. جمعی فلفل و زردچوبه و نمک تهیه می کردند. زنان و خاتون های محترمه که در مواقع عادی و در خانهء مسکونی خود دست به سیاه و سفید نمی زدند، در این محل چادر به کمر زده در پای دیگ آشپزان برای روشن کردن آتش و طبخ آش کذایی از بر و دوش و سر و کول یکدیگر بالا می رفتند تا هر چه بیشتر مورد لطف و عنایت قرار گیرند.
خلاصه هر کس به فراخور شان و مقام خود کاری انجام می داد تا آش مورد بحث، حاضر شود. چون این آش ترکیب نامناسبی از اغلب غلات و خوردنیها بود، لذا هرکاری که ترکیب ناموزون داشته باشد و یا به قول علامه دهخدا :
- « چو زنبیل دریوزه هفتاد رنگ باشد؛ آن را به آش شله قلمکار تشبیه می کنند.»
برای یک دستمال، قیصریه را آتش زدن !
در منافع خود پای بند اخلاق نبودن و ناچیزترین سود خود را، حتی اگر متضمن زیان های كمرشكن و نابودكننده دیگران باشد، مرجح شمردن. در ارضای هوس خویش، به خاطر دندان فشردن بر سیبی، باغی را ویران كردن.
... امینی حكایتی طولانی بر این ضرب المثل آورده كه پیداست مو به مو با استفاده از اجزاء ضرب المثل ساخته شده و خلاصهء آن این كه :
علاقبندی در قیصریهء2 شیراز دكه ای دارد و شاگردی كه سخت به عشق زنی گرفتار است. یك شب، پس از آن كه علاقبند به خانه می رود و شاگرد دست در كار تعطیل دكه است معشوقه به آنجا می آید، چشمش به دستمال های گرانبهائی می افتد كه تولید آن منحصر به همین دكه است، خواستار آن می شود. شاگرد كه نه روی رد كردن خواهش معشوقه را دارد و نه درآمدش كفاف خرید آن را می دهد، ناگزیر دستمالی به او هدیه می دهد اما برای از میان بردن جرم خود، پیش از بستن دكه، شمعی را چنان قرار می دهد كه ساعتی بعد، حریقی ایجاد كند تا اثر جرم خود را از میان ببرد و این حریق سبب انهدام سراسر قیصریه می شود ...
با چشم باز، از دنیا رفتن
با خیال راحت و خاطر آسوده نمردن. به هنگام مرگ نیز نگران موضوعی (مثلاً آیندهء تاریک فرزندان خود) بودن.
- " یکی از ملوک خراسان، محمود سبکتگین را به خواب چنان دید که جمله وجود او ریخته بود و خاک شده، مگر چشمان او که همچنان در چشمخانه همی گردید و نظر همی کرد.
- سایر حکما از تاویل آن فرو ماندند مگر درویشی که به جای آورد و گفت : هنوز نگران است که ملکش با دگران است. "
- (سعدی، گلستان، باب اول، حکایت دوم)
باش تا صبح دولتت بدمد !
بیتی ست که دهخدا آن را از انوری دانسته (امثال و حکم. ج.1.ص.341. س.9) اما بسیاری منابع دیگر آن را بیتی از قطعات و مدایح کمال الدین اسماعیل اصفهانی معروف به خلاق المعانی شمرده اند که گویا روزگاری مردم به دیوانش تفال می زده اند. گویند چون آوازه ی قیام شاه عباس اول در اردوی پدرش سلطان محمد صفوی پیچید عاقبت کار او را از دیوان کمال الدین اسماعیل فالی گرفتند این قطعه آمد : آسمان، دوش، با خرد می گفت که به نزدیک ما چنین خبر است که بگیرد به تیغ چون خورشید هر چه خورشید را بر آن گذر است خردش گفت : تو چه پنداری ؟ عرصه ی ملک او نه این قدر است : باش تا صبح دولتش بدمد کاین هنوز از نتایج سحر است !
و این بیت آخر از همان روزگار بر زبان ها افتاد. به رغم قرن ها سوء استفاده یی که متملقان و کاسه لیسان از این بیت برای چاپلوسی های نوکر منشانه ی خود و تحمیق هر چه بیشتر ولی نعمت های بی سر و پایشان کرده اند، تود ه ی مردم غالباً مدخل را به مزاح یا به ریشخند می آورند، در شمار مترادفات " حالا کجایش را دیده ای ؟ " هنوز سر گنده زیر لحاف است " " نیم ذرع دیگرش در خانه است " ...
1- نذر ناصرالدین شاه این بود که در موقع بروز بیماری وبا در قریهء شهرستانک آشی پخته و با تناول آن شفا یافته بود، به همین جهت آن آش به گردن او حق بزرگ و ثابتی بود و هرساله باید خاطرهء خوش آن را تجدید می کرد.
2-قیصریه :عبارت از بازار كوتاهی است دارای دو دروازه و دو راسته دكان از طرفین و در حكم پاساژهای امروزی است.
منابع :
- ریشه های تاریخی امثال و حکم ج.1. مهدی پرتوی آملی
- کتاب کوچه- شاملو